eitaa logo
پایداری
325 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
234 فایل
اهداف: ⚪️ نگاهی به رویدادها و ارزشهای انقلاب - پایداری و جبهه مقاومت ▫️حوادث جریان سازِ گذشته، حال و ده های پیش رو 🔴 شناخت دشمن و جریانات مرموز فتنه - تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و تغییر بینش جامعه. . . جز کوی تو دل را نَبوَد منزل دیگر، یاالله
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 شرکت رزمنده ها در انتخابات و رأی گیری در جبهه - دوران #دفاع_مقدس
پایداری
🎥 فیلم | ارادت و اخلاص حاج قاسم سلیمانی نسیت به شهید حاج قاسم میرحسینی، قائم مقام خود در لشکر ۴۱ ث
📷 حضور محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در جمع فرماندهان و مسئولین لشکر 41 ثارالله(ع) کرمان ▫️ در تصویر قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر و شهید قاسم میرحسینی، جانشین لشکر ثارالله نیز دیده می شوند 🌴دوران #دفاع_مقدس 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
📷 حضور محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در جمع فرماندهان و مسئولین لشکر 41 ثارالله(ع) کرمان ▫️ در تصویر
💠 سخن حاج قاسم سلیمانی(فرمانده لشکر ثارالل در مورد جانشین لشکر ‍ ▫️ "قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت می‌کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین‌طور هم شد؛ و بی‌سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دل‌نشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست‌داشتنی. آن صدا خاموش شد." 🌴دوران 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
🎥 فیلم | ارادت و اخلاص حاج قاسم سلیمانی نسیت به شهید حاج قاسم میرحسینی، قائم مقام خود در لشکر ۴۱ ث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 اشک های قاسم سلیمانی در فراق شهید میرحسینی 💕 حاج قاسم بسیار به میرحسینی علاقه عاطفی داشت، بطوری که پس از گذشت سالها هر گاه نامی از این شهید به زبان می آورد به شدت منقلب می شد و می گریست💦 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سلام ما را به شهدا برسان... 🌷 شهید قاسم سلیمانی... 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
[ Photo ] خدایا در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم گریستم، خندیدم خنداندم و گریاندم افتادم و بلند شدم کریم حبیب، به کَرَمت دل بسته ام..‌‌. 📄 بخشی از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
💕 پیش مادر که عزیز باشی، پیش مردم که هیچ ... پیش خدا هم عزیزی ❤️ 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
✍️ روایت خاطره: فرش کوچکی انداخت گوشه‌ی حیاط خانه‌ی پدری‌اش توی آفتاب پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی‌اش را می‌بوسید و می‌گفت: همه‌ی دل‌خوشی من توی این دنیا، پدرمه. دوباره پیشانی‌اش را بوسید. خندید پدرش خندید 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
حاج قاسم نهایی 4 (2).mp3
4.06M
🎙 کلیپ صوتی | توصیه شهید قاسم سلیمانی به جوان ها! 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
💠 چرا حاج قاسم وصیت کرد او را کنار شهیدمحمدحسین یوسف اللهی دفن کنند❓ ❇️ذکر #خاطره 🔹دونیروی شناسایی ازماجدا شدند وبالباس غوّاصی جلو رفتند هرچه صبرکردیم،برنگشتند ناچارقبل ازروشن شدن هوابه مقر برگشتیم محمّدحسین مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، به حاج قاسم فرمانده لشکر خبرداد حاج قاسم:بایدبه قرارگاه خبر بدهم اگر اسیرشده باشند،دشمن ازعملیّات ماباخبر میشود محمدحسین:تافرداصبرکنید امشب تکلیف این دو رامشخّص میکنم صبح حسین راخوشحال دیدم پرسیدم:چه شد؟به قرارگاه خبردادید؟ گفت: نه.پرسیدم:چرا؟! مکثی کردوگفت:دیشب هردو رو دیدم اکبرموسایی پور وحسین صادقی باخوشحالی گفتم:الآن کجاهستند؟ گفت:درخواب دیدم اکبرجلوبود وحسین پشت سرش اکبرخیلی نورانی بود میدانی چرا؟ اکبردردرون آب هم، نمازشبش ترک نمیشد درثانی اکبرنامزدداشت،پس نصف دینش را انجام داده بود،امّا صادقی مجرّدبود اکبردرخواب گفت:ناراحت نباشید عراقیهامارانگرفته اند،مابرمیگردیم پرسیدم:چطور؟! گفت:شهیدشده اند،امشب جنازه هایشان راآب می آوردلب ساحل من به حرف محمدحسین مطمئن بودم شب نزدیک ساحل ماندم آخرشب نگهبان ساحل گفت:چیزی رو آبه بله پیکرصادقی آمدوبعد اکبر.. 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"
پایداری
💠 چرا حاج قاسم وصیت کرد او را کنار شهیدمحمدحسین یوسف اللهی دفن کنند❓ ❇️ذکر #خاطره 🔹دونیروی شناسای
🌷 محمد حسین یوسف‌الهی سال ۱۳۴۰ در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد. محیط خانواده کاملا مذهبی بود و همه فرزندان از کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند. علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکت‌های دانش آموزان در شهر کرمان بود. آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید. شهید «محمّد حسین یوسف‌الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله، مراتب کمال الی الله را طی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح الله رحمت الله علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند. 📚در کتاب "نسل سوخته" رازهایی از این شهید و همسایه ابدی حاج قاسم سلیمانی نوشته شده است که مروری بر آنها می کنیم: 🔹 به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط ۲۵ دقیقه. بعدا برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی. با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود! 🔸 با مجروح شدن پسرم محمدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت ... اما هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد ... ▪️پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمد حسین یوسف‌الهی هستید؟ با تعجب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الان وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!. وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّد حسین حتی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را گفت! ▫️ زمستان ۶۴ بود. با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✅ کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی"