🔻به مناسبت سالگرد شهادت
🌷 شهید #مدافع_حرح محمد حسین محمد خانی
🔸دفعۀ اول که پا گذاشتم توی #هیئت، یکییکی من را چپاندند تنگ بغلشان و ماچبارانم کردند و حسابی تحویلم گرفتند. که چی؟! بیا بالای مجلس بنشین. ما را بردند جلو و کلی خوشآمد گفتند.
خیلی جالب بود برایم. آدمهایی که میدیدم، خیلی #جذاب بودند. به من میگفتند که ما تو را از خودمان میدانیم. من را به اسم کوچک صدا میزدند. میگفتم: بابا اینجا کجاست دیگه؟! چهجای باحالی!
#محمدحسین هم آمد و من را سفت چسباند توی بغلش. به قاعده ی خودم فکر میکردم اهل بگیر و ببند باشد، از این #بسیجی هایی که گیر میدهند به همه چیز.
خیلی لوطی و عشقی پرسید بچه کجایی؟ گفتم : جوادیه،تهران پارس. گفت: بچه محل هم که هستیم.
بعد از هیئت میآمدند کفش ها را #واکس میزدند و دغدغه هم داشت که تک تک همه را با ماشین برگرداند.
📚 برگرفته از کتاب #عمار_حلب
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
🔻به مناسبت سالگرد شهادت 🌷 شهید #مدافع_حرح محمد حسین محمد خانی 🔸دفعۀ اول که پا گذاشتم توی #هیئت، یک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تأسی شهید #مدافع_حرم به فرمانده «لشکر سیدالشهدا(ع)»
🎞 فیلمی است کوتاه از «محمدحسین محمدخانی» که در آن از شهید «حاج علیرضا موحد دانش» یاد میکند
⚪️ محمد حسین محمدخانی (با نام جهادی «حاج عمار») به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در «تهران» متولد شد. وی سال های تحصیل خود را در رشتهی «مهندسی عمران» در «یزد» به پایان برد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. «محمدحسین» مدتی قبل، داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در «سوریه» ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی»، در «عملیات محرم»، خلعت شهادت پوشید.
«محمدحسین محمدخانی»، در قطعه 53 بهشت زهرا(ردیف 87؛ شماره 17»، در جوار مزارِ عموی خود «شهید ولی الله محمدخانی» که از شهدای سال های دفاع مقدس است، تا روز ظهور مولایش به امانت سپرده شد.
در این کلیپ شهید محمدخانی از شهید «حاج علیرضا موحد دانش» یاد میکند. او پایه گذار و نخستین فرمانده لشکر10 سیدالشهدا(ع) بود که در مرداد ماه 1363 طی عملیات «والفجر2» بال در بال ملائک گشود.
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
✍️از بین ایرانی ها کیو بیشتر دوست دارین؟
ابومهدی: آقا ، فقط ایرانی نیست.
یعنی مال همهست..
-غیر از ولی فقیه!
ابومهدی: حاجقاسم
-چرا؟
ابومهدی: چرا نمیدونم حالا ،
خیلی چیزا هست
-رابطهتون باهاش چجوریه؟
ابومهدی: رابطهی سرباز
-سربازِ حاجقــاســم ؟!
ابومهدی: سربازِ حاجقــاســم!
و افتخار میکنم..
-فرمانده حشدالشعبی عراق افتخار میکنه که سربازِ حاجقاسمه؟!
ابومهدی: بعله بعله سرباز حاجقاسمم!
حاجقــاســم: من سرباز ابومهدی هستم!♡
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تعبیر و تفسیر شهید سلیمانی از جمله کلیدی امامخمینی(ره) . . .
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
#خاطره
✍️از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم.
از لابهلای صف های نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت:
«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
💦 دریا تو دستاته برادر...
🌴 ممنون دستاتم علمدار...
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
💦 دریا تو دستاته برادر... 🌴 ممنون دستاتم علمدار... 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج ق
Nemishe Bavaram.mp3
5.14M
🎼 #نمیشه_باورم
🎤 سید رضا نریمانی
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکرد
انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکرد
🔹محمد طه امیری، فعال رسانهای و عکاس جبهه مقاومت، با انتشار عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمیتوانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشدهای همه چیز بهم بریزد.
🔹 چند متر عقبتر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده میشود و به پرواز در میآید.
🔹 کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین مینشیند. کمک خلبان بیرون میپرد، در هلیکوپتر را باز میکند و بعد از آن حاجی پیاده میشود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیدهاند قدم میگذارد.
🔹 چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده میشوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحهای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.
🔹 حاجی بیسیم میزند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.
🔹 این گوشهای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکند.
🔹 برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادیطارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفرینیا».
🔹 اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقبتر برایتان توصیف کنم.
🔹 حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.
🔹 قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقبتر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظهای عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقبتر هدایت میکردند.
🔹 یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
🔹 آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
🔹 شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
🔹 آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا میکند، رهایش نمیکند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آنها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.
🔹 وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا میرفت نمیتوانستم جواب خونش را بدهم».
🔹 تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور میکنم. یادم میآید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!
🔹 هادی و شهروز هیچگاه قرار فاصلهی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیکترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچهها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب میدانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آنها...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش بینی بزرگ سیدحسن نصرالله بعد از ترور سردار سلیمانی:
🔹ترامپ و دار و دستهاش منطقه رو ترک میکنن و در انتخابات شکست خواهند خورد.
یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد
خونابه ز دیدهام چکیدن گیرد
هرجا خبر دوست رسیدن گیرد
بیچاره دلم ز خود رمیدن گیرد
🆔 @shahid_qasem_soleimani
#خاطرات
🌈 احمد یک قله بود.
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی دانستیم که احمد این قدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیک ترین فرد به احمد بودم، نمی دانستم احمد این قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می گیرد، احساس می کند که احمد یک قله ای بود، واقعا یک قله ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می گویم احمد واقعا خلاصه ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی.
🌷 به روایت شهید قاسم سلیمانی
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"