eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔔تـلنـگــر (لطفابخونید) •☜به "زُبیر"میگفتن سیف الاسلام، مِنّا اَهلُ البَیت، فقط زُبیر بود که تو تشییع جنازه ی حضرت زهرا"س"شرکت داشت،با شمشیرش چه گره هایی رو تو راه اسلام باز کرد؟ •☜به"ابن ملجم"میگفتن شیعه ی امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین گفت حُبّ و عشق توست که تو خون و رگ من هست... •☜"شمر"جانباز جنگ صفین بود که داشت به درجه ی رفیع شهادت میرسید؛ میدونی که وقتی وارد قتلگاه شد زانو هاش رو بسته بود؟از بس که نماز شب خونده بود زانوهاش پینه شتری بسته بود. •☜میدونستیدکه "عمرسعد"روز عاشورا نماز صبحش رو که تموم کرد"قُربتً اِلی الله"گفت و اولین تیر رو به سوی خیمه ی"سیدالشهدا"نشونه زد؟ •☜میدونستید که همه ی اونایی که اومدن کربلا مسلمون بودن و اهل نماز و روزه؟همشونم "قربت الی الله"گفتن و اومدن برای کشتن" سیدالشهدا"... •☜"زهیر بن قین"عثمانی مسلک بود و اومد برای یاری ابی عبدالله! •☜"شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد ولی اومد برای کشتن ابی عبدالله... 👈🏻بصیرت نداشته باشیم... خسر الدنیا والاخره می شیم... @faghatkhoda1397
🔴هر روزت را خوب زندگی کن ✍️شخصی از عالمی پرسید: برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ. شخص حیران شد و گفت: ولی مرگ را هیچ‌کس نمی‌داند! عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد. @faghatkhoda1397
🏴بانویی که امام حسین علیه السلام، سه بار در قبر به دیدنش آمد! ✍ائمه اطهار به ویژه امام زمان(علیه السلام) تاکید فراوانی بر مداومت به خواندن زیارت عاشورا داشته اند. این زیارت از ناحیه خود خداوند متعال نازل شده و از احادیث قدسی به شمار می رود. از حاج محمدعلی روایت شده که: در یزد مرد صالح و فاضلى بود که به فکر آخرت خویش بود و شبها در مقبره اى خارج شهر یزد که به آن مزار گویند، مى خوابید. این مرد همسایه اى داشت که از کودکى در مکتب و غیره با هم بودند، تا اینکه بعدها باج خواهى و پول زورگرفتن را انتخاب کرد و تا آخر عمر هم چنین مى بود، تا اینکه مرد و در همان مقبره مذکور دفن کردند. هنوز یک ماه نگذشته بود که حاج محمد على او را در خواب دید، با حالت زیبا و سر حال از نعمت!! او گوید: نزدش رفتم و به او گفتم: تو از کسانى نبودى که در باطن نیکو باشی و کار تو جز عذاب نتیجه اى نداشت، چگونه به این مقام رسیدى؟! آن مرد گفت: آرى مسئله همانطور است که تو گفتى، من تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم، تا اینکه همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفت و او را در اینجا دفن کردند و اشاره کرد به مکانى که صد ذراع فاصله داشت. و در همان شبى که او را به خاک سپردند، حضرت امام حسین(علیه السلام) سه بار به دیدن او آمدند. و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل این قبرستان بردارند، به این جهت حال من نیکو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم. حاج محمدعلى گوید: با تعجب از خواب بیدار شدم، استاد اشرف آهنگر را نمى شناختم و جاى او را نمى دانستم، در میان بازار آهنگرها جستجو نمودم تا استاد اشرف را پیدا کردم. از او پرسیدم،آیا شما همسر دارى؟ گفت: داشتم، ولى دیشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن کردیم. از او پرسیدم: آیا همسر شما به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفته بود؟ گفت: خیر. پرسیدم: آیا مصیبت حضرت را مى نمود؟ گفت: خیر. پرسیدم: آیا او براى امام حسین مجلس مصیبت برپا مى کرد؟ جواب داد: خیر، منظورت از این سوالها چیست ؟ 💥آن مرد داستان خواب خود را بیان کرد و گفت مى خواهم رمز آن ارتباط میان او و امام حسین را دریابم. استاد اشرف گفت: آن زن همواره به خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت... 📚شیخ عباس قمی، کتاب شریف مفاتیح الجنان @faghatkhoda1397
🕊پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله: مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصيَةِ اللّهِ كانَ أبعَدَ لَهُ مِمّا رَجا و أقرَبَ مِمّا اتَّقى كسى كه با معصيت خدا به دنبال كارى باشد، از مطلوب خود دورتر و به آنچه از آن مى ترسيده است نزديكتر گردد. 📚بحارالأنوار جلد77 @faghatkhoda1397
🌺امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: هنگامی که خداوند متعال حضرت آدم علیه السلام را از خوردن میوه درخت ممنوعه بهشتی منع کرد، وی بدون گفتن ان‌شاء الله گفت: این کار را نخواهم کرد. سپس از آن درخت خورد و از بهشت بیرون رانده شد. بدین رو، خداوند به پیامبرش فرمود: هرگز در مورد کاری نگو، فردا آن را انجام می دهم. مگر اینکه خدا بخواهد و هر گاه فراموش کردی، پروردگارت را به خاطر بیاور. (سوره کهف، آیات ۲۳و۲۴) یعنی هرگاه انشالله را فراموش کردی هر زمان یادت اومد بگو اگر چه بعد از یک سال باشد. 📙تفسیر عیاشی جلد ۲ صفحه ۳۲۴ ۱۵ @faghatkhoda1397
راه حلی برای گناه نکردن جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد... به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم @faghatkhoda1397
🔔 میهمان حبیب خداست ✅ رسول خدا صلی الله علیه وآله: هر خانه‌اى كه ميهمان وارد آن نشود، فرشتگان @faghatkhoda1397
گفتم: با فرمانده‌تان کار دارم. گفت: الان ساعت ۱۱ است، ملاقاتی قبول نمیکند رفتم پشت در اتاقش در زدم، گفت: کیه گفتم: مصطفی من هستم. گفت: بیا تو. سرش را از سجده بلند کرد، چشماش سرخ و خیس اشک بود و رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم: چه شده مصطفی؟ کسی طوریش شده؟ دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مهرش. دانه‌های تسبیحو یکی‌یکی از لای انگشتاش رد می کرد. گفت: ساعت۱۱ تا ۱۲ هر روز را فقط برای خدا گذاشتم. بر میگردم کارهامو نگاه میکنم. از خودم میپرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم؟ (شهید @faghatkhoda1397
💎 یه بنده خدایی تعریف می کرد بچه که بودم، رفتم مسجد، سر نمازم با صدای بلند دعا کردم "خدایا یه دوچرخه به من بده" ریش سفید محل شنید، گفت: بچه جان، خدا که کارش دوچرخه دادن نیست، کار خدا لطف به بندگانشه، خصوصا بخشش گناهاشون، نه دوچرخه دادن. صبح روز بعد رفتم یه دوچرخه دزدیدم و تو مسجد سر نمازم دعا کردم که خدایا منو بابت تمام گناهانم ببخش. ریش سفید شنید و گفت: آفرین پسرم، حالا شدی مسلمان خوب و خداپرست. از آن روز دیگه من راهمو پیدا کردم. الان هم یه گوشه مملکت دارم خدمت می‌کنم، اول اختلاس میکنم و بعد نماز و نذری و توبه.... @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن. احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود 💥گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱ @faghatkhoda1397
💠 امیرالمومنین علی علیه السلام : 🍃 «آری خداوندا! هیچ گاه زمین خالی نمی ماند از کسی که به دلیل و حجّت دین خدا را برپا دارد، حال یا آشکار و مشهور یا ترسان و پنهان، تا حجت‌ها و دلیل‌های روشن خدا باطل نشده و از بین نرود، اینان چه تعدادند و کجایند؟ به خدا سوگند! که شمار آنان اندک ولی نزد خدا منزلت والا دارند و بسیار بزرگوارند (بزرگ مقدارند) که خدا به وسیله آنان حجت‌ها و نشانه‌های خود را حفظ می‌کند تا به افرادی که همانندشان هستند بسپارد و در دل‌های آنان بکارد، آنان که علم و دانش را با نور حقیقت بینی برگرفتند و روح یقین را دریافته اند و آنچه خوش گذران‌ها دشوار شمارند، آسان و دلنشین گرفته و با آنچه نادانان هراس دارند، انس گرفته اند. در دنیا با بدن‌هایی زندگی می‌کنند که روح هایشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان به سوی دین خدایند، آه و افسوس، چه سخت شوق دیدارشان دارم! ای کمیل هرگاه خواستی باز گرد. » 📚 [منجی موعود از منظر نهج البلاغه - گفتار چهارم: اهداف حضرت مهدی علیه السلام - صفحه ۴۹] @faghatkhoda1397
🌺امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: هنگامی که خداوند متعال حضرت آدم علیه السلام را از خوردن میوه درخت ممنوعه بهشتی منع کرد، وی بدون گفتن ان‌شاء الله گفت: این کار را نخواهم کرد. سپس از آن درخت خورد و از بهشت بیرون رانده شد. بدین رو، خداوند به پیامبرش فرمود: هرگز در مورد کاری نگو، فردا آن را انجام می دهم. مگر اینکه خدا بخواهد و هر گاه فراموش کردی، پروردگارت را به خاطر بیاور. (سوره کهف، آیات ۲۳و۲۴) یعنی هرگاه انشالله را فراموش کردی هر زمان یادت اومد بگو اگر چه بعد از یک سال باشد. 📙تفسیر عیاشی جلد ۲ صفحه ۳۲۴ ۱۵ @faghatkhoda1397
💠 امیرالمومنین علی علیه السلام : 🍃 «آری خداوندا! هیچ گاه زمین خالی نمی ماند از کسی که به دلیل و حجّت دین خدا را برپا دارد، حال یا آشکار و مشهور یا ترسان و پنهان، تا حجت‌ها و دلیل‌های روشن خدا باطل نشده و از بین نرود، اینان چه تعدادند و کجایند؟ به خدا سوگند! که شمار آنان اندک ولی نزد خدا منزلت والا دارند و بسیار بزرگوارند (بزرگ مقدارند) که خدا به وسیله آنان حجت‌ها و نشانه‌های خود را حفظ می‌کند تا به افرادی که همانندشان هستند بسپارد و در دل‌های آنان بکارد، آنان که علم و دانش را با نور حقیقت بینی برگرفتند و روح یقین را دریافته اند و آنچه خوش گذران‌ها دشوار شمارند، آسان و دلنشین گرفته و با آنچه نادانان هراس دارند، انس گرفته اند. در دنیا با بدن‌هایی زندگی می‌کنند که روح هایشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان به سوی دین خدایند، آه و افسوس، چه سخت شوق دیدارشان دارم! ای کمیل هرگاه خواستی باز گرد. » 📚 [منجی موعود از منظر نهج البلاغه - گفتار چهارم: اهداف حضرت مهدی علیه السلام - صفحه ۴۹] @faghatkhoda1397
🔔 میهمان حبیب خداست ✅ رسول خدا صلی الله علیه وآله: هر خانه‌اى كه ميهمان وارد آن نشود، فرشتگان واردش نمیشوند. @faghatkhoda1397
🌷 حاج میرزا اسماعیل دولابی (ره) : 👌 همين كه قادر شده‌اي عيوب خود را ببيني ، به واسطه آن نوري است كه در تو قرار داده‌اند.  @faghatkhoda1397
توقنادی‌ڪارمی‌کردم،یکباراومدپیشم‌وگفت: مجید،جایی‌سراغ‌ندارۍ‌برم‌ کــار کنـم⁉️ گفتم‌چرا،همین‌آقایی‌ڪه‌تو‌قنادیش‌ڪار می‌کنم دنبال‌شاگردمی‌گرده‌میایی⁉️ نپرسیدچقدرحقوق‌میده،نپرسیدروزی‌چقدر‌ باید ڪارکنه،نپرسیدبیمه‌عمرمیکنه‌یا‌نه⁉️ فقط‌گفت:مـوقـع‌اذان‌میذاره‌بــرم‌نمــازم‌رو‌ بخـــونم⁉️ - شھیدمحسن‌حججے @faghatkhoda1397
‼️پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در معراج ، داخل بهشت شدم ، در آنجا سرزمينى را ديدم كه فرشتگان با خشتهايى از طلا و نقره بنايى را مى ساختند. گاهی دست از كار مى كشيدند. از آنها پرسيدم، چرا گاهى دست از كار مى كشيد؟ گفتند؛ هر گاه مومنى ذكر تسبيحات اربعه را مى گويد، ما برايش بنايى را استوار مى كنيم ، هر گاه آنها از ذكر باز مى ايستند، ما هم دست از كار مى كشيم ، تا اينكه آن مومن دوباره لب به تسبيح و ذكر خدا بگشايد. تسبيحات اربعه جزو ذكر نماز است كه ثواب و پاداش زيادى را خداوند بر اين ذكر قرار داده . چه خوب است انسان در همه حال به اين دعاى پر فضيلت توجه و مداومت داشته باشد. 📙(ارشاد القلوب ديلمى / ص 85) @faghatkhoda1397
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید : ✍ اگر فضائل علی (علیه السلام) رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت ، و اگر بخوانی از روی نوشته ، گناهان چشمانت ، پاک میشود. ☘ حالا این فضیلت امیرالمومنین (علیه السلام) را بخوانید و هم ارسال کنید تا در ثواب نشرش شریک باشید. 💐 شاهکار حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) در پاسخ به سوال تکراری جمعیت زیادی دور حضرت علی (علیه السلام) حلقه زده بودند .. 👌 مرد اول – یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. 👌 مرد دوم – اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ علم بهتر است یا ثروت ؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. 👌 در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار ! 👌 نفر چهارم – یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی علیه السلام در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود. 👌 نوبت پنجمین نفر بود. یا علی علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت‌ علی علیه السلام در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. 👌 نفر ششم یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد.. 👌 در همین هنگام هفتمین نفر – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. 👌 در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط تا هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است . همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که، 👌 نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود . 👌 نفر دهم – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان ، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند ، صدای امام را شنیدند که می‌گفت : اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند ، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم . 📚 کشکول بحرانی ، ج۱ ، ص۲۷ 👌 نشر این پیام صدقه جاریه است @faghatkhoda1397
🌷 آیت الله بهاءالدینی (ره) : 👌 روز قیامت نیکیهایمان را به محبوبترین فرد زندگیمان نخواهیم داد ، اما مجبور میشویم نیکی هایمان را به کسی بدهیم که از او متنفریم و را کرده ایم. @faghatkhoda1397
🌸یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی. من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم. می‌خندیدند و می‌گفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت. چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف! شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود. یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و گدایی کردن بود، چه زمستان چه بهار چه ... وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار میلیونی.. 📖آدلف هیتلر خاطرات کودکی نبرد من 1941 با کودکان به مهربانی رفتارکنیم، آنان ازما الگو میگیرند اگرالگوی خوبی باشیم، جهانی در آرامش خواهیم داشت. ♡••♡••♡••♡••♡ 👉 @faghatkhoda1397
✍ روزی آیت الله شیخ جعفر شوشتری مردم را در مسجد جمع کرد و فرمود : 👌 مردم انبیاء آمده اند و فرموده اند : موحد باشید ، من آمده ام بگویم : مشرک باشید! قدری هم خدا در کارهایتان باشد انجام همه اعمال برای غیر خدا درست نیست. @faghatkhoda1397
🍳❌لقمه حرام 🔅شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن. شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد. مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت. 💠(پیامبر اکرم(ص)می فرمایند: لقمة حرام، ایمان را از انسان سلب می‌كند.) @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 رسول اکرم فرمودند: زنی فاجره بر سگی گذشت که از شدت عطش بر سر چاهی افتاده بود. زن چون وسیله‌ای برای آب دادن به حیوان نداشت، کفش خود را از پای درآورد و چادر خویش را طناب ساخت، و اینگونه آب از چاه خارج کرد و به سگ خورانید. خداوند به واسطه این عمل از تقصیرات او گذشت و مورد مغفرت قرارش داد. 📙(كنزالعمال،۴۳۱۱۵) نجیع می‌گوید، امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که غذا تناول می فرمود و در مقابلش سگی بود، آن حضرت هر لقمه ای که میل می نمود، به همان اندازه جلوِ سگ می انداخت. عرض کردم، ای فرزند رسول خدا سگ را دور کنم، حضرت فرمودند: با او کاری نداشته باش، بگذار باشد، من از خدای متعال حیا می کنم که صاحب روحی به صورتم بنگرد و من بخورم و به او ندهم. 📙(مستدرك الوسائل،ج۸ص۲۹۵) رسول اکرم در مورد غذا دادن به سگ می‌فرمایند: سگها از ضعفای اجنه‌اند، پس اگر کسی از شما غذا می‌خورد و سگی در مقابل اوست، به او نیز بخوراند و یا دورش نماید، زیرا آنها نیز دارای نفس و البته نفس‌های بدی هستند. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍کاروانی عازم مکه بود که در میان کاروان پسر جوانی به نیابت از پدر مرحوم خود برای به جای آوردن اعمال حج به مکه می‌رفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در کاروان سپرده بود که مراقب او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در طول سفر هم عبادت خدا کند و هم این‌که عمر را به بطالت نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی شیرین عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه می‌بردند. در منزلی در کاروانسرایی کاروان حجاج برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن قصد کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با مسخره کردن آن شیرین عقل با او مزاح می‌کنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در گناه جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول چهل روزی که منزل‌مان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشته‌ام. ما این همه رنج بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما می‌گذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتن‌مان برای ادامۀ پر شور سفر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان نارضایتی فقط سکوت کرد. ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن وضو که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان پوست شکسته و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمی‌توانم خار در پایم آزارم می‌دهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمی‌توانم پای بر زمین بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمی‌شود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! سخن پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت. پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را می‌بخشد مرتکب شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش می‌داند و خداوند آن گناه را هرگز نمی‌بخشد. @faghatkhoda1397
🌷میرزا اسماعیل دولابی: بسته شدن راه کربلا، اثر کفران نعمتی است که مردم کردند. به خاطر دارم سالها قبل، روزی که دولت عراق، جلو بازگشت زوّار ایرانی به کشورشان را گرفت، من در کربلا بودم و سری به حسینیه ای، که در جوار حرم حضرت اباعبدالله (علیه السلام) بود و محلّ اقامت زوّار ایرانی بوده زدم. همه نگران و مضطرب، خواستار بازگشت به ایران بودند و از من خواستند دعا کنم راه برگشتن شان به ایران، باز شود. در دلم گفتم ببین جهالت و قدرناشناسی تا کجاست که در کنار حرم امام حسین؛ التماس می کنند راه باز شود و از کربلا بروند! همین کفران نعمت‌ها سبب شد که سال ها راه زیارت بسته شود. البته شهدای جنگ ایران و عراق، که به عشق امام حسین به میدان رفتند، یک مقدار آن کفران نعمت ها را جبران کرد. این باره که راه باز می شود، مواظب باشید اگر موفّق به رفتن به کربلا شدید، باز کفران نعمت نکنید و بعد از عمری آرزوی زیارت امام حسین (علیه السلام،) از روز اول ورود به کربلا در بازارها، دنبال خرید و فروش نباشید. 🌹 شادی روح مطهر میرزا اسماعیل دولابی صلواتی قرائت بفرمایید @faghatkhoda1397
✍برکت در زندگی میخواهی ...؟؟ علی باباخانی-خیاط لباس علما - می گفت: یک روز برای اندازه زدن لباس مرحوم آیت الله مرعشی نجفی به منزل ایشان رفته بودم. وقتی به آن جا رسیدم وقت اذان شد و حضرت آقا در حال آماده شدن برای رفتن به نماز بود، عرض کردم: آقا! یک دقیقه صبر کنید تا عبا را بر دوش تان انداخته، آن را اندازه بزنم، آقا دست من را گرفته فرمودند: نگذار شیطان ما را از نماز اول وقت غافل کند، بیا به نماز برویم بعد که آمدیم اندازه بگیر ! دوستان ... یکی از اولیای الهی میفرمودند: «به نماز نگویید کار دارم ، به کار بگویید وقت نماز است» یا به عبارت دیگر: «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید که نماز دارم» دوستان گرامی... یکی از صالحان دعا میکرد: خدایا در روزی ام برکت قرار ده! کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده؟ ڱفت: روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. اما من بـرکت را در رزق طلب می کنم چیزی ا‌ست که خدا به هرکس بخواهد می دهد(نه به همگان). @faghatkhoda1397
⚜موسی و بد ترین بنده خدا! روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند. پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است. هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت... دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟ ندا آمد: ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر گفت:زمین. فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمان ها. فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است. فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است. 🖌شیخ حسین @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅اندرز امام برای سعادتمندی ✍️مردی از امام علی علیه السلام درخواست اندرز کرد، امام فرمودند: از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر مى‌اندازد. در دنیا چونان زاهدان سخن مى‌گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت‌ها به او برسد سیر نمى‌شود، و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده‌طلب است. دیگران را پرهیز مى‌دهد اما خود پروا ندارد، به فرمانبرداری امر مى‌کند اما خود فرمان نمى‌برد. نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را دوست ندارد. گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکی از گناهکاران است و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى‌دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشاری دارد. اگر بیمار شود پشیمان مى‌شود ، و اگر مصیبتی به او رسد به زاری خدا را مى‌خواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی بر مى‌گرداند. از کسانی مباش که خوشگذرانی با سرمایه‌داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد. 📚نهج‌البلاغه، حکمت 150 ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴حکایتی فراموش شده ✍حکیم فرزانه ای ، همه مردم شهر را جمع کرد تا براے آنها حکایت فراموش شده اے را باز گو کند. از چند روز قبل،مریدان حکیم در سراسر شهر جار زدند و مردم را آگاه کردند .از این رو جمع کثیرے در روز موعود برای شنیدن حکایت فراموش شده گرد آمدند. حکیم بر بالای منبر رفت وگفت:«روزے روزگاری پسر بچه ای زندگی می کرد ،بعد از گذشت ایامی جوان شد،سپس ازدواج کرد وصاحب بچه ای شد،به سختے کار کرد،سپس خانه وتجارتخانه ای براے خود دست وپا کرد.» آنگاه حکیم ساکت شد مردم ابتدا کمی صبر کردند ،عاقبت عصبانی شده و فریاد کشیدند:‌‌«خُب !که چی؟» حکیم به نشانه تاسف سرے تکان داد و گفت «که چے را از خودتان بپرسید،.این داستان زندگے خودشماست!‌» 🔺نتــــــــــجه: راستے که چے؟!آیا واقعا هدف از آفرینش انسان فقط همین چیزهاےبود که حکیم گفت!؟به حق باید گفت که این حکیم فرزانه به بهترین شکل ممکن مردمان شهرش را پند داد. ‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @faghatkhoda1397
💠مرور حضرت موسی و نماینده اش 🌿یک روز حضرت موسی (ع) با حضرت یوشع بن نون (ع) در اطراف زمین سیر میکرند که به سرزمین کربلا رسیدند، اتفاقاً کفش حضرت موسی (ع) پاره و کف آن جدا شد و خاری به پای حضرتش اثابت کرد و پایش خونی شد و درد کشید، ناراحت و محزون سر بطرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدا چه بدی از من سرزده بود که دچار این بلیه شدم . خداوند متعال به او وحی، و روضه کربلا را فرمود: اینجا حسینم را شهید می کنند، اینجا خونش را می ریزند، اینجا حسین را محزون و نالان می کنند و من می خواستم خون و حزن تو با او موافق باشد. حضرت موسی (ع) فرمود: خدایا حسین کیست؟! وحی رسید: او سبط محمد مصطفی (ص) و پسر حضرت علی مرتضی(ع) است. موسی ناراحت و گریان شد و فرمود: قاتل او کیست؟ خطاب رسید: او نفرین شده ماهی دریا و وحشی های بیابان و پرندگان هواست. حضرت موسی نالان و گریان دستها را بالا برد و یزید را لعنت و نفرین کرد و حضرت یوشع بن نون (ع) هم گریان به دعای حضرت موسی (ع) آمین گفت و بعد رفتند. @faghatkhoda1397