🌹خاطره🌹
خدمت استاد اخلاق آیت الله جاودان نشسته بودیم؛ صحبت در مورد صلوات و استغفار شد، ایشان فرمودند: صلوات مانند عسل است (شیرین و لذتبخش)؛ استغفار مانند دارو است و انسان مریض باید دارو مصرف کند تا خوب شود و امثال ما معمولا مریض هستیم.
در ادامه فرمودند: مشهد، خدمت آیت الله بهجت بودیم ایشان در جواب نامه ای که در مورد اختلاف زن و شوهری بود توصیه به استغفار میکردند و در همان حین شخصی نزد ایشان آمد و برای گشایش رزق درخواست ذکری کرد که ایشان در جواب به او نیز فرمودند زیاد استغفار کن.
🌹
پيامبر اكرم: «آيا شما را به (عامل) دردهايتان و (عامل) دوايتان آگاه نگردانم؟ (عامل) دردهایتان گناه است و (عامل) دوایتان استغفار است».
🌹
استغفارِ زياد و با توجه به خصوص در سه ماه رجب و شعبان و رمضان بسيار بسيار سفارش شده است.
@faghatkhoda1397
حكايت كوتاه و شيرين👌
مردی از اولیای الهی،
در بیابانی گم شده بود.
پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی،
بر سر چاه آبی رسید.
وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد.
متوجه شد که آب چاه خیلی پایین است؛
با خود گفت بدون دلو و طناب نمی توان از آن چاه آب کشید.
هرچه گشت نتوانست وسیله ای برای بیرون آوردن آب از چاه بیابد.
لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد.
پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند.
و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند.
با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره،
دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی،
به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من،
تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود،
اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند،
لذا من هم به آنها آب دادم!
سعی کنیم تنها امید و تکیهگاه مان رو فراموش نکنیم ...
@faghatkhoda1397
#با_شهدا
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله
✍️در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد
❌گناهان یک هفته او اینها بود؛
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع
دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
📝راوی که یکی از بچههای تفحص شهدا بوده مینویسد:
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1️⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2️⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3️⃣دروغ…
مصلحتی📛
4️⃣رشوه...
شيرينی🍭
5️⃣ماهواره...
شبکه های علمی📡
6️⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7️⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8️⃣نگاه به نامحرم...🙈
يه نظر حلاله👀
9️⃣موسيقی حرام...🎼
آرامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...💃
يه شب که هزار شب نميشه❌
1️⃣1️⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰
🌷شهدا واقعا شرمندهایم که بجای #باتقوا بودن فقط شرمندهایم
@faghatkhoda1397
🌸🍃🌸🍃
مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متحير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيده اند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حال او پرسيدند؟
گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد.
نام كتاب: قصص الله يا داستان هايى از خدا
نام مؤلف: شهيد احمد ميرخلف زاده و قاسم ميرخلف زاده
@faghatkhoda1397
#ڪلام_شهید :
بـرادران من! خودرا دست ڪم نگیرید! دنیا و ابـرقدرتهای دنیا از لباس سبز مـا و اسم مـا میترسند و آن هم بخاطر ایمان درون قلب شماست!
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#یاد_شهدا_صلوات
@faghatkhoda1397
💟حرف زدن با امام زمان(عج)
🌹مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند:
💠هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد
💠و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش
💠شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او
💠نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم
💠نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند،
💠با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند.
💠با حضرت درد و دلی کند.
🌹آیت الله بهجت می فرمود:
💠بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
💠قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش
💠خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است.
💠او نزدیک است، درد و دلها را میشنود.
💠با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
🌹در زمان حضرت امام هادی علیه السلام
💠شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور
💠نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم.
💠گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
💠به هر حال چه کنم؟
🌹حضرت در جواب ایشان نوشتند:
💠«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
💠لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو.
💠ما از شما دور نیستیم.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ روزی جوانی از پدرش پرسید: پدرم٬ تو از نظر دارایی مشکلی نداری و وضع مالیات از من بهتر است. آیا دوست داری برایت عیدی بخرم؟ پدر٬ پسرش را به حیاط خانه، کنار درخت سیبی آورد و گفت: پسرم بهنظرت من سالی چقدر هزینهی این درخت سیب میکنم؟ گفت نمیدانم.
گفت: اگر هر سال٬ از آب٬ کود٬ هرس و سمی که برای این درخت هزینه میکنم را حساب کنی 40 هزار تومان این درخت برایم هزینه دارد. میدانی هر سال 4 کیلو سیب هم به من نمیدهد! یعنی هر کیلو سیبش 10 هزار تومان برایم تمام میشود علاوه بر آشغالهایی که در خانه ریخته میشود. پسرم فکر میکنی من احمقم برای این درخت این همه زحمت میکشم و پولم را هدر میدهم؟ میتوانم با 40 هزار تومان 20 کیلو سیب را بیزحمت و بیدردسر بخرم.
پسر گفت: حتما حکمتی دارد٬ پدرم بگو. پدر گفت: من این درخت را برای خوردن سیبش نکاشتم برای این کاشتم که در پاییز چند تا سیبی بچینم؛ که محصول تلاش خودم است و خود پرورشش دادم. اگر تو برای من عیدی بخری درست است که من نیاز ندارم ولی لذتش مثل لذت چیدن سیب این درخت٬ برایم شیرین است. تو هم میوه یک عمر زندگی من هستی. پسر از شرم سرش را به زیر انداخت و رفت.
آری، اگر پدر و مادری داریم که حتی وضع مالیشان خیلی عالی است؛ صلهرحم٬ هدیه و عیدی دادن را فراموش نکنیم٬ ما محصول و میوه و سیب دل آنها هستیم. این میوه مزهاش به خوردنش نیست بیرونم ارزانتر میفروشند مزهاش در دست پرورده بودن خود انسان
@faghatkhoda1397
شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش نگاهی به کفش کرده میگوید: این کفش سه کوک میخواهد و اجرت هر کوک ده تومان میشود که در مجموع خرج کفش میشود سی تومان...
مشتری قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد. کفاش دست به کار میشود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام… اما با یک نگاه عمیق در میابد اگر چه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش، کفشتر خواهد شد. از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دودِل است که کوک چهارم را بزند یا نزد…
او میان نفع و اخلاق و میان دل و قاعده توافق مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند انسانیت به خرج داده است…
💥دنیا پر از فرصت کوک چهارم است. و من و تو کفاشهای دودل…
@faghatkhoda1397
🌿پسرکی بود که می خواست خدا را ملاقات کند، او می دانست تا رسیدن به خدا باید راه دور و درازی بپیماید. به همین دلیل چمدانی برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه کرد و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، سفر را شروع کرد. چند کوچه آنطرف تر به یک پارک رسید، پیرمردی را دید که در حال دانه دادن به پرندگان بود. پیش او رفت و روی نیمکت نشست. پیرمرد گرسنه به نظر می رسید، پسرک هم احساس گرسنگی می کرد. پس چمدانش را باز کرد و یک ساندویچ و یک نوشابه به پیرمرد تعارف کرد. پیرمرد غذا را گرفت و لبخندی به کودک زد. پسرک شاد شد و با هم شروع به خوردن کردند. آن ها تمام بعد از ظهر را به پرندگان غذا دادند و شادی کردند، بی آنکه کلمه ای با هم حرف بزنند. وقتی هوا تاریک شد، پسرک فهمید که باید به خانه بازگردد، چند قدمی دور نشده بود که برگشت و خود را در آغوش پیرمرد انداخت، پیرمرد با محبت او را بوسید و لبخندی به او هدیه داد. وقتی پسرک به خانه برگشت، مادرش با نگرانی از او پرسید: تا این وقت شب کجا بودی؟ پسرک در حالی که خیلی خوشحال به نظر می رسید، جواب داد: پیش خدا! پیرمرد هم به خانه اش رفت. همسر پیرش با تعجب پرسید: چرا اینقدر خوشحالی؟ پیرمرد جواب داد: امروز بهترین روز عمرم بود، من امروز در پارک با خدا غذا خوردم!
@faghatkhoda1397
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙#مرحومآیتاللهبهجت
همه چیز در محبت است...
@faghatkhoda1397
🌹آيت الله #بهجت (ره):
تا خودمان را اصلاح نكنيم و با #خدا ارتباط نداشته باشيم، با نمايندههاي خدا (ع) ارتباط نداشته باشيم، كارمان درست نميشود؛ تا رابطه ما با وليامر، #امام_زمان صلواتاللهعليه قوي نشود، آيا كار ما درست ميشود؟!
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
آیت
@faghatkhoda1397
💠اولاد صالح باعث رفع عذاب قبر:
حضرت رسول (ص) فرمود: عيسى بن مريم به قبرى گذشتند كه صاحب آن را عذاب مى كردند. سال بعد از كه برگشتند و به آن قبر رسيدند ديدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است. عرض كرد پروردگارا سال قبل كه بر اين قبر گذشتم ديدم صاحب آن را عذاب مى كردند، ولى الان كه برگشتم مشاهده مى كنم عذاب از آن برداشته شده است علت چيست؟ وحى شد اى عيسى اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و تعمير كرده و يتيمى را پناه داده است.
خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش بخشيد و عفو نمود. هم چنين نقل شده است حضرت عيسى عليه السلام به قبرى عبور كرد ديد ملائكه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى كنند، بعد از آن كه كار خود را انجام داد و برگشت .باز به همان قبر رسيد. ديد ملائكه رحمت با طبق هايى از نور كنار قبر او هستند
عيسى عليه السلام تعجب كرد و عرض نمود. خدايا علت چه بود كه اول او را عذاب مى كردند و الان با طبق هايى از نور در كنار او هستند؟خداوند به او وحى کرد اى عيسى اين بنده يكى از گناه كاران بود. وقتى از دنيا رفت زن او آبستن بود
بعد از آن كه طفل به دنيا آمد او را خوب تربيت كرد تا بزرگ شد مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بياموزد. وقتى معلم بسم الله را به آن طفل ياد داد، ديگر خجالت كشيدم او را عذاب كنم در حالى فرزندش روى زمين اسم مرا به زبان جارى كرده است
📚 انسان از مرگ تا
@faghatkhoda1397