طعمه یِ توفان شُد وُ جان داد در چنگالِ موج
هر زمــــان که کشتیِ خود را به آب انداختیم
#علیرضاشیدا
باد آتش شُد به جــانِ هـــرچه گُل در باغ بود
زندگانی از ازل جورش به خوبان جور نیست
#علیرضاشیدا
عهدِ هــــــــــــم چشمی نـــــوشته زندگی با ابرها
هر که را هر جا که دیدم چشمِ باران خیز داشت
#علیرضاشیدا
حیــــرانم از اراده یِ مستحکمِ حباب
صدبار خانه ساخت وُ دریا خراب کرد
#علیرضاشیدا
تا خود شُدن همیشه بجنگ وُ تلاش کُن
احساسِ بــــودن است مشوق حُباب را
#علیرضاشیدا
گُل در آغوشِ نسیمِ صُبح با چشمانِ باز
خنده بر کوتاهیِ دُنیایِ فانی کرد وُ رفت
#علیرضاشیدا
گُفت در گوشِ تبر فــــرهاد در هنگامِ مرگ
غیرِ شیرین زندگانی هیچ شیرینی نداشت
#علیرضاشیدا
سعــی کُن یک بار در عُمرت ببینی مرگ را
هر بدی در زندگی تکرارِ نوعی مُردن است
#علیرضاشیدا
به اسمِ داد، هــزاران ستم، روا دارنـــد
دلیلِ عدل ندان ظُلمِ این و آن را تـــــو
#علیرضاشیدا
تا دید مـــــــــــــوجِ فتنه یِ دریاـــ نیامده
بر سر حباب، خانه یِ خود را خــراب کرد
#علیرضاشیدا
چه تحقیری از این بدتر که کُنجِ گُلشنِ دُنیا
گُلِ بی خارِ ما را خــــار هم قابل نمی داند
#علیرضاشیدا
با تـــوکَل بر خُدا شاعر اگر گوید سُخن
شعر حتی از کلامِ وحی هم بالاتر است
#علیرضاشیدا