🔵ده گام به سوی زندگی بی استرس:
👇👇👇
🔹قدم بزن
🔹در موردش حرف بزن
🔹نفس عمیق بکش
🔹زودتر بخواب
🔹رو چیزهایی تمرکز کن که می تونی کنترلشون کنی
🔹خوبی های گذشته رو به یاد بیار
🔹 عزیزانت رو در آغوش بگیر
🔹تو چالش های زندگی دنبال فرصت ها بگرد
@faghatkhoda1397
#داستان
✨﷽✨
🔴صبروحوصلهپيامبر(ص)
✍روزي حضرت در مسجد با جماعتي از اصحاب نشسته و مشغول صحبت و گفتگو با آن ها بودند. كنيزكي از انصار وارد مسجد شد و خود را به پيامبر رساند. مخفيانه گوشهي عباي آن حضرت را گرفت و كشيد، چون آن حضرت مطلع شد برخاست و گمان كرد كه آن دختر با ايشان كاري دارد. چون حضرت برخاست كنيز چيزي نگفت، حضرت نيز با او حرفي نزد و در جاي خود نشست. باز كنيزك گوشهي عباي حضرت را كشيد و آن بزرگوار برخاست، تا سه دفعه آن كنيز چنين كرد و حضرت برخاست، و در دفعهي چهارم كه حضرت برخاست آن كنيز از پشت عباي حضرت مقداري بريد و برداشت و روانه شد.
اصحاب از مشاهدهي اين منظره ناراحت شدند و گفتند: اي كنيزك اين چه كاري بود كه كردي؟ جضرت را سه دفعه بلند كردي و هيچ سخني نگفتي، و آخرش عباي حضرت را بريدي. چرا اين كار را كردي؟
كنيزك گفت: در خانهي ما شخصي مريض است، اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاي از عباي پيامبر را ببرم كه آن را به مريض ببندند تا شفا يابد، پس هر بار خواستم مقداري از عباي حضرت را ببرم حيا كردمو نتوانستم. در مقابل رسول خدا(ص) بدون هيچ ناراحتيو عصبانيت، كنيزك را بدرقه كرد.
@faghatkhoda1397
#داستان_کوتاه_پندآموز
📚یک داستان از مثنوی معنوی مولانا
✍مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
عاقل را اشارتی کافیست.
🍁🍁🍁🍁🍁
@faghatkhoda1397
#داستان
📚سر و کیسه کردن
این ضربالمثل که در زبان عامیانه "سرکیسه کردن" گفته میشود، کنایه از این است که همه موجودی و دارایی کسی را از او گرفتهاند.
در روزگار گذشته که وسایل نظافت و آرایش تا این اندازه وجود نداشت، کیسهکشی و سرتراشی در حمامهای عمومی انجام میشد. یعنی دلاک حمام نخست سر حمام کننده را میتراشید، او را کیسه میکشید و سپس صابون میزد تا همه موهای اضافی و چرکهای بدن او به کلی زدوده شود و شستشوی کامل انجام بگیرد.
از این رو سر و کیسه کردن (یعنی اصلاح کردن موی سر و کیسه کشیدن بدن) نزد مردم شستشوی کامل به شمار میرفت و هر کس این دو کار را با هم انجام میداد، آن چنان پاک میشد که به گمان خودش مدتها نیاز به نظافت دوباره نداشت.
امروزه اگر چه عمل "سر و کیسه کردن" دیگر مورد استعمال ندارد، ولی معنی استعارهای آن باقی مانده است و در مورد کسی به کار میرود که دیگری چیزی برای او باقی نگذاشتهاند.
هر چند سر کیسهی این طایفه مُهر است
کردیم "سر و کیسه" ولی اهل جهان را
عبدالغنی بیگ قبول
@faghatkhoda1397
❣ #حدیث_عفت
💠رسولاڪرم ص فرمودند:
♡↫هرڪه عاشق شود و عشق خود
♡↫را پنهان ڪنـد و پاڪ دامنی ورزد
♡↫وصبوری نماید ودر
♡↫همان حال بمیرد شهـید اسـت.
@faghatkhoda1397
🌟🔰🌟🔰🌟🔰🌟
#داستان_نماز
#شکایت_از_فقر
🔵شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)شكايت از فقر و نداري كرد
حضرت فرمود: مگر نماز نميخواني
عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا ميكنم،
حضرت فرمود: مگر روزه نميگيري
عرض كرد سه ماه روزه ميگيرم.
آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري
عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرمودهي خدا را بكنم
حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد
عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام ميرساند و ميفرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان شخص بينمازي ميباشد به شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است.
حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور.
به فرمودهي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
@faghatkhoda1397
#آموزنده
- وقتی نمیبخشید
- وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه میدهید
- وقتی وقتتان را تلف میکنید
- وقتی از خودتان مراقبت نمیکنید
- وقتی از همه چیز شکایت میکنید
- وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی میکنید
- وقتی شریک نادرستی برای زندگیتان انتخاب می کنید
- وقتی خودتان را با دیگران مقایسه میکنید
- وقتی فکر میکنید پول برایتان خوشبختی میآورد
- وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید
- وقتی در روابط اشتباه میمانید
- وقتی بدبین و منفیگرا هستید
- وقتی با یک دروغ زندگی میکنید
- وقتی درمورد همه چیز نگرانید
قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شوید
@faghatkhoda1397
#داستان
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جملهای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد.
همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند
@faghatkhoda1397
✨﷽✨#حکایت
✍هشام جوانی بود از یاران امام صادق علیه السلام، روزی به بصره رفت تا در کلاس مردی که به امامت اعتقادی نداشت شرکت کند.
بعد از کلاس هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم داری؟ مرد گفت این چه سوال احمقانه ای است چرا از چیزی که می بینی می پرسی؟ گفت: سوالات من همینطور است. گفت خیلی خب بپرس. هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم، بینی و زبان و گوش داری؟ مرد گفت آری دارم. گفت با آنها چه می کنی؟ مرد وظایف همه اعضایش را یکی یکی گفت. بعد پرسید: عقل هم داری. گفت آری. پرسید وظیفه اش چیست؟ گفت او هر چه که بر حواسم می گذرد را می گیرد و صحیح و باطلش را مشخص می کند.
پرسید آیا وقتی اعضای بدن سالم هستند هم به عقل نیاز است؟ گفت: بله چون اگر اعضا در وظایفشان دچار تردید شوند به عقل رجوع می کنند. پرسید پس خداوند عقل را برای رفع تردید اعضا قرار داده است. گفت درست است. پرسید: چطور خداوند برای اداره اعضای بدن تو رهبر و پیشوایی گذاشته اما این همه انسان را بدون امام آفریده تا در شک و حیرت بمانند.
💥اما مرد دیگر جوابی نداشت که بدهد.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨#حکایت
✍هشام جوانی بود از یاران امام صادق علیه السلام، روزی به بصره رفت تا در کلاس مردی که به امامت اعتقادی نداشت شرکت کند.
بعد از کلاس هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم داری؟ مرد گفت این چه سوال احمقانه ای است چرا از چیزی که می بینی می پرسی؟ گفت: سوالات من همینطور است. گفت خیلی خب بپرس. هشام از مرد پرسید: آیا تو چشم، بینی و زبان و گوش داری؟ مرد گفت آری دارم. گفت با آنها چه می کنی؟ مرد وظایف همه اعضایش را یکی یکی گفت. بعد پرسید: عقل هم داری. گفت آری. پرسید وظیفه اش چیست؟ گفت او هر چه که بر حواسم می گذرد را می گیرد و صحیح و باطلش را مشخص می کند.
پرسید آیا وقتی اعضای بدن سالم هستند هم به عقل نیاز است؟ گفت: بله چون اگر اعضا در وظایفشان دچار تردید شوند به عقل رجوع می کنند. پرسید پس خداوند عقل را برای رفع تردید اعضا قرار داده است. گفت درست است. پرسید: چطور خداوند برای اداره اعضای بدن تو رهبر و پیشوایی گذاشته اما این همه انسان را بدون امام آفریده تا در شک و حیرت بمانند.
💥اما مرد دیگر جوابی نداشت که بدهد.
@faghatkhoda1397
#حکایت
🔴مهربانی به یک سگ
✍روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خوشحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم.
امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد.
يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ،
@faghatkhoda1397
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
🍃✨مردی ، به خانهای برای مهمانے دعوت شد. دید صاحبخانه سفره را گسترده و وقت نماز است. ناراحت شد و گفت: چرا نماز نخوانده غذا میخورید؟
🍃✨صاحبخانه گفت: تو برو نمازت را بخوان٬ ما ڪاری به ڪار تو نداریم. مهمان رفت و وضو گرفت و در اتاقے شروع به نماز خواندن ڪرد.
🍃✨صاحبخانه چون به اتاق آمد، دید مهمان قبله را برعکس ایستاده است. آرام رو به پسرش ڪرد و گفت: پسرم چرا به این مرد نگفتے قبله درست نیست؟
🍃✨پسرش گفت: صدا نکن پدرم، بگذار بخواند. من وقتے آمدم دیدم قبله را درست نایستاده است. خواستم بگویم، نزدیڪ رفتم دیدم حمد و سوره را ڪلا غلط میخواند.
🍃✨با خود گفتم، حال که حمد و سوره را غلط میخواند و مشخص است نمازخوان نیست و برای ریا میخواند، چه فرقے برای خدا دارد هر طرف میخواند بخواند، چه رو به قبله چه پشت به قبله، قبول نیست.
@faghatkhoda1397
#پند
بادکنک به ما یاد میده🎈
باید بزرگ بود اما سبک
تا بشه بالا رفت
رها باش ، بخند و🎈
برقص و به آسمون برو
و بدون که نخ زندگيت
دست خداست🎈
@faghatkhoda1397
#تلنگر
✍دیروز می توانست پایان زندگی من باشد. پس امروز که زنده ام لطفی از جانب خداوند است. در حقیقت دیدن هر روز، لطفی از جانب اوست. خدایا تو را شاکرم به خاطر امروزم که به من عطا فرمودی.
رسول گرامی اسلام (صليالله عليه و آله) می فرمایند: آدم شكرگزار چهار علامت دارد:
1⃣ در وقت نعمت شاكر است
2⃣ هنگام بلا صابر است
3⃣ به قسمت خدا قانع است
4⃣تنها خدا را ستايش می کند.
@faghatkhoda1397
💟﷽#داستان
🌷✨پیرمردی داخل حرم دستی ڪشید روی پای جوانی ڪه ڪنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم.
🌷✨جوان باڪمال میل پذیر فت و شروع ڪرد به خوانـدن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسڪری(ع).
🌷✨جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام ڪن.
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسڪری
🌷✨جوان نگاهی به پیرمرد ڪرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
«و علیڪ السلام و رحمـة الله و برکاتة»
⚠️مبادا امـام زمـان ڪنارمان باشد و او را نشناسیم..
🌷✨آقا سلام، باز منم، خاڪ پایتان
دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتان!
در این ڪلاس سرد، حضور تو واجب است. این بار چندم است ڪه استاد غایب است؟
@faghatkhoda1397
❤️🍃#حکایت
حضرت موسی (ع) از محلی عبور می کرد، شخصی از بنی اسرائیل گفت:
یا موسی، من پیغامی دارم، آن را به خدا برسان.
به خدا بگو من هیچگاه به یاد تو نیستم، اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم.
وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر اینکه این پیغام حرف سنگینی بود آن را بیان نکردند.
اما خدای متعال به موسی فرمود:
موسی! پیغام بنده ما را بگو.
موسی عرض کرد: خدایا اینطور می گوید.
خدای متعال خطاب به موسی کرد و فرمود: به او بگو که تو به یک عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی و آن عذاب این است که شیرینی ذکر و یادم را از تو گرفته ام و از من بیگانه شده ای
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره) فرمود :
✍ یک بار از مرحوم آقای قاضی(ره) درخواست کیمیا و راهنمایی رسیدن بدان را کردم.
👌 ایشان فرمود : این ذکر را بسیار بگو که این خود کیمیاست :
🤲 أللّهم أغنِنی بِحَلالِک عن حرامک و بفضلک عَمَّن سِواک
📚 عطش ، ص۱۰۱
@manbar_delnshin
💠 دستورالعمل آیت الله کشمیری 💠
✅ بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه، ماشین، برکت رزق و ازدواج، از وی راهنمایی میخواستند.
🔹آن بزرگوار میفرمود:
✨"سورهی یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید"
✨ حاجت شما را خواهند داد.
گاه امر میکرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب میدانست.»
📚 روح و ریحان، ص 101-102
@faghatkhoda1397
#پندانه
حواسمان باشد❗️
🔑حواسمان به چروڪ هایِ دور چشم
💌مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
🔑حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ
💌چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!
🔑حواسمان باشد ڪه آنها
💌خیلی زود پیر میشوند!
🔑حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه
💌فڪرش را میڪنیم از ڪنارمان می روند...
🔑حواسمان باشد
💌به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان...
🔑حواسمان باشد ڪه آنها تمامِ عمر
💌حواسشان به ما بوده...
🔑به آرام قد ڪشیدنمان بوده ،
💌به نیازها ونازهایمان بوده....
🔑آنها یڪ روز آنقدر پیر میشوند
💌ڪه حتی اسمهایمان را هم فراموش میڪنند..
🔑حواسمان به گرانترین و بیهمتاترین
💌عشقهایِ زندگیمان...
به "بابا" به "مامان" ها خیلی باشد
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
📘 #داستان_واقعی_پندآموز
✍در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنهای زندگی میکرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق میترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت.
عاقبت به فردی به نام علی باباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او میترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد.
مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه میکنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که همسرت را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیدهام و اینجا خانهای اجاره کردهام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی.
❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک
❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد
@faghatkhoda1397
#داستان
در نزدیکی ده ملا نصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد میآمد و فوق العاده سرد میشد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو میدهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود. گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده. دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند تا ببینند چگونه آب به جوش نمیآید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمیتواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گفت: چطور از فاصله چند کیلومتری میتوانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
به یاد داشته باشید با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری میشوید.
@faghatkhoda1397
🌗
هـر شب بدون هــیچ اطـمینانی
از بیـــدار شــــدنمان به خـواب
می رویـــــم..
اما با این حال برای فردا برنامه
می ریـزیم این یعنی #امـــــید.
{زندگــیتون پُر از امیـد و آرزو}
@faghatkhoda1397
☀️
فـــرازی از #دعــــای هر روز امام
صــادق علیه السلام در ماه رجب
[ ضــــــاعَ الْمُـــــلِمُّـــونَ إِلا بِكَ ]
آنان كه به درگاه #غــــير تو وارد
شـــدند به تباهى رســـيدند.
@faghatkhoda1397
بهمناسبت ولادت اميرالمومنين(ع)
از يك عالم سنی در مورد امام علی
علیه الســــــلام #ســــــوال كردند:
❓در مـــورد علی چــه ميگويی❓
👌پاســــخ بسيار لطيفی داد گفت:
چه بگويـــــــــــم دربارهی كسی كه
#دشمنانش از روی حسد و بغض و
#دوســتانش به سبب ترس وتقيّه
ازدشمنان فضائلش را كتمان كردند
اما از بين اين #دو كتـــــمان آنقدر
فضيلت خارجشده است كه مشرق
و مغــــــرب عالم را پر كرده است!
#الله_اكــــــبر_از_اين_عظـــــمت
@faghatkhoda1397
➣
۞ #یڪـــآیــهقـــــرآن ۞
بدانيد كه خدا #ســــرپرست و يار
شماست؛ چه نيكو سرپرست و چه
نيكــــو ياورى.
📒سوره مبارکه انفال آیه ۴۰
@faghatkhoda1397