فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سعی کنیم تامیتوانیم گره گشای کار مردم باشیم
سخنرانی شنیدنی ازاستادفرحزاد🎤
کمی
@faghatkhoda1397
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
💠 دوره آموزشی مجازی شهید ردانی پور💠
🔶با موضوع نقد جریانهای تکفیری وهابیت و مدعیان دروغین یمانی🔶
🔰با حضور اساتید برجسته کشوری
🔰دوره مجازی و بصورت آفلاین
🔰شروع دوره تاریخ(1 شهریور 1401)
🔰باصدور مدرک و تایید آیت الله اراکی
🔰هزینه دوره رایگان و برای عموم آزاد میباشد.
🔷لینک ثبت نام در دوره:👇🏻
🌐: https://survey.porsline.ir/s/oWDOq78
🔷عضویت در کانال اطلاع رسانی دوره :👇🏻
🔰 https://eitaa.com/joinchat/913113266C9849120dd7
🔹جهت سوال،یا کسب اطلاعات :
📞: ۰۹۱۶۶۰۷۹۵۵۲
🔹یا در ایتا:
https://eitaa.com/emi_khaki
⚠️لطفاً در این امر خیر شریک و سهیم باشید.(رسانه باشید)⚠️
#جرعهای_از_معرفت
💠میرزا اسماعیل دولابی رحمةالله
🔸لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو.
حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️عفیف باشی شهیدی ...!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
قَالَ الامام عَلِی (علیه السلام):
"مَا المُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ العَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلاَئِکَةِ "
امام علی (ع) :
مجاهدی که در راه خدا شهید می شود، اجرش بیش از کسی نیست که قادر بر گناه است، ولی مرتکب گناه نمی شود; نزدیک است که شخص عفیف، ملکی از ملائکه باشد.
📙نهج البلاغه، کلمه قصار 474.
@faghatkhoda1397
🎇ذکری شگرف از آیت الله العظمی بهجت:
🔻از حضرت آیت الله بهجت(ره) پرسیدم:
آقا میشود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد؟؟
من فکر کردم ایشان یک دعاهای خیلی طویل و طولانی را میفرمایند.!
🏝آیت الله بهجت فرمودند:
💎در قبال این ذکری که من دارم به شما میدهم اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند!!
گفتم:
آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟
🌿ایشان فرمودند:
☀️#استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه #گنجهایی در این #ذکر_استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست!!
🌱ایشان فرمودند:
☀️زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز میشود، در حقیقت موانع همه بر طرف میشود و حوایجتان هم برآورده میشود. اصلاً استغفار صیقلدهنده روح است، شما را نزدیک میکند به خدا!!
کمی
@faghatkhoda1397
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
صورت برزخی شما چیست؟
🔟 ده گروه از امت اسلام صورتهایشان تغییر میکند:
پیامبر اکرم فرمودند: «ده صنف از امت من متفرّق محشور میشوند؛ به طوریكه خداوند آنها را از مسلمانان جدا کرده و صورتهاى آنها را تغییر میهد.
✅ گروهى از آنان به صورت بوزينه و گروهى به صورت خوك 🐷 محشور میشوند؛
برخی از آنان صورتشان به طرف پائين و پاهايشان به طرف بالا، به عكس قرار دارد و بدين كيفيت در محشر كشيده میشوند؛ برخی دیگر نابينا هستند و با حالت كورى به اين طرف و آن طرف متحيرانه میدوند؛
برخی نیز كر و لالاند و ابداً تعقل و ادراك ندارند؛ برخى زبانهاى خود را در حالیكه به روى سينههايشان افتاده است میجوند و چرك و خون از دهانهاى آنها جارى است، به طوریكه اهل محشر از اين منظره نفرت دارند؛ برخى دیگر دستها و پاهايشان بريده است؛
برخى نیز به شاخههایى از آتش به دار آويخته شده بودند؛ گروهى نیز بوى گندشان از بوى جيفه و مردار بيشتر است و گروهى دیگر به لباسهایى از زِفْت و قير كه به بدنشان چسبيده است ملبساند.
🐵 🐷🐗🐺 🐶 🐱🐻 🐼 🐒
اما آنان كه به صورت بوزينه هستند، در دنیا اهل سخنچينی بودهاند؛ آنان كه به صورت خوك هستند، اهل خوردن مال حراماند؛ آن كسانیكه واژگون به روى زمين كشيده میشوند، آنان رباخواراناند؛ آنان كه نابينا هستند، افرادى هستند كه در وقت حكم مراعات عدالت را نکرده و در بين مردم ظلم و ستم میکردند؛
آنان كه کر و لالاند، کسانی هستند كه به كردار خود، خودپسندانه مینگریستند. آنان كه زبانهاى خود را میجوند، علما و خطبائى هستند كه گفتار آنها با كردارشان مطابقت ندارد. آنان كه دستها و پاهايشان بريده است، افرادى هستند كه همسايگان خود را آزار میدادند.
آنانكه به دارهاى آتشين آويخته شدهاند، جاسوسانی هستند كه اخبار مردم را به نزد سلطان میبرند؛ آنان كه بوى گندشان از جيفه و مردار بيشتر است، افرادى هستند كه از لذات و شهوات پيروى کرده و از اموال خود حق خدا را نمیدادند؛
و آنانكه لباسهایى مانند قيرِ چسبيده به بدن دارند، آنان اهل كبر و خودپسندى و تفاخر بودند.
📚مجمع البيان،ج 5،ص423.
کمی
@faghatkhoda1397
آیتالله بهجت (ره):
عدهای از پاکان و نیکان با حضرت صاحب عجلاللهتعالیفرجهالشریف سؤال و جواب میکنند و حاجت میطلبند و جواب میگیرند و در مسجد جمکران، صدای آن حضرت را میشنوند!
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۸۶
@faghatkhoda1397
⚠️ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت...
روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!
مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.
👳♂أفندی پرسید یعنی چه؟
🌿شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.
اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است‼️
📚منبع: صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
@faghatkhoda1397
✍نجات از قبر بعد از مُردن!
فاضل محترم آقا میرزا محمود شیرازی فرمودند که مرحوم آقا سیّد زین العابدین کاشی(اعلی اللّه مقامه) در کربلا خادمی داستند که تبریزی بود و بسیار پرهیزکار و اهل تقوا و صلاح...
نقل کرد که قبل از مهاجرت به کربلا، در خارج از شهرِ تبریز در نزدیک قبرستان، قهوه خانهای داشتم و شبها را همانجا میخوابیدم،
شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم،
ناگاه کسی در را به سختی کوبید، برخاستم در را باز کردم آن شخص فرار کرد...
مرتبه دوّم در را سختتر کوبید، آمدم در را گشودم اما باز فرار کرد،
گفتم البته این شخص، امشب مزاحم من شده، پس چوبی به دست گرفتم و پشت در نشستم و آماده شدم تا تلافی کنم،
تا مرتبه سوم در را کوبید در را گشودم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد و در نقطهای محو گردید..!!
پس در همان محل توقّف کردم و متوجه اطراف شدم و از او تفحّص می کردم، بعد خیال کردم شاید پنهان شده ،همانجا مخفی شدم و روی زمین دراز کشیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده ظاهر شود...
چون خوابیدم و گوشم را به زمین گذاشتم، ناگاه صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله می کند..!!
متوجه شدم که قبرِ تازهای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کردهاند و دانستم که سکته کرده بوده و در قبر بِهوش آمده، پس برایش رِقّت کردم و به قصد خلاصیِ او خاکها را برداشتم و لحد را برچیدم،
شنیدم که میگفت:
کجا هستم؟!
پدرم کجاست؟!
مادرم کجاست؟!
پس لباس خود را بر او پوشانیدم و او را بیرون آورده، در قهوهخانه جای دادم ولی او را نمیشناختم تا بستگانش را خبر کنم...
آهسته آهسته از او پرسش میکردم تا محلّه و خانه او را دانستم و از قهوه خانه بیرون آمده همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آنها را خبر دادم، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند
آنگاه دانستم که آن شخص کوبنده در "مأموری از غیب" بوده برای نجات جان آن جوان...
@faghatkhoda1397
📚داستان کوتاه
برگی از دفتر خاطرات جهان پهلوان تختی.
در تهران آن سالها زورخانه زیاد بود، من از نوجوانی محو ضرب و زنگ مرشد و چرخ و شیرینکاری ورزشکارها بودم. به سرم افتاد بروم ورزش کنم.
کسی جدی نگرفت. بخصوص در بچگی لقب غلام تنبل" در خانه داشتم و کسی فکر نمی کرد بین بچه زرنگهای تهرون و بزن بهادرها بتوانم ورزش کنم.
بعد از زورخانه رفتم باشگاه کشتی. فوت و فن را یاد گرفتم. اما هرچه تمرین می کردم حریف یک نفر هم نمی شدم.شده بودم سنگ کشتی و هرکس هوس تمرین و خاک کردن داشت یقه مرا می گرفت و می کشید روی تشک. چند وقت که گذشت زمزمه ها شروع شد :
غلام جون ببوس برو کنار، تو کشتی چیزی نمیشی ! تو ورزش به جایی نمی رسی. خودتو معطل نکن.
آنقدر متلک شنیدم و تحقیرم کردند که اعتماد به نفسم پاک له شد. از شدت غم و غصه رفتم خوزستان. آنجا هم کشتی می گرفتم. وقتی بعد از یکسال به شهر خودم برگشتم، هفت کیلو وزن اضافه کرده بودم. تازه شده بودم 76 کیلو. اما باز همان اوضاع بود. باهرکس سرشاخ می شدم مرا با یکی دو فن روی تشک پهن می کرد و باران متلک و تمسخر بر سر و رویم می بارید.
دست برنداشتم. ساعت دوی بعدازظهر که همه تو خونه استراحت می کردند من در باشکاه تمرین می کردم. باورم نمی شد به جایی برسم ، فقط عزم کرده بودم یه کشتی گیر معمولی بشوم.
عاقبت در مسابقات درون باشگاه چهارم شدم. تمریناتم شدیدتر شد. در مسابقه سطح شهر دوم شدم. یک مجله عکس بسیار کوچکی با چند سطر مطلب از من چاپ کرد.
خدایا ؛ دیده شدم. آن مجله را هنوز دارم. برایم عزیزترین چیز دنیاست. حالا چند نفری تو خانی آباد سلامم می کردند و مرا جدی می گرفتند.
سلام داش غلام ، آقا غلام سلام.
هنوز از آنهمه تمسخر و تحقیر روحم زخمی بود. از مسابقه وحشت داشتم. وزنم بالا رفت و جدی تر تمرین کردم.
مقام ها و مدال ها شروع شد. خواهرانم باور نمی کردند. از خنده ریسه می رفتند. غلام تنبل در آسیا دوم شده !!
در المپیک مدال طلا بر گردنم آویخته شد. از همان روی سکو با خدا حرف زدم.
خدایا ؛ تو به من قدرت دادی باران شکست و تحقیر را تحمل کنم. اگر ابنهمه مدال برای ملت ایران آورده ام بخاطر این بود که قدرت دادی پا پس نکشم. کی فکر می کرد من موفق بشوم ؟! فقط تو به من نیرو دادی ...
تختی / 1344
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
📚داستان زیبای زیر رو از دست ندید
🌹#هيچ_زمينى_خالى_از_قبر_نيست
#امام_هادی_علیه_السلام
يحيى وزير متوكّل عبّاسى حكايت كند:
روزى خليفه گفت: عازم شهر مدينه شو و ابوالحسن ، علىّ بن محمّد هادى را با عزّت و احترام به بغداد بياور.
من نيز دستور خليفه را اطاعت كرده و پس از جمع آورى افراد به همراه امكانات لازم ، حركت كرديم.
چون مقدار زيادى از راه را پيموديم ، فرمانده کاروان به كاتبِ من که شیعه بود گفت : آيا علىّ بن ابى طالب عليه السلام پيشواى شما، نگفته است :
هيچ زمينى خالى از قبر نيست و در هر گوشه اى از زمين ،گورستانى از انسان ها وجود دارد؟آيا در اين بيابان خشك و بى آب و علف ،اصلا كسى زندگى كرده است تا بميرد و دفن شود؟این را گفت و سپس همگی شروع كرديم به خنديدن!هنگامى كه جلوى درب منزل رسيديم ، من تنها وارد شدم و نامه متوكّل را تحويل ايشان دادم
حضرت پس از آن كه نامه را گرفت ، فرمود: مانعى نيست، تا فردا منتظر باشيد.چون فرداى آن روز خدمت ايشان رفتم - ضمن آن كه فصل تابستان و هوا بسيار گرم بود - ديدم خيّاطى درون اتاق حضرت مشغول خيّاطى لباس هاى ضخيم زمستانى است!!راوی مى گويد: من از حضور ايشان بيرون رفتم و با خود گفتم : در فصل تابستان ، هواى به اين گرمى و حرارت ، حضرت لباس زمستانى تهيّه مى نمايد!!
حال، تعجّب از شيعيان است كه از چنين كسى پيروى مى كنند و او را امام خود مى دانند!فرداى آن روز هنگامى كه آماده حركت شديم، من بر تعجّبم افزوده شد كه آن حضرت، پالتو و پوستين در اين گرماى شديد براى چه به همراه مى آورد!؟درمیان راه ناگهان ابرى در آسمان پديدار گشت و بالا آمد، به طورى كه هوا تاريك گشت و صداى رعد و برق هاى وحشتناكى بين زمين و آسمان به گوش مى رسيد، هوا يك مرتبه بسيار سرد شد كه قابل تحمّل براى افراد نبود و در همين لحظات برف زمستانى همه جا را پوشاند.
سپس آن حضرت دستور داد تا يك پالتو به من و نيز يك پالتو هم به كاتب دادند و هر دو پوشيديم ؛ و به جهت سرماى شديد آن روز هشتاد نفر از نيروها و همراهان من هلاك شدند و مُردند.
هنگامى كه ابرها كنار رفت و هوا به حالت عادى برگشت ،
حضرت هادى عليه السلام به من فرمود: اى يحيى ! بگو: افرادى كه هلاك شده اند،در همين مكان دفن شوند؛
و سپس افزود: خداوند متعال اين چنين سرزمين ها را گورستان انسان ها مى گرداند...
گفتم : ياابن رسول اللّه ! من به يگانگى خدا و نبوّت محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله شهادت مى دهم ؛
من تاكنون ايمان نداشتم ولى اكنون به بركت وجود شما ايمان آوردم و من نيز از شيعيان شما مى باشم
📕 کتاب چهل داستان وچهل حدیث از امام هادی(علیه السلام)
نویسنده عبدالله
@faghatkhoda1397
يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت ولی غريب بود مردم هم غريبه توی خانههاشان راه نمیدادند
همينجور كه توی كوچههای روستا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد می كنند از کسی پرسيد، اينجا چه خبره؟ گفت زنی درد زايمان دارد و سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميكنه ولی نمیزاد، ما دنبال دعا نويس می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم
مرد تا اين حرف را شنيد گفت: بابا دعانويس را خدا براتون رسونده، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم! فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد كردند و خرش را به طويله بردند، خودش را هم زير كرسی نشاندند، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد، مرد روی کاغد چیزهایی نوشت و به آنها گفت: اين كاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد.
از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد. از طرفی کلی پول و غذا به او دادند وبعد از چند روز که هوا خوب شد راهیش کردند. بعد از رفتنش یکی از دهاتی ها کاغذ دعا را که کناری گذاشته بودند برداشت وخواند دید نوشته: خودم بجا، خرم بجا، ميخوای بزا، ميخوای
@faghatkhoda1397