eitaa logo
فلسفه نظری
2هزار دنبال‌کننده
430 عکس
71 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سزاربورژیا شاهزاده معروف ایتالیاکه به اعتقادبسیاری از مورخین به علت خلق وخوی هرزگی وسوداگرایانه وقدرت طلبانه اش نمادومظهراومانیسم واخلاق مدرن است. @falsafeh_nazari
سقراط مى گويد: «فلسفه ورزیدن، يعنى تمرين مرگ.» مردن يعنى جدا شدن روح از بدن، و وقتى شما فلسفه كار مى كنيد، تا جايى كه مى توانيد روحتان را از بدنتان جدا نگه مى داريد. برایان مگی ،فلاسفه ی بزرگ 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت دوم. ⬅️سير فلسفه در اسلام، جزئي از سير علوم در اسلام است
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت سوم. ⬅️آنچه ما مي‌‌‌‌‌خواهيم در اين مقاله نظري اجمالي به آن بيفکنيم «سير فلسفه در اسلام» است؛ و البته مقصود، فلسفه به معني خاص يعني فلسفه اولي يا علم مابعدالطبيعه (متافيزيک) است؛ و نظر به آميختگي فراوان منطق با فلسفه اولي ممکن است دامنه بحث به منطق هم کشيده شود، همچنانکه مباحث «نفس» نيز که به علت خاصي در قلمرو فلسفه اولي قرار گرفته است مشمول بحث ما خواهد بود. عليهذا بحث «سير فلسفه در اسلام» شامل چهار قسمت است: 💠امور عامّه، الهيات بالمعني الاخص، مباحث نفس، منطق. 💠در ميان علوم و معارف وابسته به فرهنگ اسلامي آنچه از لحاظ سير تاريخي از همه ناشناخته‌‌‌‌‌تر است فلسفه است. سرّ مطلب معلوم است، ابهام و پيچيدگي مسائل فلسفي. ⬅️چيزي که کار اين تحقيق را دشوارتر مي‌‌‌‌‌سازد اين است که فلاسفه اسلامي نه تنها توجهي به سير تاريخي اين مسائل نداشته‌‌‌‌‌اند، احياناً به علل خاصي موجبات ابهام و اشتباهکاري فراهم کرده‌‌‌‌‌اند و سخنان گمراه کننده‌‌‌‌‌اي از اين نظر گفته‌‌‌‌‌اند. 💠به نظر ما شيخ شهاب الدين سهروردي معروف به «شيخ اشراق» بيش از هر فيلسوف ديگري بيانات گمراه کننده‌‌‌‌‌اي از نظر ريشه‌‌‌‌‌هاي تاريخي مسائل ابراز داشته است. 💠مرحوم حاج ملا هادي سبزواري حکيم و عارف بزرگوار قرن سيزدهم نيز به نوبه‌‌‌‌‌ خود در گمراه ساختن افکار از نظر ريشه‌‌‌‌‌هاي تاريخي سهم به سزايي دارد. ولي آن چيزي که موجب شده بيانات مرحوم حاجيـسبزواري ارزش تاريخي خود را از دست بدهد با آنچه که درباره شيخ اشراق مصداق دارد متفاوت است. نداشتن کتابخانه و اعتماد به نقل هاي ديگران، و مخصوصا ميل شديد آن مرد بزرگ به توجيه و تأويل کلمات گذشتگان به محملي قابل قبول، علت اصلي اين امر است. 💠در کلمات مرحوم حاجي غالباً بر مي‌‌‌‌‌خوريم به اينکه به طور قاطع مي‌‌‌‌‌گويد: در فلان مسأله اشراقيون چنين گفته‌‌‌‌‌اند و مشّائين چنان. براي يک دانشجو که به او القا شده اشراقيون پيرو افلاطونند و مشائين پيرو ارسطو، ترديدي باقي نمي‌‌‌‌‌ماند که اين مسأله از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بوده است و تا زمان ما ادامه داشته است؛ ولي وقتي که به کتب قدما مراجعه مي‌‌‌‌‌کند مي‌‌‌‌‌بيند اسمي از اين مسأله نيست. گاهي برخي طلاب و دانشجويان سؤال مي‌‌‌‌‌کنند که مثلًا مسأله اصالت وجود و اصالت ماهيت در کجاي کتاب شفا يا کتاب نجات يا کتاب اشارات بوعلي است؟ و وقتي که مي‌‌‌‌‌بينند در همه کتب بوعلي که رئيس المشّائين اسلامي است نه کلمه «اصالت وجود» آمده و نه کلمه «اصالت ماهيت»، تعجب مي‌‌‌‌‌کنند که پس چگونه است که مي‌‌‌‌‌گويند مشائين اصالت وجودي و اشراقيون اصالت ماهيتي بوده‌‌‌‌‌اند؛ تازه مي‌‌‌‌‌فهمند که بسياري از مسائل که به نام مشائين و اشراقيين در فلسفه اسلامي مطرح است، هم روح افلاطون از آن بي‌‌‌‌‌خبر است و هم روح ارسطو، و مسأله‌‌‌‌‌اي که حاجي سبزواري به ضرس قاطع عموم مشائين و اشراقيين را در برابر هم قرار مي‌‌‌‌‌دهد از مستحدثات دوره اسلامي است. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
⬅️ابن سینا(ره): 💠عنایت،احاطه و شمول علم باری تعالی بر همه موجودات است و ضروری است که همه موجودات مطابق آن باشند تا نیکوترین نظام پدید آید و چنین نظامی معلول ذات واجب تعالی و شمول علم اوست. 💠پس،موجودات بر طبق علم الهی بوده و نیکوترین نظام را تشکیل داده اند.✅ 📚اشارات و تنبیهات،نمط ۷،فصل ۲۲،اشاره. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت سوم. ⬅️آنچه ما مي‌‌‌‌‌خواهيم در اين مقاله نظري اجمالي به
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت چهارم. ⬅️مرحوم حاجي سبزواري گاهي کار توجيه و تأويل گفته‌‌‌‌‌هاي قدما را به جايي مي‌‌‌‌‌رساند که حتي با منقولات خودش نيز سازگار نيست. ⬅️مثلًا مي‌‌‌‌‌گويد: الفهلويون الوجود عندهم‌‌‌‌‌ حقيقة ذات تشکک تعم‌‌‌‌‌ از اين بين چنين استنباط مي‌‌‌‌‌شود که فلاسفه‌‌‌‌‌اي که حاجي آنها را به تبع شيخ اشراق «فهلويون» ناميده است، وجود را حقيقت واحد ذي مراتب مي‌‌‌‌‌دانند. اهل فن مي‌‌‌‌‌دانند که چنين نظريه‌‌‌‌‌اي منحل به دو نظريه مي‌‌‌‌‌شود: يکي اينکه آنچه حقيقت است وجود است نه ماهيت؛ ديگر اينکه وجود که حقيقت است، واحد ذي مراتب است. 💠اما همه مي‌‌‌‌‌دانيم مدرک مرحوم حاجي در اين سخن، شيخ اشراق است. شيخ اشراق که صاحب اين عقيده است و مدعي است که در ايران باستان حکمايي وجود داشته‌‌‌‌‌اند و آنها هم چنين نظريه‌‌‌‌‌اي داشته‌‌‌‌‌اند، به شدت منکر اصالت و حقيقي بودن وجود است و در حکمة الاشراق تحت عنوان «في عدم زيادة الوجود علي الماهية» ادلّه زيادي بر اعتباري بودن وجود اقامه مي‌‌‌‌‌کند. کسي که وجود را امري اعتباري مي‌‌‌‌‌داند چگونه مي‌‌‌‌‌تواند مدعي شود که: «الوجود حقيقة ذات مراتب تعمّ مراتباً مختلفاً غني و فقراً». 💠حقيقت اين است که شيخ اشراق که مدرک مرحوم حاجي است هرگز تفوّه نکرده است که حکماي ايران باستان (فهلويون) وجود را حقيقت واحد ذي مراتب مي‌‌‌‌‌دانسته‌‌‌‌‌اند، همچنانکه چنين نظريه‌‌‌‌‌اي را به خودش نيز نسبت نداده بلکه آن را نفي کرده است و همه جا بر اعتباريت وجود نظر داده است. چيزي که هست، شيخ اشراق اساس فلسفه خود را بر «نور و ظلمت» گذاشته است و نور را حقيقت واحد ذي مراتب شناخته است. ⬅️در فصل سوم از مقاله اول بخش فلسفي حکمة الاشراق مي‌‌‌‌‌گويد: «شي‌‌‌‌‌ء به نور و غير نور، نور نيز به نوبه خود منقسم مي‌‌‌‌‌گردد به نور مجرد و نور عارض ... الي آخر». او معتقد است که نور که ذي مراتب است، در يک مرتبه واجب است و در يک مرتبه ممکن، در يک مرتبه جوهر است و در مرتبه ديگر عرض. 💠فلاسفه اصالت وجودي مخصوصاً شخص صدرالمتألهين که پايه گذار «اصالت وجود» در شکل فلسفي است به او اعتراض کرده‌‌‌‌‌اند که آنچه تو به نام «نور» در صدد اثبات آن هستي همان حقيقت وجود است که تو اصرار بر اعتباريت آن داري، نوريت حکمي از احکام وجود است. 💠اينجاست که براي فلاسفه‌‌‌‌‌اي مانند مرحوم حاجي سبزواري که تمايل شديد به توجيه و تأويل و حمل به احسن کلمات ديگران دارند اين فکر پيدا شده که بهتر است بگوييم مقصود شيخ اشراق هم از «نور» حقيقت وجود بوده است. ولي البته مي‌‌‌‌‌دانيم که اين توجيه با تصريحات شيخ اشراق به هيچ وجه سازگار نيست. اگر شيخ اشراق به اعتباريت وجود تصريح نکرده بود و فقط قاعده نور را بيان کرده بود، مانعي نبود که سخنش توجيه و تأويل شود که مقصود از «نور» ماهيت خاص نيست، بلکه منظور حقيقت وجود است. اما با آن تصريحات به هيچ وجه جاي چنين توجيهات و تأويلات نيست. اثر اينچنين توجيهات و تأويلات صرفاً گمراه شدن ذهن دانشجو از نظر سير تاريخي مسائل است. ⬅️در کلمات مرحوم حاجي نمونه‌‌‌‌‌هاي ديگر از اين قبيل نيز هست. ما اين نمونه را بدان جهت آورديم که خواننده محترم بداند کتب قدماي ما از نظر ارائه خط سير تاريخي مسائل نه تنها کمک درستي نمي‌‌‌‌‌کند، احياناً دشواري‌هايي ايجاد مي‌‌‌‌‌نمايد. 💠نگارنده در چند سال پيش به فکر افتاد مسأله «وجود ذهني» را از نظر سير تاريخي مورد بررسي قرار دهد. به نکات زيادي در اين زمينه برخورد و شايد توفيق يابد که روزي آنها را منتشر نمايد. از جمله نکاتي که بدان برخورد اين است که برداشت شرح منظومه از نظر ارائه سير تاريخي اين مسأله برداشت صحيحي نيست. 💠وقتي که آن را با برداشت اسفار مقايسه کرد، نقل هاي اسفار را و برداشت هاي آن را از نظر ارائه مسير تاريخي مسأله بسي متقن‌‌‌‌‌تر يافت. علت اساسي اين است که مرحوم حاجي کتاب زيادي در دسترس نداشته است بر خلاف صدرالمتألهين که کتب زيادي در اختيار داشته است. 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
⬅️شهید مطهری در کتاب فلسفه ابن سینا، در شرح ابن سینا نمط ۹ که مربوط به عرفا است می‌گویند: 💠و آن کس که با راهنمايی باطنی، چشم بصيرتش در وادی های فداکاری روشن شده است، لذت واقعی را می‌شناسد و به سوی او رو می‌‌‌‌‌آورد در حالی که رقّت می‌کند به حال آنچنان شخص ناقص که از کمال خود به ضدّ آن رو کرده است هر چند آنچه را که آن ناقص نيز می‌خواهد به موجب وعده‌‌‌‌‌ای که داده شده است به او داده خواهد شد. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت چهارم. ⬅️مرحوم حاجي سبزواري گاهي کار توجيه و تأويل گفته‌
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت پنجم. ⬅️مسائل فلسفي اسلامي تا آنجا که نگارنده از نظر سير تاريخي آنها را مطالعه کرده است چهار دسته‌‌‌‌‌اند: 💠1. مسائلي که تقريباً به همان صورت اولي که ترجمه شده باقي مانده و چهره و قيافه اوليه خود را حفظ کرده، تصرف و تغيير و تکميلي در آنها صورت نگرفته است. 💠2. مسائلي که فلاسفه اسلامي آنها را تکميل کرده‌‌‌‌‌اند، اما تکميل به اين صورت بوده که پايه‌‌‌‌‌هاي آنها را محکم‌‌‌‌‌تر و آنها را مستدل‌‌‌‌‌تر کرده‌‌‌‌‌اند به اينکه شکل برهان مسأله را تغيير داده‌‌‌‌‌اند و يا براهين ديگري اضافه نموده‌‌‌‌‌اند. تکثير براهين در فلسفه، بر خلاف رياضيات، ارزش فراوان دارد. در رياضيات، مثلًا هندسه، تکثير برهان نوعي تفنن فکري محسوب مي‌‌‌‌‌شود، مثل کاري که گفته مي‌‌‌‌‌شود خواجه نصير الدين طوسي و ديگران در شرح تحرير اقليدس کرده‌‌‌‌‌اند که يک مسأله را از راههاي مختلف اثبات کرده‌‌‌‌‌اند. بساطت و سادگي مفاهيم رياضي طوري است که اذهان با يک برهان قانع مي‌‌‌‌‌گردند. اما فلسفه چنين نيست. راههاي فلسفي از قبيل گردنه‌‌‌‌‌هاي صعب العبور است؛ براي بعضي اذهان عبور از برخي راهها ساده‌‌‌‌‌تر است تا راههاي ديگر. از اين رو تکثير براهين در فلسفه ارزش بسيار دارد. 💠3. مسائلي که گرچه نام و عنوان آنها همان است که در قديم بوده است اما محتوا به کلي تغيير کرده و چيز ديگر شده است؛ آنچه با آن نام در دوره اسلامي اثبات و تأييد مي‌‌‌‌‌شود غير آن چيزي است که در قديم به اين نام خوانده مي‌‌‌‌‌شده است. 💠4.مسائلي که حتي نام و عنوانش تازه و بي سابقه است و در دوره‌‌‌‌‌هاي قبل از اسلام به هيچ شکل مطرح نبوده است و منحصراً در جهان اسلام طرح شده است. آنچه تا اينجا گفتيم مربوط است به «مسائل» فلسفه و در حقيقت به موادي که فلسفه از آنها تشکيل مي‌‌‌‌‌شود. علاوه بر تغيير مواد، يک سلسله تغييرات در شکل و صورت و نظم مطالب صورت گرفته است. اگر مابعدالطبيعه ارسطو را که ترجمه‌‌‌‌‌اش در دست است در نظر بگيريم و با کتب متأخرين فلاسفه اسلامي از نظر نظم و تربيت مطالب مقايسه کنيم شباهت کمي ميان آنها مي‌‌‌‌‌بينيم. علاوه بر اينها، برخي مسائل در دوره‌‌‌‌‌هاي قبل جزء منطق يا طبيعيات شمرده شده و در منطق يا طبيعيات از آنها ياد مي‌‌‌‌‌شده است اما در دوره اسلامي تدريجاً جا عوض کرده و در رديف مسائل فلسفه اولي قرار گرفته است از آن رو که آنها را در قلمرو فلسفه اولي دانسته‌‌‌‌‌اند يعني از احکام و عوارض «موجود بما هو موجود» دانسته‌‌‌‌‌اند نه از معقولات ثانيه منطقي و نه از عوارض جسم طبيعي. ⬅️مثلًا «مقولات» را ارسطو در منطق آورده است. ابن سينا نيز به تبع ارسطو مقولات را در «منطق شفا» و «منطق نجات» آورده است. اما تدريجاً فلاسفه مقولات را جزء فلسفه اولي دانسته‌‌‌‌‌اند و در رديف مسائل فلسفي قرار داده‌‌‌‌‌اند. همچنين مباحث «حرکت» را ارسطو و ابن سينا در طبيعيات آورده‌‌‌‌‌اند به حکم اينکه حرکت از عوارض جسم طبيعي است، ولي صدرالمتألهين به حکم اينکه حرکت را منحصر به عوارض جسم نمي‌‌‌‌‌داند و به حرکت جوهريه نيز قائل است و عليهذا حرکت حقيقتي است که مي‌‌‌‌‌تواند «مقوّم» وجود جسم باشد نتيجه گرفت که‌‌‌‌‌ حرکت صرفاً از عوارض جسم نيست تا در قلمرو طبيعيات قرار گيرد. صدرالمتألهين ثابت کرد که حرکت از اقسام اوليه «موجود بما هو موجود» است نه از اقسام ثانويه آن؛ يعني انقسام موجود به متغير و ثابت از قبيل انقسام موجود به واجب و ممکن و به حادث و قديم است، نه از قبيل انقسام موجود به سفيد و سياه و يا به ريز و درشت و امثال اينها. عليهذا تحقيق درباره حرکت بايد در فلسفه اولي صورت گيرد نه در طبيعيات؛ از اين رو مباحث حرکت را ضمن مباحث امور عامّه اسفار ذکر کرد. ⬅️مباحث «نفس» نيز در فلسفه ارسطو و فلسفه ابن سينا جزء طبيعيات است. ولي نظر به اينکه چنانکه بوعلي در اوايل «الهيات شفا» و صدرالمتألهين در تعليقات بر «الهيات شفا» ثابت کرده‌‌‌‌‌اند برخي مسائل دو وجهه دارد، از يک وجهه داخل در طبيعيات است و از وجهه ديگر جزء فلسفه اولي، صدرالمتألهين به اعتبار وجهه دوم، اين مباحث را جزء فلسفه اولي قرار داده است. ⬅️ملا صدرا سلوک عقلي فلسفي را بر سلوک قلبي عرفاني تطبيق کرد و مباحث فلسفه اولي را بر منوال چهار سفر روحي و معنوي عرفا به چهار سفر عقلي تقسيم کرد: 1. سفر از خلق به حق (امور عامّه فلسفه که مقدمه معرفت ذات باري است). 2. سفر در حق با حق (الهيات بالمعني الاخص و مباحث مربوط به شؤون و اسماء و صفات ذات باري). 3. سفر از حق به خلق با حق (مباحث مربوط به افعال باري و عوالم کلي وجود). 4. سفر در خلق با حق (مباحث نفس و معاد). بديهي است که مسائل فلسفي را با اين ديد نگاه کردن، نظم و شکل مغايري با ديد ارسطويي و سينوي مي‌‌‌‌‌دهد. 💢 ... . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴عرفان اسلامی و ابن عربی(ره) ⬅️محيی الدين عربی حاتمی طايی اندلسی، از اولاد حاتم طايد است. در اندلس تولد يافته، اما ظاهراً بيشتر عمر خود را در مکه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است. سلسله طريقتش با يک واسطه به شيخ عبد القادر گيلانی سابق الذکر می‌‌‌‌‌رسد. 💠محيی الدين که احياناً با نام «ابن العربی» نيز خوانده می‌شود مسلّماً بزرگترين عرفای اسلام است؛ نه پيش از او و نه بعد از او کسی به پايه او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اکبر» لقب داده‌‌‌‌‌اند. عرفان اسلامی از بدو ظهور، قرن به قرن تکامل يافت؛ در هر قرنی چنان که اشاره شد، عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشيدند و بر سرمايه‌‌‌‌‌اش افزودند. 💠اين تکامل تدريجی بود، ولی در قرن هفتم به دست محيی الدين عربی «جهش» پيدا کرد و به نهايت کمال خود رسيد. محيی الدين عرفان را وارد مرحله جديدی کرد که سابقه نداشت. ⬅️بخش دوم عرفان، يعني بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسيله محيي الدين پايه گذاری شد. 💠عرفای بعد از او عموماً ريزه خوار سفره او هستند، محيی الدين علاوه بر اينکه عرفان را وارد مرحله جديدی کرد، يکي از عجايب روزگار است. انسانی است «شگفت» و به همين دليل اظهارعقيده‌‌‌‌‌های متضادی درباره‌‌‌‌‌اش شده است. برخی او را ولی کامل، قطب الاقطاب می‌‌‌‌‌خوانند و بعضی ديگر تا حد کفر تنزلش می‌‌‌‌‌دهند. 💠گاهی مميت الدين و گاهی ماحی الدينش می‌‌‌‌‌خوانند. صدرالمتألهين فيلسوف بزرگ و نابغه عظيم اسلامی، نهايت احترام برای او قائل است؛ محيی الدين در ديده او از بوعلی سينا و فارابی بسی عظيم‌تر است. ⬅️محيی الدين بيش از دويست کتاب تأليف کرده است. بسياری از کتاب‌های او و شايد همه کتابهايی که نسخه آنها موجود است (در حدود سی کتاب) چاپ شده است. 💠مهم‌ترين کتاب‌های او يکی فتوحات مکيه است که کتابی است بسيار بزرگ و در حقيقت يک دائرة المعارف عرفانی است،‌ ديگری کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولی دقيق‌ترين و عميق‌ترين متن عرفانی است؛ شروح زياد بر آن نوشته شده است. ⬅️در هر عصری شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشد که قادر به فهم اين متن عميق باشد. محيی الدين در سال 638 در دمشق درگذشت و همان جا دفن شد. قبرش در شام هم اکنون معروف است. 📚شهید مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، ص۵۶۶ الی ۵۶۸. . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت پنجم. ⬅️مسائل فلسفي اسلامي تا آنجا که نگارنده از نظر سي
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت ششم. ⬅️مسائلي که قيافه اوليه خود را حفظ کرده‌‌‌‌‌اند: 💠اکثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه، تقسيمات علوم، تقسيم و تعديد قواي نفس از اين رديف مسائلند. 💠البته مقصود اين نيست که مسائل بالا دربست به صورت اول باقي مانده‌‌‌‌‌اند و هيچ گونه دخل و تصرفي در آنها به عمل نيامده است؛ بلکه مقصود اين است که در مجموع، چهره و قيافه همان است که بوده است و الّا مي‌‌‌‌‌دانيم که ابن سينا تحقيقات بسيار ارزنده و بي سابقه‌‌‌‌‌اي در باب مقولات کرده است. ابن سهلان ساوجي مقولات را چهار مي‌‌‌‌‌داند نه ده. شيخ اشراق نيز قائل به پنج مقوله است، چهار مقوله‌‌‌‌‌اي که ابن سهلان قائل است بعلاوه حرکت. 💠شيخ اشراق حرکت را مقوله مستقل مي‌‌‌‌‌شمارد. بوعلي و صدرالمتألهين تحقيقي درباره جسم تعليمي دارند که نتيجه اين است: تفاوت جسم تعليمي با جسم طبيعي به يک امر تحليلي عقلي برمي‌‌‌‌‌گردد يعني جسم تعليمي «عرض» خارجي جسم طبيعي نيست، بلکه «عارض» عقلي و تحليلي آن است، بلکه اساساً مقادير عموماً از صورت اعراض خارجي بيرون مي‌‌‌‌‌روند. 💠با همه اينها مقولات دهگانه ارسطويي هنوز شکل و قيافه قديم خود را حفظ کرده است. ⬅️در تقسيمات علوم نيز شيخ اشراق نظريات تازه‌‌‌‌‌اي ابداع کرده است ولي البته‌‌‌‌‌ مورد قبول متأخران واقع نشده است. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
⬅️ابو عبيد جوزجانی، شاگرد معروف بوعلی، که شرح زندگی بوعلی را نقل کرده است، می‌‌‌‌‌گويد: «بوعلی در هنگام تأليف شفا، نظر به اينکه روزها هيچ وقت نداشت، فقط شب‌ها ما به حضورش می‌‌‌‌‌رفتيم و او به اين کار می‌‌‌‌‌پرداخت» ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت ششم. ⬅️مسائلي که قيافه اوليه خود را حفظ کرده‌‌‌‌‌اند: 💠
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️ قسمت هفتم. ⬅️مسائل تکميل شده‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور کثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول، جوهريت صور نوعيه از اين رديف مسائلند. البته آنچه در اين گونه مسائل قابل توجه است ارزش برهانهايي است که اضافه شده است. گاه براهيني که اضافه شده استحکام بيشتري از برهاني که مثلًا از ارسطو يا شارحان اسکندراني او مأثور است ندارد، و احياناً استحکام بيشتري دارد. 💠متأخران درباره امتناع تسلسل، ده برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کنند. تنها يکي از اين براهين است که از ارسطو رسيده است و آن برهان «وسط و طرف» است. فارابي و ابن سينا و ديگران اين برهان را معتبر شناخته‌‌‌‌‌اند. بوعلي اين برهان را به صورت کامل‌‌‌‌‌تر و جامع‌‌‌‌‌تري طرح کرده است. صدرالمتألهين پس از اينکه اين برهان را با تقرير بوعلي نقل مي‌‌‌‌‌کند آن را «اسدّ البراهين» مي‌‌‌‌‌خواند. ولي براهين زياد ديگري بر امتناع تسلسل اقامه شده است که به عقيده ما دست کمي از برهان «وسط و طرف» ندارد مثل برهان «اسدّ و اخصر» فارابي و برهان خواجه نصير الدين طوسي که از راه «الشي‌‌‌‌‌ء مالم يجب لم يوجد» وارد شده است. 💠گمان مي‌‌‌‌‌کنم صدرالمتألهين از اينکه برهان خواجه را در باب امتناع تسلسل ذکر کند غفلت ورزيده است، ولي در اول «الهيات بالمعني الاخص» آن را آورده است. براهين ديگري نيز از طرف ميرداماد و غيره اقامه شده است مثل برهان ترتّب، برهان حيثيات، برهان تضايف، برهان تطبيق. ⬅️تا آنجا که اين بنده مطالعه دارد همه اين براهين بعد از ابن سينا اقامه شده است. در مسأله اثبات واجب، برهاني که از قدماي ما قبل دوره اسلامي مأثور است، همان برهان «محرک اول» است که ارزش زيادي ندارد. براهين فراوان و نيرومندي از طرف مسلمين بر اين مدعاي عظيم اقامه شده است. 💠ابن سينا برهاني از راه وجوب و امکان اقامه کرده است و سخت بدان مبتهج است و نام آن را «برهان صدّيقين» نهاده است، ولي صدرالمتألهين برهان ديگري مبتني بر اصول فلسفي خود اقامه کرده است که بر برهان بوعلي مزيت دارد و مدعي است که اين برهان شايسته است که به نام «برهان صدّيقين» خوانده شود. ⬅️در باب توحيد واجب نيز مسلمين براهين زيادي اقامه کرده‌‌‌‌‌اند. بوعلي بالخصوص در شفا و اشارات چندين برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کند. ديگران نيز براهين ديگري اقامه کرده‌‌‌‌‌اند. صدرالمتألهين برهاني که مبتني بر اصول خاص خودش است و همرديف برهان صديقين است اقامه مي‌‌‌‌‌نمايد. در باب تجرد نفس از ارسطو چيزي نرسيده است. اساساً از نظر تاريخ فلسفه معلوم نيست که ارسطو قائل به تجرد نفس و بقاي ‌‌‌‌‌آن بوده است يا نه؟ ⬅️دو شارح بزرگ اسکندراني ارسطو، اسکندر افريدوسي و ثامسطيوس، دو عقيده مختلف در اين زمينه داشته‌‌‌‌‌اند. 💠مسلمين در اثبات تجرد نفس اهتمام زياد به خرج داده‌‌‌‌‌اند. صدرالمتألهين در شرح هدايه مي‌‌‌‌‌گويد: «هر کس بخواهد براهين تجرد نفس را مطالعه کند به کتب بوعلي و شيخ اشراق مراجعه نمايد». بوعلي رساله‌‌‌‌‌اي خاص در اين باب دارد به نام الحجج العشر. خود صدرا در جلد چهارم اسفار يازده برهان اقامه مي‌‌‌‌‌کند. 💠نگارنده در گذشته مجموع براهيني را که صدرالمتألهين در کتب مختلف خود از اسفار و شواهد الربوبية و مبدأ و معاد و غيره آورده است برآورد کرد، پس از حذف مکررات چهارده برهان بود. البته ارزش اين برهانها يکسان نيست، برخي از آنها چيزي شبيه مؤيد است نه برهان واقعي. 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴خدا پرستی، زندگی، عقاید پلورالیستی و افراطی ⬅️کار دين و رسالت دين محو غرايز نيست؛ بلکه تعديل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلّط بر آنهاست. چون غرايز را نمی‌‌‌‌‌توان و نبايد از بين برد، قهراً در اجتماعاتی که با نام خدا و دين و مذهب برای نابودی غرايز قيام می‌کنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی می‌‌‌‌‌کنند، خود اين معانی و مفاهيم عالی شکست می‌خورند و ماترياليسم و ساير مکتب‌های ضدّ خدايی و ضدّ دينی رواج می‌‌‌‌‌گيرد. از طرفی دیگر عقایدی مانند اسلام رحمانی یا تکثر گرایی نیز منجر به رواج آفات و توضیح وارونگی از مذهب هستند و باعث می‌شوند که «مذهب خود ساخته» ترویج بشود و در سایه معنویتی کاذب، دینی دلبخواهی بدون توجه به مبانی فلسفی و کلامی متولد بشود. لهذا بدون ترديد بايد گفت که زاهدمآبان جاهل هر محيطی که بدبختانه در ميان خود ما هم هستند، از عوامل مهم گرايش مردم به مادی‌گری و ماتریالیسم می‌‌‌‌‌باشند. باید از اصول صحیح فلسفی و کلامی پیروی کرد، مکتبی کامل تر از مکتب «حکمت متعالیه» وجود ندارد و اگر این فلسفه را به جامعه امتداد بدهیم، نه بهانه ای برای تکثر گرایان خواهیم گذاشت، و نه عقاید تند افراطی که ادعای دین دارند. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️ قسمت هفتم. ⬅️مسائل تکميل شده‌‌‌‌‌: ⬅️مسأله امتناع تسلسل، ت
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت هشتم. ⬅️تغيير محتوا: يک سلسله مسائل است که قدمت دارد ولي خالي از نوعي ابهام نبوده است. اين مسائل تدريجاً تشخص يافته و از ابهام خارج شده است و در حقيقت هر چند نام و عنوان همان است که بوده است ولي محتوا تغيير کرده و دگرگون شده است. ⬅️صورت تغيير يافته مسأله در فلسفه اسلامي طوري است که به فرض به طرح کننده اولي و اصلي مسأله عرضه شود، مصداق «گر تو ببيني نشناسيش باز» است. به عقيده ما «مُثُل افلاطوني» از اين قبيل است. افلاطون نظريه خاصي دارد که به نام «مثل افلاطوني» معروف است. ارسطو منکر آن است و در دوره اسلامي بوعلي سينا سخت بدان مي‌‌‌‌‌تازد و برعکس، شيخ اشراق آن را تأييد و اثبات مي‌‌‌‌‌نمايد. ميرداماد با اينکه مشّائي مسلک است طرفدار آن است و صدرالمتألهين سخت از آن دفاع مي‌‌‌‌‌کند و بوعلي را مورد حمله قرار مي‌‌‌‌‌دهد. 💠ولي اگر به کتبي که مستقيماً نظريه افلاطون را نقل کرده‌‌‌‌‌اند مراجعه کنيم، مي‌‌‌‌‌بينيم که آنچه فلاسفه اسلامي به نام «مُثُل» آن را اثبات مي‌‌‌‌‌کنند با آنچه مورد نظر افلاطون بوده است، با همه قرابتها و شباهت ها، تفاوت زياد دارد و حتي آنچه مثلًا شيخ اشراق طرفدار آن است با آنچه ميرداماد به اين نام مي‌‌‌‌‌خواند متفاوت است. 💢 ... . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴نقش کلیسا در ترویج الحاد ⬅️کليسا به خدا تصوير انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرّفی نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبی کليسا از کودکی خدا را با همين قالب‌های انسانی و مادّی تلقّی کردند و پس از رشد علمی دريافتند که اين مطلب با موازين علمی و واقعی و عقلی صحيح سازگار نيست. 💠و از طرف ديگر، توده مردم طبعا اين مقدار قدرت نقّادی ندارند که فکر کنند ممکن است مسائل مربوط به ما بعد طبيعت، مفاهيم معقولی داشته باشد و کليسا اشتباه کرده باشد. چون ديدند مفاهيم کليسايب با مقياس‌های علمد تطبيق نمی‌‌‌‌‌کند، مطلب را از اساس انکار کردند. ⬅️کتابی است به نام اثبات وجود خدا که مجموعه ‌‌‌‌‌ای است از چهل مقاله از چهل نفر از دانشمندان متخصّص در رشته‌‌‌‌‌های گوناگون که هر کدام از راه مطالعات تخصّصی خود، برای اثبات خدا استدلال کرده‌‌‌‌‌اند. اين کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است. از جمله، يکی از آن دانشمندان به نام والتر اسکار لندبرگ بحثی علمی درباره خداشناسی مي‌‌‌‌‌کند و در ضمن بحث، تحقيقی دارد در اين زمينه که چرا عدّه‌‌‌‌‌ای، حتی از دانشمندان، گرايش مادی پيدا کرده‌‌‌‌‌اند. وي دو علّت ذکر می‌‌‌‌‌کند که يک علّتش همين است که ما ذکر کرديم؛ يعنی نارسايی مفاهيمی که به اين نام و عنوان در خانه يا در کليسا به افراد ياد می‌‌‌‌‌داده‌‌‌‌‌ اند. ⬅️اينکه فقط نام کليسا را می‌‌‌‌‌بريم، به اين معنی نيست که در منابر و مساجد ما هميشه افراد مطّلع و با صلاحيت، مفاهيم دينی را تعليم می‌‌‌‌‌دهند و می‌دانند چه تعليم دهند و با عمق تعليمات اسلامی آشنا هستند. اينکه فقط نام کليسا را می‌‌‌‌‌بريم يکي بدان جهت است که بحث در علل گرايش‌های مادّی است و اين گرايش‌ها در محيط‌های مسيحی بوده نه در محيط های اسلامی،در محيط‌های اسلامی هر چه پيدا شده کپيه و تقليدی بوده و هست از اروپا ديگر اينکه در محيط اسلامی در سطح فلاسفه و حکمای الهی، مکتبی وجود داشته است که پاسخگوي اهل تحقيق بوده و مانع بوده که کار دانشمندان بدانجا بکشد که در اروپا کشيده شد، ولی در محيط‌های کليسايی چنين مکتبی وجود نداشته است. 💠به هر حال، آقای والتر اسکار لندبرگ چنين می‌‌‌‌‌گويد: ⬅️«اينکه تو جه بعضی دانشمندان در مطالعات علمی منعطف به درک وجود خدا نمی‌شود، علل متعدّدی دارد که از آن جمله دو علّت را ذکر می‌‌‌‌‌کنيم: نخست آنکه غالباً شرايط سياسی استبدادی يا کيفيت اجتماعی و يا تشکيلات مملکتی، انکار وجود صانع را ايجاب می‌کند؛ دوّم آنکه فکر انسانی هميشه تحت تأثير بعضی اوهام قرار دارد و با آنکه شخص هيچ عذاب روحی و جسمی هم نداشته باشد، باز فکر او در انتخاب و اختيار راه درست کاملا آزاد نيست. در خانواده‌‌‌‌‌های مسيحی اغلب اطفال در اوايل عمر به وجود خدايی شبيه انسان ايمان می‌آورند؛ مثل اينکه بشر به شکل خدا آفريده شده است. اين افراد هنگامی که وارد محيط علمد می‌شوند و به فرا گرفتن و تمرين مسائل علمی اشتغال می‌‌‌‌‌ورزند، اين مفهوم انسان وار و ضعيف از خدا نمی‌تواند با دلايل منطقد و مفاهيم علمد جور در بيايد و بالنتيجه بعد از مدّتی که اميد هرگونه سازش از بين می‌‌‌‌‌رود، مفهوم خدا نيز به کلی متروک و از صحنه فکر خارج می‌‌‌‌‌شود. علت مهم اين کار آن است که دلايل منطقد و تعريفات علمی، وجدانيات يا معتقدات پيشين اين افراد را عوض نمی‌‌‌‌‌کند و احساس اينکه در ايمان به خدا قبلًا اشتباه شده و همچنين عوامل ديگر روانی باعث می‌شوند که شخص از نارسايی اين مفهوم بيمناک شود و از خدا شناسی اعراض و انصراف حاصل کند.» 💠خلاصه؛چيزی که در برخی تعليمات دينی و مذهبی مشاهده می‌‌‌‌‌شود و متأسفانه کم و بيش در ميان خود ما هم هست اين است که در ايام صباوت مفهومی با مشخصات خاصی با نام و عنوان خدا به خورد کودک می‌‌‌‌‌دهند. ⬅️کودک وقتی بزرگ می‌شود و دانشمند می‌‌‌‌‌گردد، می‌‌‌‌‌بيند چنين چيزی معقول نيست و نمی‌‌‌‌‌تواند موجود باشد تا خدا باشد يا غير خدا، کودک پس از آنکه بزرگ شد، بدون اينکه فکر کند يا انتقاد کند که ممکن است مفهوم صحيحی برای آن تصوّر کرد، يک سره الوهيت را انکار می‌کند. 💠او خيال می‌‌‌‌‌کند خدايی را که انکار می‌‌‌‌‌کند همان است که خداشناسان قبول دارند. پس چون اين ساخته شده ذهن خود را که اوهام عاميانه برايش ساخته‌‌‌‌‌اند قبول ندارد، خدا را قبول ندارد؛ ديگر فکر نمی‌‌‌‌‌کند خداد به آن مفهوم را که او انکار می‌‌‌‌‌کند، خداشناسان نيز انکار دارند و انکار او انکار خدا نيست، بلکه انکار همان است که بايد انکار کرد. 💠فلاماريون در کتاب خدا در طبيعت می‌گويد: کليسا به اين شکل خدا را معرفی کرد که: «چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد». ⬅️بديهی است افرادی که از دانش بهره‌‌‌‌‌ای داشته باشند، و لو بسيار مختصر، به چنين موجودی نمی‌‌‌‌‌توانند معتقد شوند. ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت هشتم. ⬅️تغيير محتوا: يک سلسله مسائل است که قدمت دارد ول
🔴نظری اجمالی به سیر فلسفه در اسلام ♨️قسمت پایانی. ⬅️مسائل مستحدث‌‌‌‌‌: عمده اين قسم است. ستون فقرات فلسفه اسلامي را اين مسائل تشکيل مي‌‌‌‌‌دهد. برخي از اين مسائل پايه و مبناي اکثر مسائل قرار مي‌‌‌‌‌گيرد: 💠مسائل عمده وجود يعني اصالت وجود، وحدت وجود، وجود ذهني، احکام عدم، امتناع اعاده معدوم و همچنين مسأله جعل، مناط احتياج شي‌‌‌‌‌ء به علت، اعتبارات ماهيت، معقولات ثانيه فلسفي، برخي اقسام تقدم، اقسام حدوث، انواع ضرورتها و امتناعها و امکانها، برخي اقسام وحدت و کثرت، حرکت جوهريه، تجرد نفوس حيوان، تجرد برزخي نفس انسان علاوه بر تجرد عقلي، جسمانية الحدوث و روحانية البقا بودن نفس، فاعليت بالتسخير، وحدت نفس و بدن، نوع ترکب ماده و صورت، وحدت در کثرت قواي نفس، بازگشت ارتباط معلول به علت به اضافه اشراقيه، معاد جسماني برزخي، بُعد رابع بودن زمان، قاعده بسيط الحقيقه، علم بسيط اجمالي باري در عين کشف تفصيلي. 💠و در منطق: تقسيم علم به تصور و تصديق که ظاهراً اولين بار توسط فارابي صورت گرفته است، اعتبارات قضايا، تقسيم قضيه به خارجيه و ذهنيه و حقيقيه که از با ارزش‌‌‌‌‌ترين مسائل منطقي است و اولين بار وسيله بوعلي صورت گرفته است، تکثير موجّهات که در اثر غور و کنجکاوي در قضيه مطلقه ارسطو صورت گرفته است، مثلًا قضيه عرفيه عامه به نقل خواجه نصير الدين طوسي اولين بار وسيله فخرالدين رازي عنوان شده است، و از اين قبيل است تقسيم قياس به اقتراني و استثنائي، و ديگر اينکه نقيض قضيه مرکبه جزئيه، حمليه مرددة المحمول است بر خلاف نظر قدما که مي‌‌‌‌‌پنداشتند نقيض آن، منفصله مانعة الخلوّ مرکب از دو نقيض دو جزء اصل است، بيان نوعي ديگر از عکس نقيض غير آنچه معروف است، تفکيک قضيه سالبة الطرف از معدولة الطرف. 💠مي‌‌‌‌‌دانيم که برخي خوانندگان از اينکه مثلًا مسأله «وحدت وجود» يا قاعده‌‌‌‌‌ «بسيط الحقيقه» «1»را جزء مسائل مستحدثه شمرديم تعجب خواهند کرد، خواهند گفت وحدت وجود مسأله‌‌‌‌‌اي است قديمي با سابقه چند هزار ساله در هند و يونان، و اساساً فکر وحدت وجود از نو افلاطونيان مخصوصاً افلوطين به مسلمين رسيده است. ⬅️ما اگر بخواهيم دقيقاً وارد اين بحث شويم، مقاله‌‌‌‌‌اي مستقل بايد بنگاريم، اينجا همين قدر مي‌‌‌‌‌گوييم اگر بنا باشد سرسري در مسائل قضاوت شود مطلب همان است که معترض مي‌‌‌‌‌گويد، ولي اگر عميقاً بخواهيم اين مسأله را تحت مطالعه قرار دهيم مي‌‌‌‌‌بينيم وحدتي که عرفاي مسلمين و سپس فلاسفه مسلمين در جهان مي‌‌‌‌‌ديدند و از آن به «وحدت وجود» تعبير مي‌‌‌‌‌کردند با وحدتي که در ساير مکاتب هست و اروپاييان همه آنها را به نام «وحدت وجود» مي‌‌‌‌‌نامند کاملا متفاوت است. ⬅️مثلًا نظريه افلوطين که مدعي است: وجود، شيئيت، همه از شؤون مخلوقات و تجليات ذات باري است و ذات باري فوق وجود و شيئيت است، چگونه با نظريه عرفا و حکماي مسلمين قابل انطباق است که حقيقت وجود و حقيقت شيئيت را مساوي با ذات حق مي‌‌‌‌‌دانند و غير او را «فَي‌‌‌‌‌ء» مي‌‌‌‌‌دانند نه «شي‌‌‌‌‌ء»، و «نمود» مي‌‌‌‌‌دانند نه «بود». 💠غرض ما در اين مقاله نگاهي اجمالي به «سير فلسفه در اسلام» بود. تحقيق کافي درباره مسائلي که با اشاره از آنها ياد شد هر کدام مستلزم مقاله و رساله‌‌‌‌‌اي مستقل است. . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔹درس‌گفتار #افلاطون 🔻#مهدی_قوام_‌صفری جلسه اول @falsafeh_nazari
4_5992195121334978158.mp3
14.98M
🔹درس‌گفتار #افلاطون 🔻#مهدی_قوام_‌صفری جلسه اول @falsafeh_nazari
🔹«طبیعت و قوانین آن در تاریکی شب فرو رفته بود. خداوند فرمود: نیوتن باش! پس همه جا روشن شد.» این بیت السكاندر پوپ، بیت الغزل روشن‌نگری است. يقينا وی نخستین کسی نبود که از «روشنی» سخن می گفت؛ اما به جهت شعور شاعرانه اش، روح روشن نگری در کلامش به خوبی تجلی یافته است. «روشنی» با نیوتن آغاز شد. این سخن، درست همان پیامی بود که در عصر تصویر جهان و شیء چیست؟ به آن توجه داد و تحت عنوان «دانش نیوتنی» به تفسیر و تبیین آن پرداخت. هایدگر ویژگی و بارزه اصلی علوم مدرن را- و از جمله دانش نیوتنی که در رأس دانش مدرن قرار گرفته - «مته‌متیکال» (Mathematical) می داند. «مته متیکال » از واژه یونانی «تا مته‌متا» (Ta mathemata) یعنی «آگاهی انسان از پیش فرض ها و کلاٌ تمام اموری که فهم یک چیز متوقف بر آنهاست و از قبل نزد او حاضر است» 🔸نوری که نیوتن بر عالم تابانید، در واقع بر آمده از «ذات آدمی» بود و ریشه در سوژه داشت. تعین بخشیدن به شیء، امری نبود که به طور تجربی از خود شیء استنتاج شده باشد. این، نوری بود که از سوی انسان بر عالم می‌تابید؛ عالمی که در ظلمت فرو رفته بود. مراد از ظلمت، هر نوع امری ورای انسان و هرگونه توجهی به آن است که به اشکال مختلف استبداد و خرافات ظهور می‌یابد. از این رو، دین هم ذیل خرافات قرار می‌گرفت: روشن‌نگری، در مقام پیشاهنگ تفکر در عام ترین مفهوم آن، همواره کوشیده است تا آدمیان را از قید و بند ترس رها و حاکمیت و سروری آنان را بر قرار سازد ... برنامه روشن‌نگری افسون‌زدایی از جهان، انحلال اسطوره ها و استقرار معرفت به جای خیالبافی بود. ➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 @falsafeh_nazari
4_5983038362729055408.pdf
234.9K
🔴انسان‌شناسیِ علوم انسانیِ مسلمانان ❇️ «بررسی تطبیقیِ انسان‌شناسی فارابی و ابن خلدون» #محسن_صبوریان @falsafeh_nazari
4_5985419947864491555.pdf
319.2K
🔴چرا علم دینی؟ #مهدی_گلشنی @falsafeh_nazari
🔴فکر کردن؛ چگونه و چرا؟ 🔹 انسان موجودی معنایاب و معنافهم است و حیات آدمی بدون معنا قوام نمی‌پذیرد. اما معنایابی و معنافهمی آدمی به این مفهوم نیست که انسان خود، معنا یا بنیاد معنا یا جاعل معناست. معنا در فرد ظهور می‌یابد، اما از این حقیقت به هیچ وجه نمی‌توان نتیجه گرفت که فردیت، بنیاد و جاعل معناست یا در فردیت معنایی وجود دارد. در قوم و حیات جمعی از آن حیث که امری جمعی است- هم معنا ظهور ندارد، لیکن اندیشیدن به حیات جمعی می‌تواند تمرینی برای گذر از فردیت برای دستیابی به معنا باشد، مشروط بر اینکه به گمگشتگی و مستحيل شدن در جمع منتهی نشود. فردیت‌گرایی یا اندیویدوآلیسم جدید، دیوار به دیوار بی معنایی و نیهیلیسم است، چراکه فردیت گرایی جدید، گذر از خویشتن برای نیل به معنا را درنمی یابد. نیهیلیسم در دیار ما هم خانه کرده است. فردیت گرایی و عافیت طلبی بورژوامنشانه، اکثریت قریب به اتفاق جامعه انسانی کنونی را فراگرفته است. 🔸کشف امکانات تازه بدون یاری و مدد سنت امکان‌پذیر نیست. اساسا آدمی موجودی نیست که از صفر آغاز شود. نحوه هستی او عین واقع شدگی درون امکاناتی است که وی را احاطه کرده، نحوه هستی، او را سمت و سو می بخشد. آدمی حلقه آغازین نبوده، بلکه حلقه ای در میان زنجیره‌هایی است که حلقات آن پیش از او وجود داشته و بعد از او وجود خواهند داشت. ماهیت تفکر و فلسفه از همین نحوه هستی آدمی برمی‌خیزد. تفکر و فلسفه همواره درون یک سنت و تاریخ امکان پذیر است. تفکر اصیل محض، وجود ندارد و تفکر متفکر همواره در سایه تفکر متفکران پیشین، یعنی درون یک سنت، قوام می پذیرد، اما در عین حال، اصالت تفکر در فراروی از همین سنت نهفته است. تفکر بدون مدد فرهنگ و سنت، امکان پذیر نیست؛ اما ماهیت و اصالت تفكر عبارت است: از همین فراروی از فرهنگ و سنتی که شخص متفکر را احاطه کرده است. تفکر اصیل، هر چند متعلق خود را از فرهنگ اخذ می کند لیکن ماهیتا ضد فرهنگ است. سخن نیچه را به یاد آوریم که گفت: «تفکر سخن نابه هنگام است». این سخن بدین معناست که تفکر، یورش بر فرهنگ است. سنت و فرهنگ بسیار عزیز و مغتنم است تا آنجا که متعلق تفکر واقع می شود اما آنجا که جانشین خود تفکر می شود، یعنی امکانات موجود تاریخی را به منزله یگانه ترین و نهایی ترین امکانات فراروی آدمی جلوه می دهد، موجبات مرگ تفکر و آزادی و لذا مرگ انسان را فراهم می سازد. تفکر و فلسفه عبور از افق هایی است که فرهنگ و سنت به منزله نهایی‌ترین و یگانه‌ترین امکانات آدمی می‌نمایاند و این عبور، امر بسیار دشواری است که عزمیت عظیمی را می طلبد. جامعه فلسفی ایران، در زمان ما، بیش از اندازه اسیر سنت و فرهنگ تاریخی خویش است و برای گذر و فراروی از این محدوده های تاریخی نیازمند عزمیّنی است که به نحوی اساسی فاقد آن است. ❇️کانال فلسفه نظری @falsafeh_nazari
4_5776232629409941059.pdf
3.26M
🔴علم دینی از منظر حکمت اسلامی 🔹#حمید_پارسانیا @falsafeh_nazari
4_5776232629409941062.pdf
2.05M
🔹فکر کردن؛ چگونه و چرا؟ 🔻#بیژن_عبدالکریمی @falsafeh_nazari