eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
بدان که نعمت فراموشی بسیار بزگتر از نعمت حافظه و یادآوری است. اگر فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی خود را فراموش نمی‌کرد. حسرتش پایان نمی‌یافت. کینه اش تمام نمی‌گشت. با یاد داشتن آفات دنیا هیچ گاه از آن بهره نمی‌جست. امیدی به فراموشی و غفلت سلطان و دهایی از حسد رشکبران نداشت. آیا نمی‌بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضد یک دیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص در نهاد آدمی نهفته شده است. 💠 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍🏼 گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده! عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای. در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز که این گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند! ندا آمد که: ❤️تو مبین اندر درختی یا به چاه💛 💙تو مرا بین که منم مفتــاح راه💚 مولانـــــا ۲@faghatkhoda1397
ستمگر بر گِرد نفس خویش می‌چرخد و میانه‌رو بر گرد دل خویش و پیشتاز بر گرد پروردگار عزّوجلّ خود. @faghatkhoda1397
ارزش نماز 💠 از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: 🔸هرکس نماز را به جماعت به جا آورد سپس تا خورشید به ذکر خداوند بی نیاز و بلند مرتبه پردازد، در هفتاد درجه خواهد داشت و مابین هر درجه ای به اندازه ای است که اسب دونده عالی و خوش تربیت سال بتازد؛ 🔹و کسی که نماز را به جماعت بخواند در جاوید، پنجاه درجه خواهد داشت و فاصله بین درجات او به اندازه تاختن پنجاه ساله عالی خواهد بود؛ 🔸و هرکس نماز را به جماعت بخواند؛ ثواب کردن هشت نفر از فرزندان اسماعیل را خواهدداشت، که هر یک از آنها صاحب خانه ای باشند؛ 🔹وکسی که نماز را به جماعت بخواند؛ گویا یک و یک مقبول به جای آورده است؛ 🔸و هرکس نماز را به جماعت بخواند؛ مانند این است که قدر را شب زنده داری نموده است. 📚 امالی شیخ صدوق، ص 141 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴خرید و فروش خود! ✍ عده‌ای در این دنیا خود را می‌فروشند و عده‌ای خود را می‌خرند ✍شهید مطهری علی علیه السلام می‌فرماید: «مردم در این دنیا دو دسته‌اند: یک دسته به بازار این جهان می‌آیند و خودشان را می‌فروشند و برده می‌سازند؛ دسته دوم مردمی هستند که خود را در این بازار می‌خرند و آزاد می‌سازند». آری، محصول زندگی برخی از افراد -که متأسفانه هنوز اکثریت افراد بشر را تشکیل می‌دهند- بردگی و خودفروشی و شخصیت خود را از دست دادن و به تعبیر قرآن خودباختن و خودزیان کردن است، بندگی شهوت و حرص و خشم و کینه است، اسارت در بند عادات جاهلانه و رسوم بی‌منطق و نامعقول است، تقلید از مد و تابعیت این اصل است که «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». 💥یک دسته در بازار این جهان خود را می‌فروشند به پول و مقام و هوا و هوس و تجمل و مد و تقلید؛ و دسته دیگر شخصیت واقعی و انسانی خود را باز می‌یابند، یک دنیا بزرگواری و عزت نفس و مناعت و شرافت و راستی و استقامت و عدالت و تقوا و حقیقت‌خواهی و ایمان و معنویت برای خود ذخیره می‌کنند، در این بازار آن نرخی را به رسمیت می‌شناسند که قرآن تعیین کرد که هیچ چیزی ارزش ندارد که آدمی خود را به آن بفروشد. 📚حکمت‌ها و اندرزها، ج1، ص21 @faghatkhoda1397
✅ خادم مردم‏ ✍حاج آقا قرائتی : دریكى از شهرها در ایام انتخابات خربزه فروشى با بلندگوى خود براى یكى از نامزدهاى مجلس تبلیغ مى‏‌كرد. گفتند: تو برو خربزه‏‌ات را بفروش، چكارت به این كارها؟؟؟ گفت: اگر من ماشینم را هم بفروشم باید او به مجلس برود! گفتند: مگر از اقوام شماست و یا وعده‌‏اى به شما داده است؟ گفت: هیچكدام، فرزندم به جبهه رفت و مجروح شد و الآن در خانه بسترى است و این نامزد مجلس، معلّمى است كه هفته‌‏اى دو روز به عیادت فرزندم مى‏‌آید و درس‌هاى عقب افتاده‌‏اش را جبران مى‏‌كند و این بیانگر آن است كه او در خدمت نیازمندان و خدمتگزار مردم است. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴آثار خدمت به پدر و مادر 💠 برتر از جهاد: پیامبر اکرم (ص)فرمودند: قسم به خدایی که جانم دردست اوست هر آینه انس پدر و مادر به تو در یک شبانه روز، از جهاد یک سال بهتر است. 💠 نیکی به والدین کفاره گناهان است: شخصی نزد حضرت رسول (ص) آمد عرض کرد: کار زشتی نبوده مگر این‌که من انجام داده‌ام آیا برای من توبه‌ای هست؟ حضرت فرمود: برو به پدر و مادرت نیکی کن تا کفاره گناهانت گردد. 💠نگاه شفقت به پدرو مادر: پیامبر(ص)وفرمود: نیست فرزند نیکوکار به پدر و مادرش مگر این‌که هر گاه از روی رحمت و محبت به والدین خود بنگرد بهر نظری ثواب یک حج مقبوله برایش می باشد. 💠خشنودی والدین خشنودی خداست: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خشنودی خداوند با خشنودی والدین است و خشم او با خشم ایشان است. 💠 دعای ملائکه به نیکی کننده به والدین: رسول خدا(ص) فرمود: خدای را دو ملک است که یکی از آن‌ها میگوید خدایا از هر شری و آفتی نیکی کننده به والدین را نگهدار، و دیگری میگوید: خدایا هلاک کن عاق والدین ها را به سبب غضب فرمودند به آن‌ها و البته دعای ملک هم مستجاب است. 📕 منبع: ⇦بحار الانوار، ج 74، ص 52 ⇦بحار الانوار، ج 74، ص 82 ⇦بحار الانوار، ج 74، ص 73. ⇦کنز العمال، ج 16، ص 470. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @faghatkhoda1397
لقمان حکیم👳‍♂ در توصیه به فرزندش اظهار نمود: دل بسته به رضای مردم و مدح و ذم آنان مباش زیرا هرچقدر انسان در تحصیل آن بکوشد به هدف نمی رسد و هرگز نمی تواند رضایت همه را بدست آورد. فرزند به لقمان گفت: " معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم برای آن مثالی یا عملی بیاوری "🙄 لقمان از او خواست با هم بیرون بروند که همراه درازگوشی حرکت کردند🐴 لقمان سوار شد و فرزندش پیاده حرکت کرد. در راه به عده ای رسیدند آنان پس از دیدن این صحنه به یکدیگر گفتند: " چه پدر بی عاطفه ای خودش سواره می آید و فرزندش باید پیاده بیاید"😒 لقمان گفت: " سخن آنان را شنیدی که کار ما را مذموم دانستند؟؟ " فرزند گفت: " بلی"🙄 لقمان پیاده شد و فرزند سوار شد که در راه عده دیگری را دیدند که بین خود میگفتند: " چه پدر بد و چه پسر بی ادبی پدر چرا اینگونه فرزندش را تربیت کرده که خود پیاده می رود و پسرش سواره و چه پسر بی ادبی چرا که او عاق بر پدر شده است😒 لقمان گفت: " دیدی؟؟" فرزند هم گفت: "بلی" اکنون هر دو با هم سوار شدند که عده ای باز سرزنش کردند که چرا رحم نمی کنند به حیوان و او را آزار می رسانند😞 اینجا هم لقمان همان سوال را گفت و پسر هم همان جواب را داد. سپس هر دو پیاده شدند و حیوان را بی بار حرکت دادند که باز هم سرزنش شدند که چرا از حیوان استفاده نمی کنند😏 در این هنگام لقمان به فرزندش گفت: " آیا برای انسان به صورت کامل راهی برای جلب رضایت مردم وجود دارد ؟ بنابراین امیدت را از رضای مردم قطع کن و در اندیشه تحصیل رضای خدا باش زیرا این کار آسانی بوده و سعادت دنیا و آخرت در همین است👌 @faghatkhoda1397
(اول پدرت را راضی کن) جناب شيخ رجبعلی خیاط، گاه به بعضی از افراد اجازه حضور در جلسه های خود را نمی‌داد و یا شرطی برای آن می گذاشت... یکی از ارادتمندان شیخ که قریب بیست سال با ایشان بود، آغاز ارتباط خود با شیخ را این گونه تعریف می کند: در آغاز هر چه تلاش می کردم که به محضر او راه پیدا کنم اجازه نمی داد تا این که یک روز در مسجد جامع ایشان را دیدم، پس از سلام و احوال پرسی گفتم: "چرا مرا در جلسات خود راه نمی‌دهید؟" فرمودند: "اول پدرت را از خود راضی کن بعد با شما صحبت می کنم"! شب به منزل رفتم و به دست و پای پدرم افتادم و با اصرار و التماس از او خواستم که مرا ببخشد. پدرم که از این صحنه شگفت زده شده بود پرسید: چه شده؟ گفتم: شما کار نداشته باشید، من نفهمیدم، اشتباه کردم....مرا ببخشید و بالاخره پدرم را از خود راضی کردم. فردا صبح به منزل جناب شیخ رفتم، تا مرا دید فرمود: "بارک اللّه!! خوب آمدی، حالا پهلوی من بنشین" از آن زمان که بعد از جنگ جهانی دوم بود تا موقع فوتشان، با ایشان بودم @faghatkhoda1397
✍داستان زیبا و واقعی از علامه جعفری در دانمارک 🔶️علامه محمدتقی جعفری می‌گفتند: عده‌ای از جامعه‌شناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره‌ی موضوع ارزش واقعی انسان به بحث و تبادل نظر بپردازند. هر کدام از جامعه‌شناسان، صحبت‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چه‌قدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد. کسی که عشق‌اش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزش‌اش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشق‌اش ماشین‌اش است، ارزش‌اش به همان میزان است. . 🔶️اما کسی که ‌عشق‌اش خدای متعال است ارزش‌اش به اندازه‌ ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌شناسان صحبت‌های مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه‌ی چیزی است که دوست می‌دارد». وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه‌ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند. @faghatkhoda1397
📜داستان بهشت فروختن بهلول روزی بهلول نزدیک رودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچه کوچک ساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیک بهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟ بهلول جواب د اد بهشت می سازم . زن هارون گفت : از این بهشت ها که ساخته ای می فروشی ؟ بهلول گفت : می فروشم . زبیده گفت : چند دینار ؟ بهلول جواب داد صد دینار . زن هارون می خواست از این راه کمکی به بهلول نموده باشد فوری به خادم گفت : صد دینار به بهلول بده خادم پول را به به لول رد نمود . بهلول گفت قباله نمی خواهد ؟ زبیده گفت : بنویس و بیاور . این را بگفت و به راه خود رفت . از آن طرف زبیده همان شب خواب دید که باغ بسیار عالی که مانند آن دربیداری ندیده بود و تمام عمارات و قصور آن با جواهرات هفت رنگ و با طرزی بسیار اعلا زینت یافته وجوی های آب روان با گل و ریحان و درخت های بسیار قشنگ و با خدمه و کنیز های ماه روو همه آماده به خدمت به او عرض نمودند و قباله تنظیم شده به آب طلا به او دادند و گفتند این همان بهشت است که از بهلول خریدی . زبیده چون از خواب بیدار شد خوشحال شد و خواب خود ر ا به هارون گفت . فردای آن روز هارون عقب بهلول فرستاد . چون بهلول آمد به او گفت از تو می خواهم این صد دینار رااز من بگیری و یکی از همان بهشت ها که به زبیده فروختی به من هم بفروشی ؟ بهلول قهقهه ای سر دادو گفت : زبیده نادیده خرید و تو شنیده می خواهی بخری ولی افسوس که به تو نخواهم فروخت @faghatkhoda1397
💎عـابد مـغرور ✍روزے حضرت عیسی (ع) از صحرایے می گذشت. در راہ به عبادتگاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به ڪارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندہ ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش ڪند، چہ ڪنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر 💥مرد عابد تا آن جوان را دید سر بہ آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناہ کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمے کنیم، چرا که او بہ دلیل توبہ و پشیمانی، اهل بهشت است و تو بہ دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ. 📙به نقل از:محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج 1 @faghatkhoda1397
📚اگرخدا عادل است، چرا از لحاظ تقسیم نعمت و ..بین بندگانش فرق گذاشته است؟ 🌹در محضر آیت الله بهجت ره: هرکسی در این دنیا کاسه ای از ابتلائات دارد که مطابق با ظرفیت وجودی اوست و کاسه های اشخاص از بلاها پر شده است...ولی خداوند همه را دوست دارد. خداوند هیچ بلایی را بدون حکمت و مصلحت نمیفرستد،بلکه برای تضرع و دعای ما میفرستد. بهمین خاطر برای دفع بلاها دعا و گریه و تضرع به درگاهش لازم و مفید است. درست است که بعضی ها در ثروت و مال بالاتر از تو هستند،اما آیا عمرآنها،صحت و سلامتی آنها،تعداد اولاد و نعمت بچه دار شدن و...آنها هم از تو بیشتر است یا اینکه تو در این امور از آنها بالاتری؟ اگر با درک و دقت همه چیز را در نظر بگیریم و بعد قضاوت کنیم متوجه میشویم که : خداوند علیم و حکیم همه ی بلاها را با ترازوی عدل و ترازوی مساوات به طور یکسان تقسیم کرده است. 📌پیوست: بزرگی میگفت:بلاهای هرکسی رو خداوند مطابق با جنبه و ظرفیت خودش بهش داده. به طوری که اگر یک چاه بکنن و همه ی مردم بلاهاشون رو داخل اون چاه بریزن و حق انتخاب داشته باشن،کسی بلاهای دیگران رو تحمل نمیکنه و باز هرکسی بلای خودش رو انتخاب میکنه... @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌼جملاتی زیبا از حضرت علی علیه السلام 1. مردم را با لقب صدا نکنید. 2. روزانه از خدا معذرت خواهی کنید. 3. خدا را همیشه ناظر خود ببینید. 4. لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید. 5. بدون تحقیق قضاوت نکنید. 6. اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود. 7. صدقه دهید، چشم به جیب مردم ندوزید. 8. شجاع باشید، مرگ یکبار به سراغتان می آید. 9. سعی کنید بعد از خود، نام نیک بجای بگذارید. 10. دین را زیاد سخت نگیرید. 11. با علما ودانشمندان باعمل ارتباط برقرار کنید. 12. انتقاد پذیر باشید. 13. مکار و حیله گر نباشید. 14. حامی مستضعفان باشید. 15. اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد، از او تقاضا نکنید. 16. نیکوکار بمیرید. 17. خود را نماینده خدا در امر دین بدانید. 18. فحّاش نباشید. 19. بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید. 20. رحم دل باشید. 21- گریه نکردن از سختی دل است. 22- سختی دل از گناه زیاد است. 23- گناه زیاد از آرزوهای زیاد است. @faghatkhoda1397
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌فروش حاضر جواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته_جهنم نرفتم @faghatkhoda1397
💠این ماجرا به زمانی بر می‌گردد که مردی به‌خاطر اینکه شب‌ها خواب به چشمش نمی‌آمد، تصمیم گرفت نزد یک رمال برود و از او کمک بخواهد. وقتی مرد رمال او را دید، به وی گفت که برای رهایی از این مشکل باید به یک غسالخانه برود و از غسال بخواهد که وی را روی تخت غسالخانه، غسل دهد. او تأکید کرد که فقط در این صورت است که مشکل مرد جوان حل می‌شود و وی پس از آن می‌تواند به راحتی بخوابد و خواب ببیند. این نسخه مرد رمال در ادامه ماجرای عجیب تری را رقم زد؛ چرا که مرد جوان تصمیم گرفت هر طوری شده به یک غسالخانه برود و دستوری را که رمال میانسال داده بود، عملی کند. او برای این کار نزد یکی از غسال‌های شهر رفت و ماجرا را با وی در میان گذاشت و از او کمک خواست. غسال که نسخه رمال را باور کرده بود قبول کرد که به مرد جوان کمک کند و برای غسل‌دادن مرد جوان با او قرار گذاشت. در روز قرار، مرد جوان راهی غسالخانه شد. آن روز، جسد مردی را که به‌علت بیماری جانش را از دست داده بود برای غسل و شست‌وشو به غسالخانه آورده بودند و مرد غسال سرگرم شست و شوی جنازه بود. وقتی مرد جوان رسید، غسال از او خواست که روی تخت غسالخانه دراز بکشد تا او را هم غسل دهد. وقتی همه‌‌چیز برای اجرای نسخه رمال آماده بود، غسال به طرف مرد جوان رفت تا او را شست و شو دهد اما مرد جوان از وی خواست برای شستن او از لیفی تازه استفاده کند، نه لیفی که با آن مردگان را می‌شوید. مرد غسال قبول کرد و برای آوردن لیف تازه، تخت غسالخانه را ترک کرد و در همین هنگام خانواده مردی که آن روز فوت شده و جنازه‌اش روی تخت غسالخانه بود، وارد آنجا شدند. آنها با دیدن 2جنازه روی تخت غسالخانه و غیبت مرد غسال تعجب کردند و یکی از آنها با صدای بلند پرسید: «پس غسال کو؟». در همین هنگام مرد جوان از روی تخت غسالخانه برخاست و گفت: «غسال رفته است تا لیف بیاورد». دیدن مردی که از روی تخت غسالخانه بلند شده و شروع به حرف‌زدن کرده بود، برای خانواده متوفی آنقدر ترسناک بود که یکی از آنها سکته کرد و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. یکی دیگر نیز چنان وحشت کرد که هنگام فرار، پایش لیز خورد و سرش با زمین برخورد کرد و دچار خونریزی مغزی شد و در نهایت در بیمارستان جان باخت. به این ترتیب غسال و مرد جوان بازداشت شدند و پرونده آنها در حالی در اختیار دادسرا قرار گرفته که هنوز کسی نمی‌دانست جرم آنها چیست. این ماجرا دهان به دهان بین مردم چرخید و همین باعث شد که برای بررسی صحت و سقم آن با مقامات پلیس و همچنین قضات تماس بگیریم. این در حالی بود که برخی از وکلای دادگستری در گفت‌وگوی تلفنی با همشهری مدعی شدند که این ماجرا صحت دارد و پرونده آن در یکی از شهرهای لرستان یا یزد رسیدگی می‌شود. @faghatkhoda1397
👌 در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت... از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست. ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ " مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت: " قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم " حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد. جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟" جوان پاسخ داد: " خیر! " حضرت پرسیدند:" چرا؟ " جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم👌 @faghatkhoda1397
✍از بزرگمردی پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟ کمی فکر کرد و گفت : دست ؛ با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!! گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده و ادامه داد که : امام صادق علیه السلام فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» "عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است" @faghatkhoda1397
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 متن_بسیار_پرمحتوا 🔰 ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : رﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ بوﺩﻧﺪ. ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ. ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮاﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍند. @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ: و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق ساختیم، در حالى که شما تماشا می‏کردید» همه کاره خداست هر جا رو نگاه کنیم @faghatkhoda1397
CQACAgQAAxkDAAEyWJFgzyPSPd870SMekVxld66H13xYWAACJQkAAtgOGVLwD5Lw9YbMwx8E.mp3
1.94M
🎙 فضیلت حضرت معصومه سلام الله علیها 🔷 حجت الاسلام و المسلمین @faghatkhoda1397
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد @faghatkhoda1397
✨﷽✨ پندآموز⚜ 🔹توبه‎ سر دسته‎ راهزنان🔹 ✍یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ». گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه‎ی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطه‎ی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم. پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كرده‌ام » @faghatkhoda1397