فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍️موضوع: عاقبت سخت مسخره کنندگان
@faghatkhoda1397
📚 داستان کوتاه
میگویند در بین بادیه نشنی های قدیم مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود
و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد
و اين امر مرد را ازار ميداد
فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده
هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا بمیرد. همسرش گفت
باشه انچه میگویی انجام میدهم!
همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت
و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.
آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند
شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم
زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد
و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری.
حرف زن مرد را براشفت و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادر و فرزندش رفت
زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.
مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دورآنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد
و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت.
انسان وقتی به دنیا می اید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود
وحالا اگر مادري درقيد حيات داريد حداقل يك تماس با محبت با او بگيريد تا صداي كودكي كه سالها عاشقانه بزرگش كرده بشنود واز ته دل شاد شود...
واگر مادری آسماني داريد براي شادي وارامش روحشان دعا کنید
@faghatkhoda1397
📔#حکایتی_زیبا_و_آموزنده
مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد .
ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی
رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد .
افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز
امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش
گرفت کنار ساحل کودکی را دید که
مشغول پر کردن سطل آب کوچکی
از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز
می شد اما کودک همچنان آب می ریخت
مرد پرسید : چه می کنی؟
کودک جواب داد : به دوستم قول
دادم همه آب دریا را در این سطل
بریزم و برایش ببرم
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند
و اشتباهش را به او بگوید
اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود
به کودک گفت : من و تو
در واقع یک اشتباه را مرتکب شده ایم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
✍#داستان_آموزنده
شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد.
بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمیزند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمیبینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمیورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمیآید.
🌹
ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله تهرانی (ره) :
👌 ما در بین اذکار دو ذکر داریم که اینها سرآمد اذکار هستند. و آن دو عبارت از #صلوات و #استغفار است. این دو ذکر کاربرد گرهگشایی دارند
@faghatkhoda1397
✅چه طور ميتوانيم بفهميم عملمان قبول شده است؟
✍مرحوم خوانساری می فرمود : بعضی از نمازها را اگر به قرآن عرضه كنيم، يك مهر مردود پای آن می گذارد. فرمودند: اين نماز قرآنی است: نماز، انسان را از فحشا و منكر باز ميدارد. در حديث داريم: ميخواهيم ببينيم عبادت قبول است بايد ببينيم چقدر جلوی فحشا و منكر را می گيرد. نشانه پذيرش عمل اين است كه ببينيم چقدر ما را متعبد كرده است. چقدر خاشع كرده است. قدرت بازدارنگی ما چقدر زياد شده است. نشانه قبولی نماز اين است كه نماز سّد فحشا و منكر شده باشد. در سوره معارج نُه صفات براي نمازگزار واقعي ذكر شده است: نمازگراز كسي است كه از مالش به راحتی ميگذرد و وفا به عهد دارد و خيانت نميكند و...
👉 @faghatkhoda1397
ツ
🌹حاج آقا مرتضی تهــرانی:
#گـــول پیشانی پینه بســـــته و
مـد والضّالـین و انگـشتر عقیق و
تسبــیح دراز را نخوریم
{حاج آقا مرتضی تــهرانی بـــرادر
مرحوم حاج آقا #مجـتبیتـهرانی
هســـتن}
➮
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✅روکشهای زندگیات را کنار بزن
✍️داشتم به میهمانم میگفتم که اگر راحتتر است رویه نایلونی روی مبلهای سفید را بردارم، نرسیده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم، او تعارف کرد و گفت راحت است من اما گرمم شد و برش داشتم، بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحتتر است. سه سالی میشود خریدمشان اما هیچ لک و ضربهای بر آنها نیفتاده اگرچه اکثر اوقات به دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتیشان محروم ماندهایم. بعد یاد همه روکشهای روی اشیای زندگی خودم و اطرافیانم میافتم.
روکشهای روی موبایلها، شیشهها، روکشهای صندلی ماشین، روکشهای روی کنترلهای تلویزیون، روکشهای روی لباسهای کمد و.. همه این روکشها دال بر پذیرش دو نکته است یا بر نامیرایی خود باور داریم و یا اینکه قرار است چنین چیزهای بیارزشی را به ارث بگذاریم. هر روز در روابط روزمرهمان نیز همین روکشها را بر رفتارمان میگذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، فلانی نفهمد چقدر شکست خوردهایم. روحمان را از تماس با دنیا محروم میکنیم تا روزی این لذت را به او ببخشیم که بیمحابا دنیا را لمس کند، غافل از اینکه امروز همان روز است و همان روز اگر در انتظارش باشی هرگز فرا نمیرسد.
میهمان من تلنگری کوچک به من زد. جلد همه وسایلی را که از ترس خش افتادن پوشاندهام، باز میکنم. دلم میخواهد اشیا هم دموکراسی را تجربه کنند. ضربه خوردن به قیمت لذت بردن از خود حقیقی. ما همهمان فکر میکنیم عمر نوح خواهیم کرد. در پس ذهن بشر همیشه همچنین باوری جا خوش کرده، من تصمیمم را گرفتهام. همه نایلونها و روکشها را کنار میزنم. من ترجیح میدهم لذت ضربه خوردن را تجربه کنم تا سلامت دور از دسترس ماندن را؛ شما چه؟
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
➫
@faghatkhoda1397
✅تلنگر
✍زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت! زندگی انشایی است که تنها باید خودمـان بنگاریم؛ زندگی می چرخد چه بـرای آنکه میخندد ، چه برای آنکه میگرید
زندگی دوختن شادی هاست
زندگانی هنر هم نفسی با غـم هاست
زندگانی هنر هم سفری با رنـج است
زندگانی یـافتن روزنه در تاریکی است
➫
@faghatkhoda1397
✅عاقل را اشارتی کافیست!
✍یک داستان از مثنوی معنوی مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آ وری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!!!!
➫
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در راهی میروم؛ پیرزنی را میبینم که عصا به دست کنار خیابان ایستاده است. میروم و دقایقی بعد در مسیر بازگشت که برمیگردم میبینم که آن پیرزن باز هم آنجا ایستاده است. او را سوار میکنم، درد دلش باز میشود که نیمساعت است که ایستاده و کسی او را سوار نمیکند. به یاد خاطرهای میافتم که روزی در مقابل من از جیب کسی اسکناسی پنج هزار تومانی بر زمین افتاد. اولین نفری که اسکناس را دید آن را برداشت. به سوی او رفتم و گفتم: این اسکناس مال تو نیست، چرا آن را برمیداری؟! گفت: اگر من برندارم کسی دیگر آن را برمیدارد.
🔥واقعا دنیا و نفس چقدر شیرین است و ما را فریب میدهد که برای مال حرام میگوییم: «اگر من برندارم دیگری آن را برخواهد داشت»، ولی برداشتن آن پیرزن را که آخرت و حلال است؛ شیطان هرگز وسوسه نمیکند که اگر او را برنداری کسی دیگر او را برخواهد داشت، و اجر از کف دست تو خواهد ربود.
🍀به یاد کلام مولایم امیر مؤمنان علی علیه السَّلام میافتم که فرمودند: سنگینترین اعمال نزد خداوند، اعمالی است که غالب مردم به وسوسۀ شیطان از آن رویگردانند.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@faghatkhoda1397
📚 داستان کوتاه
مسافر تاکسى آهسته روى شونهى راننده زد. چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه.
راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.
تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت:
هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت:
من نميدونستم که يه ضربهى کوچولو،
آنقدر تو رو ميترسونه.
راننده جواب داد: واقعآ تقصير تو
نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان
يه رانندهى تاکسى، دارم کار ميكنم،
آخه من 25 سال، راننده ماشين
نعش کش بودم…
گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى
عادت ميکنيم که فراموش ميکنيم جور
ديگر هم ميتوان بود
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی به کریم خان زند گفتند، فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند. کریم خان گفت: "وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من". پس از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .
کریمخان دستور داد چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد! اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه بید سرخ دزدی میکرد، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم. پس از اینکه من به شاهی رسیدم عدهای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند!
#پناهی_سمنانی
📓کریم خان زند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
🌷 شیخ رجبعلی خیاط (ره) :
☘ پیش از آنکه منزل را عوض کنید ، آرزوهای مرده ها را عملی کنید.
👌 آنان آرزو می کنند که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند ، و عملی مورد رضایت خدا انجام دهند.
@faghatkhoda1397
❓شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟
معلم به بچه ها گفت :
" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟
🎁 بهترین متن جایزه داره "
یکی نوشته بود :
👌 غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنا میکننه
یه نفر نوشته بود :
👌اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :
👌 اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...
☘ هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست و دلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :
✍ " شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدر مادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "
💧 قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ... افسوس منهم
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼حکایتهای پندآموز
✍پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم. پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی. پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند،
👶🏻از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند .به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند. به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند .
💖زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست.
📚 مجموعه شهر حکایات
@faghatkhoda1397
📚#حکایت
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه
چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»
کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا اوضاع آدمهای بی دین بهتره؟
✅ دکتر رفیعی
💌
@faghatkhoda1397
❓شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟
معلم به بچه ها گفت :
" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟
🎁 بهترین متن جایزه داره "
یکی نوشته بود :
👌 غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنا میکننه
یه نفر نوشته بود :
👌اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :
👌 اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...
☘ هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست و دلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :
✍ " شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدر مادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "
💧 قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ... افسوس منهم شجاع
@faghatkhoda1397
💟﷽
🌷🍃پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: "اينان جزء شهدا هستند و از مقام ايشان برخوردارند:
① شخصي که در راه خدا کشته شود؛
② هر کس که در راه خدا بميرد؛
③ هر کس که به خاطر بيماري طاعون فوت شود؛
④ هر کس که در شکم مادر بميرد؛
⑤هر کس که در آب غرق شود؛
⑥هر کس که براي دفاع از جان خود کارزار کند تا کشته شود؛
⑦ هر کس که در راه دفاع از مال خود کشته شود؛
⑧هر کس که در راه دفاع از خانهاش قتال کننده کشته شود؛
⑨ هر کس که با طهارت (وضو) بخوابد و همان شب بميرد"
📔آثار الصادقين، ج 10، ص 77 - 81.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند...
و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟
خمیر به سنگها می چسبد...
اما نان هر چه پخته تر می شود،
از سنگها جدا میشود!!
حکایت آدمها همین است...
سختی های دنیا ، حرارت تنور است...
و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند...
و هر چه انسان پخته تر میشود
سنگ کمتری بخود می گیرد...
سنگها تعلقات دنیایی هستند...
ماشین من.. خانه من..من.. من !!
آنوقت که قرار است نان را از تنور
خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!!
خوشا بحال آنکه در تنور دنیا
آنقدر پخته میشود...
که به هیچ سنگی نمی چسبد!!
ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟
سنگ ما کدام است ؟
@faghatkhoda1397
💠﷽💠
✨مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان تهران بود، که نماز جماعتش محفل انس بندگان خوب خدا بود.
ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و چند مسئله شرعی می گفت.
.
🌙یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر می گردد و رساله را می بیند، متوجه می شود که مساله شرعی را اشتباه به مردم گفته است.
.
✨شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه ی کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت، می زند و می گوید:
آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است.
یکی از اهالی می گوید:
حاج آقا، حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختید. فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید.
.
🌙شیخ مرتضی می گوید:
عزیزم، شما عجله ندارید. شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم!
.
.
✨چنین کسانی همیشه آماده اند. قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی است و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند، دائم مضطر به اولیای الهی و متوسل به آن
@faghatkhoda1397
🔰 #معرفیشهید | #شهید_حیدر_ابراهیمخانی
📍 شهید ابراهیم نماز خواندن را از همان دوران ابتدایی در مسجد محله( مسجد امام حسن مجتبی (ع) ) آغاز نمودند و هر روز صبح در کلاس درس منتظر بودند تا ساعت ها سپری شده و ایشان بتوانند خود را برای مکبری به مسجد برسانند. قابل ذکر است که مدرسه ابتدایی ایشان نیز در همان محله بوده و مسافتی تا محل عبادت ایشان نداشت.
💎 ایشان تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته نقشه برداری ادامه داد و برای اینکه بتوانند کمک خرجی برای خانواده باشند درس را رها و مشغول کار شده(شغل آزاد) و سپس برای دوره سربازی راهی اراک و پس از آن در قلعه مرغی تهران و همچنین تبریز خدمت نمودند. بعد از گذراندن دوره سربازی برای استخدامی در سپاه ملایر ( گروه 43 امام علی (ع)) ثبت نام نمودند و بنا به گفته ی خود ایشان قرار بود از 100 نفر ثبت نامی فقط 3 نفر پذیرفته شوند که قسمت به نام ایشان رقم خورد و سپس فوق دیپلم نظامی و پس از آن تا لیسانس حقوق ادامه دادند و در تاریخ تیر 94 در رشته حقوق از دانشگاه پیام نور ملایر فارغ التحصیل شدند.
✔️ حیدر ابراهیمخانی از پاسداران گروه مهندسی رزمی 43 امام علی(ع) ملایر و مدافعان حرم صبح روز شنبه 14 فروردین ماه در عملیات مستشاری و در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه بهدست تروریستهای تکفیری داعشی توسط اصابت موشک کرونت در فاصله 200 متری دشمن به فیض شهادت نائل شدند و مدت حضور در سوریه فقط ۲۱ روز
@faghatkhoda1397
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#شهیدانه
کلاه زمستانی که
#شهید_خرازی
را نجات داد
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان میخورد که کودکِ کُردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانیاش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچهاش را تنبیه کند. با لبخند، مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک میشود...
مدتها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمیآمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آنها نزدیک شده بود ناگهان اسلحهاش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچهام... با رفتار آن روزت مرا شیفتهی خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
📚 حدیث خوبان، صفحه ۲۵۴
@faghatkhoda1397
🌷حواسمانباشد هیچگاهاز اطرافیانخودنپرسیم:
پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟
هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم
که فرزندتون چطوری درگذشت؟
🌷هیچگاه از كسیكه هنوز كاری واسه خودش
پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛
هنوز بیكاری؟ اگر هم کاری از دستمون بر میاد،
تو جمع اینکار رو نکنیم.
🌷هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛
پول احتیاج داری؟
بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش
عزیز بمونیم و حرمت و احترام رو حفظ کنیم.
شما خواهرم...
🌷هیچگاه از زنی كه بچه دار نمیشه نپرسید؛
هنوز بچه دار نشدین؟
بلكه از خدا بخواهید
بهشون فرزندی نیکو عطا كنه.
🌷هیچگاه از میهمان نپرسیم؛
آب یا خوراکی میل دارید؟
بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایی كنیم.
به این میگن میهمان نوازی.
🌷هیچگاه از مجردی نپرسیم؛
چرا هنوز ازدواج نکردی؟
بلكه از خدا بخواهیم،
همسری شایسته نصیبش گرداند.
🌷هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران
کسی را مسخره نكنیم،
همیشه آنچه برای خود نمیپسندیم
برای دیگران هم نپسندیم.
#بیاییم_انسانیت_را_ترویج_دهیم...🙏
@faghatkhoda1397