eitaa logo
پایداری
305 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
317 فایل
اهداف: ⚪️ نگاهی به رویدادها و ارزشهای انقلاب - پایداری و جبهه مقاومت ▫️حوادث جریان سازِ گذشته، حال و ده های پیش رو 🔴 شناخت دشمن و جریانات مرموز فتنه - تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و تغییر بینش جامعه. . . جز کوی تو دل را نَبوَد منزل دیگر، یاالله
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
مراد اهل گیلانغرب پس از 40 سال از گذشت این حماسه: نه در کتابهای درسی، کنار "پطروس" و "دهقان فداکار" نام و یادی از او پیدا می کنید نه تا امروز برایش کنگره و پاسداشت گرفته و با فتوشاپ درجه روی شانه هایش چسبانده اند نه این بنیاد و آن سازمان و مجلس انقلابی، حقوق مادام العمر برایش تعیین کرده نه تا امروز نماینده ارزشی و انقلابی مجلس شده و نه هوس کرده و احساس تکلیف کرده که برای دفاع از خاک وطنش، کاندید ریاست جمهوری شود! دی ماه 1360 در منطقه گیلانغرب، جبهۀ آوزین، سمت راست ارتفاع چُغالوند، عملیات "مَطلَعُ الفجر" برای آزادسازی بخش هایی از خاک ایران اسلامی از اشغال متجاوزین بعثی، انجام شد. تپه ای را که بچه های کرج آزاد کردند، به تپه کرجیها معروف شد. مقابل آن، تپه ای بود که نیروهای عراقی 3 شبانه روز آن را محاصره کرده و حمله می کردند تا آن را مجددا اشغال کنند. اگر آن تپه را می گرفتند، می توانستند چغالوند را دور بزنند و فتوحات عملیات و حاصل خون شهدا را پایمال کنند. 3 شبانه روز، گردان های عراقی، کاملا آن جا را محاصره کرده بودند ولی نیروهای ایرانی چنان مقاومتی از خود نشان دادند که عراقی ها را دیوانه کردند. پس از 3 روز، بچه های اطلاعات عملیات به آنجا رفتند تا بتوانند راهی برای کمک به نیروها پیدا کنند. وقتی توانستند به بالای تپه برسند، صحنه ای دیدند که همه را شوکه کرد. پیکر شهدا داخل سنگرها افتاده بود. فقط یک جوان 20-30 ساله میان سنگرها می دوید و می جنگید. "مراد" از جوانان عشایر گیلانغرب، یکّه و تنها 3 شبانه روز مقابل عراقی ها ایستادگی کرده بود. درحالی که همه نیروها شهید شده بودند، مراد به جای اینکه کم بیاورد، زانوی غم در بغل بگیرد، از نیامدن نیروی کمکی غُر و نِق بزند، جا بزند، خسته شود و ... تیربار و آر.پی.جی شهدا داخل سنگرها به طرف دشمن کار گذاشته بود و یک تنه 3 شبانه روز بین سنگرها می دوید و با کماندوهای تا دندان مسلح عراقی جنگیده و خاک وطنش را از نگاه بدخواهان و اشغالگران حفظ کرده بود. وقتی بچه ها از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، فقط خندید و گفت: - وقتی همه بچه ها شهید شدند، من دیدم الان است که عراقیها مرا اسیر کنند. یک آن خواستم بروم عقب پیش نیروهای خودی، ولی دیدم اگر بروم عقب دشمن این جا را اشغال می کند و منطقه را دور می زند و تپه های دیگر را هم می گیرد. با توکل به خدا و مدد شهدا، بسم الله گفتم و در همان سنگر شهدا با اسلحه آنها جلوی دشمن را سدّ کردم. تا امروز: نه به مراد مدال شجاعت دادند. نه برایش کنگره و تجلیل و ... گرفتند. مراد، بعدها در همان شهر خودش گیلانغرب زندگی کرد و به شغل کارگری ساختمان مشغول شد تا نان حلال برای خانواده اش فراهم کند. مراد، کارت جانبازی و سابقه جبهه و کارت عبور از خط ویژه و کارت بازرگانی و حقوق ویژه و کارت سبز و ... هم ندارد. شاید که همشهریانش بخصوص نسل امروز، یادشان نیاید چه کسی شهرشان را از اشغال دشمن نجات داد. و این بود و هست الگوی هر رزمنده و انقلابی امروز؛ مُراد اهل گیلانغرب 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع‌ مقدس" @DefaeMoqaddas ─ ایتا: 🆔 https://eitaa.com/DefaeMoqaddas ─ تلگرام: 🆔 https://telegram.me/Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
مراد اهل گیلانغرب پس از 40 سال از گذشت این حماسه: نه در کتابهای درسی، کنار "پطروس" و "دهقان فداکار" نام و یادی از او پیدا می کنید نه تا امروز برایش کنگره و پاسداشت گرفته و با فتوشاپ درجه روی شانه هایش چسبانده اند نه این بنیاد و آن سازمان و مجلس انقلابی، حقوق مادام العمر برایش تعیین کرده نه تا امروز نماینده ارزشی و انقلابی مجلس شده و نه هوس کرده و احساس تکلیف کرده که برای دفاع از خاک وطنش، کاندید ریاست جمهوری شود! دی ماه 1360 در منطقه گیلانغرب، جبهۀ آوزین، سمت راست ارتفاع چُغالوند، عملیات "مَطلَعُ الفجر" برای آزادسازی بخش هایی از خاک ایران اسلامی از اشغال متجاوزین بعثی، انجام شد. تپه ای را که بچه های کرج آزاد کردند، به تپه کرجیها معروف شد. مقابل آن، تپه ای بود که نیروهای عراقی 3 شبانه روز آن را محاصره کرده و حمله می کردند تا آن را مجددا اشغال کنند. اگر آن تپه را می گرفتند، می توانستند چغالوند را دور بزنند و فتوحات عملیات و حاصل خون شهدا را پایمال کنند. 3 شبانه روز، گردان های عراقی، کاملا آن جا را محاصره کرده بودند ولی نیروهای ایرانی چنان مقاومتی از خود نشان دادند که عراقی ها را دیوانه کردند. پس از 3 روز، بچه های اطلاعات عملیات به آنجا رفتند تا بتوانند راهی برای کمک به نیروها پیدا کنند. وقتی توانستند به بالای تپه برسند، صحنه ای دیدند که همه را شوکه کرد. پیکر شهدا داخل سنگرها افتاده بود. فقط یک جوان 20-30 ساله میان سنگرها می دوید و می جنگید. "مراد" از جوانان عشایر گیلانغرب، یکّه و تنها 3 شبانه روز مقابل عراقی ها ایستادگی کرده بود. درحالی که همه نیروها شهید شده بودند، مراد به جای اینکه کم بیاورد، زانوی غم در بغل بگیرد، از نیامدن نیروی کمکی غُر و نِق بزند، جا بزند، خسته شود و ... تیربار و آر.پی.جی شهدا داخل سنگرها به طرف دشمن کار گذاشته بود و یک تنه 3 شبانه روز بین سنگرها می دوید و با کماندوهای تا دندان مسلح عراقی جنگیده و خاک وطنش را از نگاه بدخواهان و اشغالگران حفظ کرده بود. وقتی بچه ها از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، فقط خندید و گفت: - وقتی همه بچه ها شهید شدند، من دیدم الان است که عراقیها مرا اسیر کنند. یک آن خواستم بروم عقب پیش نیروهای خودی، ولی دیدم اگر بروم عقب دشمن این جا را اشغال می کند و منطقه را دور می زند و تپه های دیگر را هم می گیرد. با توکل به خدا و مدد شهدا، بسم الله گفتم و در همان سنگر شهدا با اسلحه آنها جلوی دشمن را سدّ کردم. تا امروز: نه به مراد مدال شجاعت دادند. نه برایش کنگره و تجلیل و ... گرفتند. مراد، بعدها در همان شهر خودش گیلانغرب زندگی کرد و به شغل کارگری ساختمان مشغول شد تا نان حلال برای خانواده اش فراهم کند. مراد، کارت جانبازی و سابقه جبهه و کارت عبور از خط ویژه و کارت بازرگانی و حقوق ویژه و کارت سبز و ... هم ندارد. شاید که همشهریانش بخصوص نسل امروز، یادشان نیاید چه کسی شهرشان را از اشغال دشمن نجات داد. و این بود و هست الگوی هر رزمنده و انقلابی امروز؛ مُراد اهل گیلانغرب 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع‌ مقدس" @DefaeMoqaddas ─ ایتا: 🆔 https://eitaa.com/DefaeMoqaddas ─ تلگرام: 🆔 https://telegram.me/Defa_Moqaddas
پایداری
سردار حیدری از فرماندهان سپاه قدس نقل میکنه که : ما در سوریه بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و اونو راهی بیمارستان کردن، اخبار بدی از احوالاتش دریافت می‌کردیم... من و سردار همدانی و چند‌ سردار دیگه با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی بزنیم و از ایشون التماس دعای مخصوصی برای حافظ اسد بکنیم، چون فکر می‌کردیم اگه حافظ اسد از بین بره، ما ایرانی‌ها دیگه جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل بود نخواهیم داشت. به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودن: باشد حتماً دعا می‌کنیم. چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد، ما نگرانتر شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم. حضرت آقا فرمودن : ایشون باید بره، ولی خداوند شخص دلسوزتر و بهتری رو برای خدمت به دین، به جای ایشون می‌گذاره ... ما متحیر شدیم... دو نفر جایگزین حافظ بودن، برادرش و نخست وزیرش... خوب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف‌ ها نبود... نخست وزیر هم که یه فرد تقریباً مخالف ما بود...ما متحیر بودیم... تا این‌ که پس از فوت حافظ اسد، فرزندش بشار اسد، جانشین شد... ما با خودِ بشار اسد در یه کاخ بسر می بردیم مدتی. یه روز سر نهار، بشار اسد خدمتگذارش رو فرا خوند و گفت : فلان نامه رو بیار ... ... نامه رو آوردن و ایشون نامه رو به سردار همدانی داد ... سردار همدانی یدفعه خودش رو جابجا کرد و نامه رو دوباره خوند به همه ما یه نگاه عجیبی کرد و نامه رو داد به نفر پهلوئیش.. نامه دست به دست شد تا به دست من رسید، دیدم نامه از طرف ملک عبدالله هستش و نوشته : ای اسد... یا دست از پشت سر ایرانی‌ها بردار و اونارو از کشورت بیرون بنداز و یا کشورت رو با خاک یکسان و تو و خانوادت رو نابود می‌کنیم... با امضای ملک عبدالله(پادشاه عربستان) ما متحیرانه به همدیگه نگاه می‌کردیم... آخه تهدید بزرگی بود و اگه خود حافظ هم بود، حتماً یه کاری بر علیه ما ایرانی ها می‌کرد... یدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم‌ و نگرانی ما شده بود با لبخند نامه رو از ما خواست... ما نامه رو با احترام تقدیمش کردیم... در کمال تعجب دیدیم، بشار اسد نامه رو پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های اونو در میان شعله های آتش شومینه پرتاب ریخت و با لبخند گفت : ما تا آقای خامنه ای و شما سربازانشو داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم. اونموقع بود که با شگفتی فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودن ... و یا باز در فیلمی یکی از نزدیکان حاج قاسم عزیز❤️ تعریف می‌کرد که فرمانده سپاه، سردار سلیمانی رو مجاب می‌کرد که باید حتماً این منطقه رو بگیرید و سردار سلیمانی نیز کمی دست دست می‌کرد تا منطقه رو خوب شناسایی کنه. در همین اثناء بوده که خود حضرت آقا با فرمانده سپاه تماس می‌گیرد و احوال سردار سلیمانی رو می‌پرسن و تأکید می‌کنن تا اطلاع بنده از شرکت دادن سردار سلیمانی در عملیات‌ ها خودداری نماین. ایشون می‌گفت : دستور عملیات لغوشد... اما همون منطقه ای که قرار بود سردار بگیره، بعد از ۲۴ ساعت توسط نیروی هوایی روسیه بدون اطلاع با خاک یکسان شد... قرار بود سردارسلیمانی با ۴۰۰۰ نیرو اون منطقه رو تسخیر و ساکن بشه... اینجاس که تا حدودی به راز سخن علامه حسن زاده آملی پی می بریم. علامه حسن زاده آملی فرمودن : گوشتان به دهان حضرت آقای خامنه ای باشه، چون چشم و گوش ایشون به دهان آقا امام زمان"عج " دوخته شده... نائب امام زمان ینی این... و اطاعت از ایشون، اطاعت از امام زمان"عج " هستش و واجب... و در قیامت و سر پل صراط سؤال خواهد شد... ثُمَّ لَتُسئَلُنُّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم ( ۸ تکاثر ) در آن روز [روز قیامت ] از نعمت عظیم ولایت سوال خواهد شد. اللهم عجل لولیک الفرج پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد…
💠 تبادل👇👇
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق_آهنگران_شب_است_و_سکوت_است_و.wma
حجم: 964.8K
📢 صوت | حاج 🍀 شب است و سکوت است و ماه است و من 🌸 فغان و غم و اشک و آه است و من 🌼 شب و خلوت و بُغضِ نشکُفته‌ام 🌿 شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام @DefaeMoqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع‌ مقدس" @DefaeMoqaddas ─ ایتا: 🆔 https://eitaa.com/DefaeMoqaddas ─ تلگرام: 🆔 https://telegram.me/Defa_Moqaddas
چه کسی نام حزب‌الله را تعیین کرد؟! بخش 1 از 3 پس از آزادی خرمشهر در 3 خرداد 1361، صدام که با کمک و حمایت غرب و سران خائن کشورهای عرب منطقه به ایران حمله کرده بود، شدیدا احساس خطر کرد. این مسئله بدان حد بود که گارد ویژۀ ریاست جمهوری خود را مامور حفاظت از بغداد در برابر حملات ایرانی‌ها کرد. آمریکا و رژیم صهیونیستی که از گسترش فرهنگ اسلامی و انقلابی ملت ایران به هراس افتاده بودند، به کمک صدام شتافتند. 14 خرداد 1361، ارتش رژیم صهیونیستی به بهانۀ سرکوب چریک‌های فلسطینی، با تمام قوای هوایی، دریایی، زمینی و توپخانه، در شمال فلسطین اشغالی مرز را درنوردید و به لبنان تجاوز کرد. ارتش اشغالگر توانست مقاومت محدود چریک‌های فلسطینی را سرکوب کند و با کشتار و جنایت، به سرعت از جنوب تا بیروت پایتخت لبنان را به‌راحتی پشت سر بگذارد. 21 خرداد ماه درست 18 روز پس از حملۀ اسرائیل، صدها نیروی ایرانی اعم از ارتش و سپاه تحت عنوان "قوای محمد رسول‌الله (ص)" به فرماندهی حاج "احمد متوسلیان" در فرودگاه دمشق از هواپیما پیاده شدند. نیروهای اعزامی ایران به سوریه که فقط در دمشق به انتظار آغاز عملیات علیه اسرائیل منتظر بودند، عملا هیچ کاری نداشتند. برخی تنش‌ها و مسائل باعث شد تا بعد از مدتی، نیروهای تیپ 58 ذوالفقار ارتش به ایران بازگشت داده شوند. بیش از 600 نیروی سپاهی و بسیجی که در فضای بسته و کاملا محدود پادگان زبدانی در خارج از شهر دمشق، بیکار و فقط در انتظار آغاز عملیات بودند، به مرور دچار رکود شدند. از آن میان فقط تعدادی محدود سپاهی می‌توانستند برای انجام ماموریت، به لبنان تردد کنند؛ آن‌هم فقط برای شناسایی مواضع صهیونیست‌ها در بقاع غربی و درۀ بقاع و نه حمله! باوجودی که آمریکا، اسرائیل و عراق به دنبال همین قضیه بودند، ولی ورود نیروهای ایرانی به منطقۀ درگیری، معادلات را برهم زد. شیعیان لبنان که به حمایت از چریک‌های فلسطینی و در اصل برای دفاع از خاک وطن خود، جسته و گریخته و کاملا نامنظم وارد جنگ شده بودند، احساس خوبی پیدا کردند. آنان که با پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی حکومت پهلوی که یار دیرین صهیونیست‌ها بود، شادمان شدند، امیدوار شدند که با کمک برادران ایرانی خود می‌توانند جلوی اشغالگران را بگیرند. شبی آبستن حوادث، در منطقۀ خلده در ورودی جنوب بیروت، تعدادی جوان شیعه از جمله عماد مغنیه، سید عباس موسوی و ... با سلاح و تجهیزات سبک و اندک خود، جلوی تانک‌های اشغالگران را که سرمستانه به سمت بیروت می‌تاختند، سد کردند. "سمیر نورالدین" اولین شهید مقاومت شیعیان در برابر حملات صهیونیست‌ها در عملیات "صلح برای الجلیل"، در این عملیات به شهادت رسید. احمد متوسلیان به همراه فرماندهان ارشدش، سفرهایی به لبنان داشت و با رهبران شعیان، اهل سنت و گروه‌های فلسطینی جلسات متعددی گذاشت. این جلسات و اعلام حمایت‌ها باعث شد تا اولین جرقه‌های مقاومت شیعیان در لبنان زده شود.