آیت الله #حق_شناس ره: همت کن و سحرها بیدار شو،و اگر حال هم نداری نماز نخوان! چای بخور، به بیداری شب عادت کن داداش جون! وقتی بنده اى در دل شب تاریک با خدای خود خلوت میکند، پروردگار قلب او را نورانى میکند.
تا از شب زنده داری وارد نشوی، غیر ممکن است بتوانی سیر الی الله بکنی، آقا جان! باید این قسمت را داشته باشی. تمام اولياء و علمای اعلام و بزرگان دین، اهل شب زنده داری بوده اند.
@faghatkhoda1397
✨
#پندانه
✅لبیک خداوند به بندهاش
✍مولوی تمثيل آورده كه فردی نشسته بود و "يا ربّ" میگفت؛ شيطان بر او ظاهر میشود و میگويد: تا به حال اين همه "يا ربّ" گفتهای، چه فايده داشته است!؟
مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد.
شب كسی به خواب او آمد و گفت: چرا ديگر "يا ربّ" نمیگويی!؟
جواب داد: چون جوابی نمیشنوم و میترسم از درگاه خدا مردود باشم، پس چرا دعا كنم!؟
گفت: خدا مرا فرستاده تا به تو بگويم اين "يا ربّ" گفتنهایت همان لبّيک و جواب ماست!
يعنی اگر خداوند نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود، اصلا نمیگذارد "يا ربّ" بگوييم.
@faghatkhoda1397
#داستان
📚آزمايش رفقا
رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید ؛ اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، امام صادق علیه السلام می فرماید : اگر نبود از آنها دوری کنید ، دوری کنید ، حضرت دو مرتبه می فرماید : دوری کنید !
اول: المُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِي مَوَاقِیتِهَا ،
ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی می کنه؟ یا مباحثه می کند؟
دوم: وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِي الْعُسرِ وَ الْیُسر ،
در موقع داری و نداری خوبی می کنه به دوستان ؛ تا میبینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی میگیره میاره دم خونش ، یا میبینه چک هاش عقب افتاده ، میگه غصه نخور من میدم حالا بعدها بهم بده ، ولی اونی که همین جور بر بر نگاه می کنه؟
میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره ، با این همه ثروت نمیره یک کیلو گوشت بخره بده ، با این همه ثروت نم پس نمیده ، اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن ! نه دنیا دارن نه آخرت ، با کسانی که کمک به فقرا نمی کنند رفیق نشید .
@faghatkhoda1397
#حکایت
🌲بهشت فروشی (ماجرای خریدن خانه زبیده و هارون الرشید از بهلول)
زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچههای روی زمین خط میکشیدند . به بهلول گفت چه میکنی . بهلول گفت دارم خانه درست میکنم. زبیده گفت ..
زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچههای روی زمین خط میکشیدند . به بهلول گفت چه میکنی . بهلول گفت دارم خانه درست میکنم. زبیده گفت خیلی زیباست آن را میفروشی؟ بهلول گفت هزار دینار میفروشم. زبیده گفت خریدام. بهلول هم آن پول ها را گرفت و بین فقراء تقسیم کرد. شب آن روز هارون الرشید خوابی دید که وارد بهشتی شده که در آن قصر مجللی است و او را به داخل آن راه نمیدهند و میگفتند مال زبیده است. فردا به زبیده گفت چنین خوابی دیدم. زبیده ماجرای خانه خریدن از بهلول را به هارون گفت. هارون هم رفت تا بهلول را ببیند اورا دید که با بچهها روی زمین خط میکشد. گفت ای بهلول چه میکنی؟ گفت مگر نمیبینی دارم خانه میسازم. هارون گفت خانه ای را که تو درست میکنی به شکوه و جلال خانه پادشاهان نیست ولی آن را میخرم. بهلول گفت قیمتش خیلی گران است. هارون گفت هرچه را بخواهم میتوانم بدست آورم. بهلول گفت هزاران کسیه پر زر و باغها و بوستانهای وسیع و اموال فراوان و ...
👑هارون گفت پس چرا به زبیده هزار دینار فروختی. بهلول گفت: زبیده ندیده آن را هزار دینار خرید ولی تو دیدهای و میخواهی بخری!
📚کتاب قصههای بهلول نوشته رضا
@faghatkhoda1397
آیت الله #حائری_شیرازی ره: دربارۀ اذانگوها در روایت داریم که اینها در قیامت که عبور میکنند، قد بلندتر از سایر مردماند. میپرسند آیا اینها در دنیا رشیدتر بودند؟ میگویند خیر. اینها اذان میگفتند. گندمهای توی مزرعه را دیدهاید که بعضیهایش یک وجب بالاتر از سایر گندمها هستند؟ در قیامت، به صحرای محشر که نگاه میکنی، اذان گوها مثل این گندمها یک سر و گردن از دیگران بالاترند.
@faghatkhoda1397
🌿 آیت الله ناصری :
☘ گوشم را گذاشتم روی قبر مرحوم قاضی و شروع به آیت الکرسی خواندن کردم ؛ ناگهان از داخل قبر صدای ملائکه را شنیدم که می گفتند :
🌷 عاش سعیداً، مات سعیداً
(سعید زیست، سعید مُرد)
@faghatkhoda1397
#داستان کوتاه
از خوشحالی سر از پا نمیشناخت، بالاخره توانسته بود خودش را به همه ثابت کند، او در دانشگاه، آن هم یک رشته خوب ولی با هزینه بالا قبول شده بود، تک دختر خانواده بود، دار و ندار پدرش یک ماشین پیکان بود که با آن مسافرکشی میکرد و خرج خانواده را در میآورد.
برای رفتن دانشگاه خیلی به پدرش اصرار کرد، تا اینکه یک شب پدر به خانه آمد و بهترین خبر زندگیش را به او داد و گفت: پول ثبتنام دانشگاه را جور کرده و قرار است فردا ماشینش را بفروشد و در یک کار تجاری با یکی از دوستانش شریک شود، از فردای آن روز احساس میکرد در آسمانها پرواز میکند، از اینکه میتواند پیش دخترهای فامیل پز دانشگاه رفتن را بدهد قند تو دلش آب میشد.
غروب پنجشنبه راه افتاد طرف امامزاده شهرشان تا نذرش را ادا کند، در حرم توجهش به دستفروشها جلب شد، فکر کرد یک روسری برای خودش بخرد، رفت طرف یکی از دستفروشها که داشت روسری میفروخت، احساس کرد چقدر قیافه آن دستفروش برایش آشناست، نزدیکتر که رفت دیگر شکش به یقین مبدل شد، آن دستفروش پدر خودش بود که مثلاً مشغول به تجارت بود
@faghatkhoda1397
🔘داستان کوتاه
🌸روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
🔹اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
🔹دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !
🔹سوم اینکه در بهترین کاخها و خانههای جهان زندگی کنی!!!
🌸پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من میتوانم این کارها را انجام دهم؟
🌸لقمان جواب داد :
🔹اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذايی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را میدهد.
🔹اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیدهای احساس میکنی بهترین خوابگاه جهان است.
🔹و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای میگیری و آنوقت بهترین خانههای جهان مال
@faghatkhoda1397
#تو_خلوت_یاد_امام_زمان_کنید❗️
🍃در محضر آیت الله بهجت : راه خلاصی از گرفتاری ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر (عج)، نه دعای همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعا با خلوص و صدق نیت!
@faghatkhoda1397
🍯شيره فروش و حجاج
👑روزى (حجاج بن يوسف ثقفى ) خونخوار (و وزير عبدالملك بن مروان خليفه عباسى ) در بازار گردشى مى كرد. شير فروشى را مشاهده كرد كه با خود صحبت مى كند. به گوشه اى ايستاد و به گفته هايش گوش داد كه مى گفت :
اين شير را مى فروشم ، در آمدش فلان مقدار خواهد شد. استفاده آن را با در آمدهاى آينده روى هم مى گذارم تا به قيمت گوسفندى برسد، يك ميش تهيه مى كنم هم از شيرش بهره مى برم و بقيه در آمد آن سرمايه تازه اى مى شود بعد از چند سال سرمايه دارى خواهم شد و گاو و گوسفند و ملك خواهم داشت .
آنگاه (دختر حجاج بن يوسف ) را خواستگارى مى كنم ، پس از ازدواج با او شخص با اهميتى مى شوم . اگر روزى دختر حجاج از اطاعتم سرپيچى كند با همين لگد چنان مى زنم كه دنده هايش خورد شود؛ همين كه پايش را بلند كرد به ظرف شير خورد و همه آن به زمين ريخت .
حجاج جلو آمد و به دو نفر از همراهانش دستور داد او را بخوابانند و صد تازيانه بر بدنش بزنند.
شير فروش پرسيد: براى چه مرا بى تقصير مى زنيد؟! حجاج گفت : مگر نگفتى اگر دختر مرا مى گرفتى چنان لگد مى زدى كه پهلويش بشكند، اينك به كيفر آن لگد بايد صد تازيانه بخورى .
@faghatkhoda1397
در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است! به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد.
اما دیوار تمام میشد، سایهاش از بین میرفت و آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت -که مرکب توست- میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم هم چشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشد...
نقل از
@faghatkhoda1397
#نگذاریم_کفار_آقا_بالاسر_ما_شوند❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
برادری نکردن مسلمانان با کفار، سبب عزت اسلام و مسلمانها در دنیا و آخرتشان است. در غیر این صورت، آنها آقا بالاسر ما میشوند و ما را اغفال و مغلوب خود نموده و با مال خودمان، ما را به استعباد و نوکری میکشانند.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۷۳
@faghatkhoda1397