و گریست، به صورت خون آلود و خاک آلود و بدن تکه تکه شده جوانش نگاه می کرد و می بوسید؛
امّا دلش آرام نگرفت
تا اینکه دیدند امام حسین علیه السلام
"وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ"؛
صورت به صورت علی اکبر گذاشت؛
صحنه ی جانکاهی بود و آنقدر بر امام سخت آمد و سنگین بود که قاتلان فرزندش را نفرین کرد و فرمود:
"قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ"؛
خداوند بكشد قومى كه تو را شهيد كردند.
🚩در تاریخ عاشورا آمده است:
امام علیه السلام در آن حالت که به شدّت منقلب و محزون شده بود و صداى گريه اش بلند گرديد در حالى كه تا آن زمان کسی صداى گريه او را نشنيده بود؛
و آنگاه فرمود:
"عَلَى الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفا"؛
پس از تو، افّ بر اين دنيا باد.
یعنی علی بعد از تو دیگر زندگی دنیا چه فایده ای دارد؛
پسرم اگر تو نباشی، پدر هم نخواهد بود؛
عزیز پدر:
"وَلاتَسْكُنُ عَلَيْكَ مِنْ أَبيكَ زَفَرَةٌ"؛
سوز و گداز پدرت بر داغ شهادت تو هرگز تسلّى نيافت"؛
و آنقدر گریست تا از هوش رفت؛ عده ای گفتند: شاید حسین بر نعش فرزندش جان داده
🚩در همين حال بود که عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها سراسيمه و شیون کنان از خيمه ها خارج شد و فرياد مى كشيد:
"واحَبِيباه، يَابْنَ أُخَيّاه"
وای بر این مصیبت، وای علی جانم، عزیزم، پسر برادرم
و خود را به امام رساند؛
خدایا زینب در این لحظه چه کند، برادر را بگیرد یا برادر زاده را؟
با صدای بی بی جانمان زینب کبری، امام چشم باز کرد؛
عمه سادات؛ نالان و گریان، خود را به روی پیکر پاره پاره شده علی اکبر انداخت؛ امام فرمود خواهرم به خیمه ها برگردد؛
🚩و وقتی خواست پیکر بی جان علی را از زمین بردارد ممکن نشد، برای همین صدا زد:
"يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ"؛
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید؛
پیکر برادرتان بر زمین مانده بیایید و او را به خيمه ها ببريد.
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
اکنون بخوانید فرازهایی از داستان شهادت جانسوز علی اکبر را که کتاب های تاریخ و مقتل آمده است:
حضرت على بن الحسين(عليه السلام) (على اكبر) اولين فرد از بنى هاشم بود كه آماده نبرد شد؛ او زيباترين و خوشخوترين مردم بود.
سنّ شريف آن حضرت را در هنگام شهادت ۱۹ سال يا ۱۸ سال و به روايتى نیز ۲۵ سال نوشته اند.
او اوّلين شهيد از آل ابى طالب است كه روز عاشورا نزد پدر گرامى اش آمد و اذن ميدان طلبيد.
امام(عليه السلام) بى درنگ به او اجازه فرمود و در همان حال نااميد از حيات او، به قامت رعنايش نگريست و باران اشك از ديدگانش فرو ريخت.
هنگامى كه امام(عليه السلام) به چهره نورانى فرزندش «على اكبر» نگريست، سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
«اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيـْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)، كُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلى نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلى وَجْهِهِ، اَللّهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْريقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزيقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً، وَ لا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ أَبَداً، فَإِنَّهُمْ دَعَوُونا لِيَنْصُرُونا ثُمَّ عَدَوا عَلَيْنا يُقاتِلُونَنا».
(خدايا! بر اين گروه ستمگر گواه باش كه اينك جوانى به مبارزه با آنان مى رود كه از نظر صورت و سيرت و گفتار، شبيه ترين مردم به رسول تو، حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) است. ما هر زمان كه مشتاق ديدار پيامبرت مى شديم، به چهره او مى نگريستيم. خدايا! بركات زمين را از آنان دريغ دار، و اجتماع آنان را پراكنده و متلاشى ساز و آنان را گروه هاى مختلف و متفاوتى قرار ده، و واليان آنها را هيچگاه از آنان راضى مگردان! كه اينان ما را دعوت كردند تا به يارى ما برخيزند ولى اينك ستمكارانه به جنگ با ما برخاستند).
پس امام(عليه السلام) رو به عمر بن سعد كرده، فرياد زد: «مالَكَ؟ قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ! وَ لا بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي أَمْرِكَ، وَ سَلَّطَ عَلَيْكَ مَنْ يَذْبَحُكَ بَعْدي عَلى فِراشِكَ، كَما قَطَعْتَ رَحِمي وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرابَتي مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)»؛ (خدا نسل تو را ريشه كن كند و به هيچ كارت بركت ندهد و بر تو كسى را چيره سازد كه سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد، همان گونه كه تو رشته رحم مرا قطع كردى، و پيوند مرا با رسول خدا ناديده گرفتى!).
آنگاه امام با صداى رسا اين آيه را تلاوت كرد: «(إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْض وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)»؛ (خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد، آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوى و فضيلت) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست).(۱)
در اين هنگام على اك
بر بر سپاه اموى حمله كرد در حالى كه اين رجز را مى خواند:
«أنَا عَلىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ
نَحْنُ وَ بَيْتِ اللهِ اَوْلى بِالنَّبِىِّ
وَ اللهِ لاَ يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِىِّ
أَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتّى يَنْثَني
أَضْرِبُكُمْ بِالسَّيْفِ أَحْمي عَنْ أبي
ضَرْبَ غُلام هاشِمِىٍّ عَلَويّ
(منم على پسر حسين فرزند على،
به خانه خدا سوگند! ما به رسول خدا از همه كسى سزاوارتريم.
به خدا سوگند! پسر زياد را نمى رسد كه درباره ما حكم كند.
آنقدر با نيزه بر شما بزنم تا كج شود،
در حمايت از پدرم، با شمشير بر شما ضربت فرود آورم ضربتى چون ضربت جوان هاشمى علوى!).
پس از آن بر سپاه دشمن تاخت و بسيارى از آنان را به هلاكت رساند به گونه اى كه دشمن از كثرت كشته شدگان به فغان آمد.
با آن كه تشنگى بر آن حضرت چيره شده بود يكصد و بيست نفر را به خاك افكند، و در حالى كه زخم هاى زيادى برداشته بود، نزد پدر آمد و عرض كرد:
«يا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني، وَ ثِقْلُ الْحَديدِ أَجْهَدَني، فَهَلْ إِلى شَرْبَة مِنْ ماء سَبِيلٌ أَتَقَوّى بِها عَلَى الاَْعْداءِ»؛
(پدر جان! تشنگى مرا از پاى درآورد و سنگينى سلاح ناتوانم ساخت. آيا جرعه آبى هست كه بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!).
امام(عليه السلام) فرمود: «يا بُنَىَّ يَعِزُّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلى عَلِىٍّ وَ عَلى أَبيكَ، أَنْ تَدْعُوهُمْ فَلا يُجيبُونَكَ، وَ تَسْتَغيثَ بِهِمْ فَلا يُغيثُونَكَ، يا بُنَىَّ هاتِ لِسانَكَ»؛
(پسر جان! چقدر بر حضرت محمّد و على و پدرت، ناگوار است كه آنان را بخوانى ولى پاسخى به تو ندهند و از آنان يارى بطلبى ولى ياريت نكنند. اى فرزندم! زبان خود را نزديك آر!).
آنگاه امام(عليه السلام) زبان على اكبر را در دهان گرفت و مكيد و انگشتر خود را به او داد و فرمود:
«خُذْ هذَا الْخاتَمَ في فيكَ وَ ارْجِعْ إِلى قِتالِ عَدُوِّكَ، فَإِنّي أَرْجُو أَنَّكَ لا تُمْسي حَتّى يَسْقِيَكَ جَدُّكَ بِكَأْسِهِ الاَْوْفى شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً»؛
(اين انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن بازگرد اميدوارم كه هنوز به شب نرسيده جدّت رسول خدا با جامى سرشار از شربت بهشتى تو را سيراب سازد، به گونه اى كه پس از آن هرگز تشنه نگردى!).(۲)
على اكبر(عليه السلام) به ميدان بازگشت و همانند پدر و جدش على مرتضى(عليه السلام) در هنگام نبرد بر يمين و يسار لشكر كوفه حمله مى نمود و به هر سو رو مى كرد جمعيت انبوهى از او مى گريختند يا به خاك مى افتادند.
«مُرّة بن مُنقِد» ناجوانمردانه با نيزه اش از پشت بر او حمله كرد كه على اكبر از روى زين اسب افتاد و مرّة با شمشير بر فرق آن حضرت زد و سرش را شكافت. دشمن خونخوار و سنگدل و وحشى اطرافش را گرفتند و با شمشيرها بدن پاكش را قطعه قطعه نمودند.(۳)
در آخرين دقائق عمر على اكبر(عليه السلام) صدا زد:
«يا أَبَتاهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ: هذا جَدِّي رَسُولُ اللهِ قَدْ سَقانِي بِكَأْسِهِ الاَْوْفى وَيُقْرِئُكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ: عَجِّلْ الْقُدُومَ إِلَيْنا فَإِنَّ لَكَ كَأساً مَذْخُورَةً»؛
(سلام بر تو يا أبتاه، اين جدم رسول خداست كه مرا سيراب كرد و بر تو سلام مى رساند و مى گويد: «در آمدنت به نزد ما شتاب كن، كه براى تو جامى از شراب بهشتى ذخيره نموده ام).(۴)
آنگاه فريادى زد و به شهادت رسيد.
امام(عليه السلام) با شنيدن صداى على اكبر(عليه السلام) چون بازشكارى خود را كنار پيكر غرقه به خون فرزندش رساند.
بنا به نقل سيد بن طاووس:
«فَجاءَ الْحُسَيْنُ(عليه السلام) حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ، وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ»؛ (امام(عليه السلام) بر بالين على اكبر حاضر شد و صورت به صورت فرزندش نهاد).(۵)
وضعيّت دلخراشى بود، چنان آن صحنه امام(عليه السلام) را متأثر ساخت كه آن قوم را نفرين كرد:
«قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ»؛ (خداوند بكشد قومى كه تو را شهيد كرد).(۶)
در آن حال امام(عليه السلام) سخت منقلب شد به گونه اى كه صداى گريه آن حضرت بلند گرديد در حالى كه كسى تا آن زمان صداى گريه او را نشنيده بود.(۷)
آنگاه فرمود:
«عَلَى الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفا»؛ (پس از تو، افّ بر اين دنيا باد).(۸)
در زيارتى كه با سند صحيح از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است درباره شدت اين مصيبت مى خوانيم: «وَلاتَسْكُنُ عَلَيْكَ مِنْ أَبيكَ زَفَرَةٌ»؛
(سوز و گداز پدرت بر داغ تو هرگز تسلّى نيافت).(۹)
طبرى مى نويسد: «حميد بن مسلم» مى گويد: در همين حال ديدم زنى سراسيمه از خيمه ها خارج شد و فرياد مى كشيد: «واحَبِيباه، يَابْنَ أُخَيّاه» او به سرعت به طرف قتلگاه على اكبر مى آمد، پرسيدم، او كيست: گفتند: زينب دختر على بن ابى طالب(عليه السلام)است. آمد و خود را روى پيكر على اكبر انداخت، امام(عليه السلام)دستش را گرفت و به سوى خيمه ها برگرداند.
آنگاه به جوانان بنى هاشم خطاب كرد و فرمود:
«يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُ
وا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ»؛ (اى جوانان بنى هاشم، برادرتان را به خيمه ها ببريد).(۱۰)
سخنان پرمعنى امام(عليه السلام) كه حكايت از تسليم و رضاى مطلق در برابر انجام رسالت الهى و استقبال از شهادت مى كند و همچنين پاسخ هاى اين فرزند شجاع و برومند كه حاكى از ايمان و اخلاص فوق العاده او است، درسهايى است بزرگ براى همه روهروان راه حق، مخصوصاً جوانان مسلمان كه مى تواند راهگشاى آنها در تنگناهاى زندگى باشد.
اگر جرعه آبى از پدر مى طلبد نه براى ادامه حيات چند روزه دنياست، بلكه براى قدرت و قوّت بيشتر جهت جهاد با دشمنان حق است، و آنگاه كه شهادت با تمام شكوه و عظمتش در برابر او قرار گرفت، پدر بزرگوارش بشارت مى دهد كه با جامى لبريز از شراب طهور بهشتى از دست جدّش سيراب خواهد شد. آيا افتخارى از اين برتر يافت مى شود؟!(۱۱)
وقت اذان شد: التماس دعا
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
منابع:
۱_ سوره آل عمران، آيات ۳۳ و ۳۴
۲_ بر گرفته از پایگاه های اطلاع رسانی: دانشنامه اسلامی، آیت الله مکارم شیرازی، امام خامنه ای و حوزه نت به نقل از:
(۲) . اعيان الشيعة، جلد ۱، صفحه ۶۰۷; فتوح ابن اعثم، جلد ۵، صفحه ۲۰۷و ۲۰۸ و بحارالانوار، جلد ۴۶، صفحه ۴۲و ۴۳.
(۳) . ارشاد مفيد، صفحه ۴۵۹.
(۴) .مقاتل الطالبيين، صفحه ۵۲ و بحارالانوار، جلد ۴۶ ۴۵، صفحه ۴۴ .
(۵) . ملهوف (لهوف)، صفحه ۱۶۷.
(۶) . ارشاد مفيد، صفحه ۴۵۹ .
(۷) . نفس المهموم، صفحه۱۶۷.
(۸) . ارشاد مفيد، صفحه۴۵۹
(۹) . كامل الزيارات، باب ۷۹ (الزيارات). اين زيارت را امام صادق(عليه السلام) به ابوحمزه ثمالى تعليم داد. و بحارالانوار، جلد ۹۸، صفحه ۱۸۵.
(۱۰) . تاريخ طبرى، جلد ۴، صفحه ۳۴۰
(۱۱) . گردآوري از کتاب: «عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب(عليه السلام)، قم، ۱۳۸۸ هـ.ش، صفحه ۴۷۷
۱۲_ سایر منابع:
مقتل الحسینِ مُقَرَّم-مقاتل الطالبیین، دارالمعرفة، صفحه ۸۱- اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۲۰۶- دانشنامه امام حسین(ع)، ج ۱،- مناقب، ج ۴، ص ۱۱۸- الارشاد، ص ۲۳۸، مکتبة بصیرتى.
سلام و عرض تسلیت
شماره مجلس ها به ترتیب شروع نوشتن مجالس است نه به تربیت شب های ذکر شده برای دهه اول محرم.
لذا مجلس ششم مخصوص شب هشتم است.
التماس دعا
🚩🏴"بفرمائید روضه" 🏴🚩
بسم الله الرحمن الرحیم
مجلس هفتم
ویژه "تاسوعا" و "ماه بنی هاشم"
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🚩
🚩ای اشک ها بریزید و ای دل ها بسوزید برای سختی های روز تاسوعا؛ روزی که دشمن خیمه های ابی عبدالله علیه السلام را از همه طرف محاصره کرد و اهل حرم و زنان و کودکان را نگران و مضطرب نمود؛
عزاداران حسینی؛
مصیبت های وارده بر سیدالشهدا علیه السلام تنها، شهید شدن یاران و برادران و فرزندان در مقابل دیدگان مبارکش نیست در روز عاشورا نیست؛
بلکه سخت تر از آن همه شهادت ها، نزدیک شدن دشمن به خیمه ها و دیدن ترس و اضطراب زنان و بچه ها است؛
و درد آور تر اینکه بدانی با این محاصره خیمه ها، اسارت خانواده های یاران و زنان و دختران خاندان نبوت و رسالت به دست بدترین و شقی ترین انسان ها در انتظار آنان است؛
تاسوعا روزی است که نامه عبیدالله بن زیاد ملعون به دست شمر به عمر سعد داده شد و در آن نامه ی شُوم آمده بود بر حسین و یارانش سخت بگیر تا تسلیم شوند و بیعت کنند و اگر تسلیم نشدند آنان را بکشید؛
تاسوعا روزی است که امام علیه السلام تسلیم نشد و بیعت نکرد و شهادت خود و اصحابش را به جان خرید؛
تاسوعا روزی است که راه را از هر سو بر امام و یارانش بستند و راهی جز جنگ برایش باقی نگذاشتند؛
پس تاسوعا هم روز عزای آل الله است؛
تاسوعا روز سپهدار کربلا اباالفضل العباس علیه السلام است؛
شاید بتوان گفت سخت ترین روز زندگی قمر بنی هاشم بوده است؛ چرا؟
چون در همین روز بود که شمر بن ذی الجوشن سنگدل ملعون برای فرمانده سپاه کربلا و برادرانش که فرزندان حضرت اُمُّ البَنِین سلام الله علیها بودند امان نامه آورد؛ امان نامه ای که باعث شرمندگی علمدار و برادرانش شد؛
شاید در دل خود می گفت: مگر دشمن در ما چه دیده است که امان نامه برایمان آورده؟
آیا از ما کوتاهی و سستی سر زده است و یا ترس از کشته شدن را در ما دیده است؟
امّا آقا جان اباالفضل اعتقاد ما اینه:
که دشمن از غیرت و شجاعت و جنگ آوری و شهادت طلبی شماها ترسیده بود و بخاطر وحشتی که از حضور شما داشتند امان نامه آوردند؛
آه و امان از دل شکسته است یا اباالفضل؛
در این هنگام؛ بخاطر حیا و ادبی که داشتند ساکت بودند و پاسخ شمر ملعون را ندادند، تا اینکه مولایشان حسین علیه السلام فرمود: جواب او را بدهید اگر چه فاسق است؛
و حضرت عباس بن علی علیه السلام با محکم و با اقتدار ایستاد رو به شمر ملعون کرد و گفت:
لعنت خدا بر تو و امیر تو و امان نامه ات باد؛ ما را امان می دهید در حالیکه پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در امان نباشد.
شمر وقتی پاسخ دندان شکن آقا اباالفضل را شنید نا امید برگشت؛ چرا که آنان می دانستند با وجود علمدار و جنگ آوری چون حضرت عباس علیه السلام شکست ابا عبدالله الحسین علیه السلام کار آسانی نخواهد بود.
تاسوعا روز عباس علیه السلام است؛
چرا که در عصر همین روز بود که به همراه بیست سواره که زهیر و حبیب نیز با آنان بودند در برابر حمله ی دشمن ایستاد و بعد به فرمان مولایش حسین علیه السلام از یزدی ها خواست جنگ نکنند و یک شب را مُهلت دهند.
تاسوعا حضرت عباس بن علی علیه السلام و پسران حضرت اُمُّ البَنِین سلام الله علیها است، چرا که در این روز با فداکاری و کارهای شجاعانه خود آرامش بخش دل عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها و زنان و کودکان خیمه های حسینی شدند.
امّا ای نگهبان خیام و ای میر لشکر حسینی و ای سقّای دشت کربلا، امان و فغان از آن ساعتی که با لب تشنه از نهر علقمه بیرون آمدی و مشک آب بر دوش انداختی تا آبی به کودکان تشنه برسانی؛ ولی دشمن محاصره کرد و از همه طرف به تو حمله کردند؛ از اسب به زمین افتادی و امید اهل حرم را نا امید شد و کودکان تشنه گفتند: بابا ما آب نمی خواهیم و بگو عمو برگردد.
....................................................
داستان این مُهلت خواستن در کتاب های تاریخ و مقتل اینگونه آمده است:
در عصر روز تاسوعا امام حسین (علیه السلام) در جمع یاران نشسته بودند و سخن می گفتند که عمر سعد، فرمان حمله را صادر كرد و هزاران تن سواره و پياده به سمت اردوگاه اباعبداللَّه(علیه السلام) حرکت کردند، صداى همهمه آنها در بيابان كربلا پيچيد و به گوش یاران امام(علیه السلام) رسيد.
حضرت عبّاس بن على(عليه السلام) محضر امام(عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: «اى برادر! دشمن بدين سو مى آيد».
امام حسين(عليه السلام) برخاست و فرمود:
«يا عَبَّاسُ! ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ- يا أَخِي- حَتّ
ى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَكُمْ؟ وَ ما بَدالَكُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟»؛
(اى عبّاس! جانم به فدايت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چيست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟).
«قمر بنى هاشم» عبّاس، با بيست سوار كه زهير بن قين و حبيب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسيد: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهيد؟».
گفتند: به تازگى فرمان امير به ما رسيده است كه به شما بگوييم يا حكم او را بپذيريد [به طور كامل تسليم شويد] يا آماده كارزار باشيد.
عبّاس فرمود: «شتاب مكنيد تا نزد [برادرم] ابى عبداللَّه(عليه السلام) بروم و پيام شما را به ايشان برسانم».
آنان پذيرفتند و گفتند: «پيام ما را به ابى عبداللَّه برسان و پاسخش را به ما ابلاغ كن».
عبّاس(عليه السلام) به تنهايى نزد امام(عليه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا [در برابر سپاه دشمن] ماندند و به نصيحت سپاه ابن سعد پرداختند.
هنگامى كه عبّاس(عليه السلام) پيام ابن سعد را به عرض امام(عليه السلام) رساند، امام(علیه السلام) به برادر خطاب كرد و فرمود:
«ارْجَعْ الَيْهِمْ فَانِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَةٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الْإِسْتِغْفارِ»؛
نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه كه جنگ را تا سپيده دم فردا به تأخير بياندازند و يك امشب را مهلت بگير، تا در اين شب به درگاه خداوند نماز بگذاريم و به راز و نياز و استغفار بپردازيم. خدا مى داند كه من نمازِ براى او و تلاوت كتابش [قرآن] و راز و نيازِ فراوان و استغفار را دوست دارم.
عبّاس(عليه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى كه رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب كرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبداللَّه(عليه السلام) يك امشب را از شما مهلت مى خواهد».
پس از اين سخن، در ميان سپاهيان عمر بن سعد گفتگوهايى ردّ و بدل شد تا آن كه عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: «سبحان اللَّه! به خدا سوگند! اگر اينان از مردم ديلم [كفّار] بودند و از تو چنين تقاضايى مى كردند، سزاوار بود كه بپذيرى». قيس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذير، به جانم سوگند! كه آنان بيعت نخواهند كرد و فردا با تو خواهند جنگيد». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم كه چنين كنند هرگز اين شب را به آنان مهلت نمى دهم!
در روايتى از على بن حسين(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «فرستاده عمر بن سعد نزد ما آمد و در جايى كه صدايش به گوش مى رسيد ايستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهيم، اگر تسليم شديد شما را نزد عبيداللَّه بن زياد خواهيم برد و اگر سرباز زديد، از شما دست نخواهيم كشيد».
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
منبع: برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی به نقل از:
(۱). مقتل الحسین خوارزمی، مكتبة المفيد، قم، بی تا، چاپ اوّل، ج 1، ص 241.
(۲). بحارالانوار، مجلسى، محمد باقر، محقق / مصحح: جمعی از محققان، دارالاحیاء التراث العربی، بيروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 392.
(۳). كليات مفاتيح نوين، همان، ص 559.
(۵). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(ع)، انتشارات کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 89؛ لهوف (ملهوف)، سيّد ابن طاووس، دارالاسوة، قم، 1380 هـ ش، چاپ سوم، ص 150.
(۶). ر.ک: وقعة الطفّ، ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417 هـ ق، چاپ سوم، ص 195؛ تاريخ طبرى، همان، ج 4، ص 315- 316؛ بحارالانوار، همان، ج 44، ص 391- 392 (با مختصر تفاوت).
🚩🏴"بفرمائید روضه" 🏴🚩
بسم الله الرحمن الرحیم
مجلس هشتم
ویژه " شهادت جانسوز عبد صالح خدا، آب آور کربلا، نگهبان خیمه ها، سپهدار و علمدار لشکر حسینی حضرت اباالفضل العباس قمر بنی هاشم"
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🚩
🚩ای اشک ها بریزید و ای دل ها بسوزید برای قهرمانی که در روز عاشورا با مشک دریده و دست های بریده و چشم های تیر خورده از اسب به زمین افتاد و فریاد زد برادر برادرت را دریاب.
🚩در روز عاشورا از اول صبح جمعی از یاران سید الشهدا علیه السلام به شهادت رسیدند و برخی به هنگام اقامه ی نماز ظهر عاشورا همانند سعیدبن عبدالله که آماج تیرهای دشمن قرار گرفت و قبل از شهادت به امام فرمود آیا از من راضی هستی؟و بعد از آن شهادت یاران یکی پس از دیگری؛ علی اکبر به میدان رفت و اربا اربا شد، قاسم رعنا جوان به میدان رفت پرپر شد؛ دیگر یاری برای ابی عبدالله علیه السلام باقی نمانده بود و علمدار در تمام این لحظات جنگ و شهادت ها؛ برادر را یاری کرده بود؛
امّا هر وقت که می خواست تنها به میدان رود، امام اجازه نمی دادند، در این هنگام بود که باز مظهر وفاداری و برادری با سینه ای سوزان و چشمی گریان و با شوق دیدار خدای سبحان، پرچم به دست آمد خدمت برادر؛ به زبان حال عرض کرد:
مولا جان؛ دیگر طاقت ماندن ندارم، دیگر جز من یار و یاوری نداری که اذن میدانش دهی، همه برادر ها و برادر زاده هایم به شهادت رسیده اند؛
اجازه بده برادرت فدایی و قربانی تو شود؛
امام(عليه السلام) تا علمدار اذن میدان خواست؛ به شدت گریه کرد و آنقدر اشک ریخت که صورت و محاسن شریفش از اشک خیس شد و در همان حال اندوه واشک فرمود:
«يا أَخي كُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْكَري وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ يَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ»؛
(برادر جان! تو نشانه [شكوه و عظمت و] برپايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى [و شهيد شوى]، جمعيّت ما پراكنده، و ويران مى گردد).
یعنی برادرم اگر تا به حال ایستاده ایم و مانع آمدن دشمن به خیمه ها شده ایم چون تو در کنارم بوده ای؛ اگر تو بروی دیگر کسی نمی ماند از زنان و کودکان اهل حرم محافظت کند؟
عباس جان تو امید ما و همه داغ دیدگان عاشورایی
عبّاس(عليه السلام) با ادب و احترام عرض كرد:
«فِداكَ رُوحُ أَخيكَ يا سَيِّدي! قَدْ ضاقَ صَدْري مِنْ حَياةِ الدُّنْيا، وَ أُريدُ أَخْذَ الثّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ»؛
جان برادرت فدايت، اى سرورم! سينه ام از زندگانى دنيا به تنگ آمده است، مى خواهم از اين منافقان انتقام [آن خون هاى پاك را] بگيرم!.
یعنی عزیز برادرم نمی توانم قاتلین یاران وفادار و عزیزانمان را ببینم زنده اند و به ما نگاه می کنند؛ باید بروم و انتقام سختی از آنان بگیریم
امام(عليه السلام) فرمود:
«إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الاَْطْفالِ قَليلا مِنَ الْماءِ»؛
اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن.
یعنی برادرم عباس اکنون که اصرار بر رفتن داری، کودکان و اهل حرم تشنه اند، پس برو برایشان آبی بیاور؛
سپهدار کربلا عازم میدان شد و
ابتدا مقابل لشکر یزید ایستاد؛ عالمانه و شجاعانه آنان را موعظه كرد و از عذاب خدا ترساند، ولى بر دل های مهر شده و چشم های کور شده آنان اثری نبخشيد. به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، كه ناگهان صداى العطش كودكان به گوشش رسيد،
سقای دشت کربلا عليه السلام که پیش از این نیز آب به خیمه ها رسانده بود، بار دیگر مشک را به دوش انداخت و رهسپار شریعه فرات شد؛
جایی که چهار هزار نفر از سپاه دشمن مأمور آن شده بودند که کسی از سوی ابی عبدالله نتواند به آن نزدیک شود؛
بستن آب، عادت اموی ها و پیروان ابوسفیان بود؛
آن چند هزار نفر؛ حضرت سقّا را محاصره كردند و از هر سو به سمت او تیر انداختند؛ امّا او عباس فرزند علی بن ابیطالب است و جنگ آوری او همانند شیر خدا علی مرتضی است ؛
علمدار دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و هشتاد نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند، و وارد شریعه فرات شد.
در کتاب های مقتل نوشته اند:
وقتی وارد شریعه شد دست برد که آبی بنوشد و نفسی تازه کند، امّا یادش افتاد به تشنگی برادر و کودکان و اهل حرم و آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر آب کرد
«فَلَمّا أَرادَ أَنْ يَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلاََ الْقِرْبَةَ»؛
هنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حس
ين(عليه السلام) و اهل بيتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ريخت، مشكش را پر كرد. (۱)
امّا این را دشمن گفته و کتاب ها نوشته اند
ولی می توان گفت: اباالفضل می خواست درس به دشمن بدهد که ببینید؛ وارد آب شده ام و می توانم آب بنوشم ولی رسم وفاداری این است که اول مولایم و اهل حرمش سیراب شوند و بعد سربازش؛
سقّای تشنه لب
مشك پر از آب را بر دوش راست انداخت و از شریعه بیرون آمد و به سوى خيمه رهسپار شد و چنين رجز می خواند:
«يا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُونِي؛
وَبَعْدَهُ لا كُنْتِ أَنْ تَكُونِي
هذا حُسَيْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ ؛
وَتَشْرَبينَ بارِدَ الْمَعينِ»(۲)
هَيْهاتُ ما هذا فِعالُ دينِي؛
وَلا فِعالُ صادِقِ الْيَقينِ»(۳)
(اى نفس [عباس]! زندگى پس از حسين(عليه السلام) خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى.
اين حسين است كه شربت مرگ مى نوشد و تو مى خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!
هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور.
سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند که نگذارند آب را به خیمه ها برساند؛
قهرمان کربلا دليرانه در آن ميان انبوه دشمن می جنگید و به آنها حمله مى كرد و اين رجز را مى خواند:
«لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا؛
حَتَّى أُوارى فِي الْمَصاليتِ لَقا
نَفْسِي لِسِبْطِ الْمُصْطَفى الطُّهْرِ وَقا؛
إِنِّي اَنَا الْعَبّاسُ اَغْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقى»
هنگامى كه مرگ فرا رسيد، مرا از آن باكى نيست،
تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند.
من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده ام،
من همان عباسم كه سمت سقائى دارم،
و از سختىِ نبرد، واهمه اى ندارم.(۴)
دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رويارو با آن حضرت را نداشت، لذا تعدای از آنها پشت درختهای نخل كمين كرده بودند.
که ناگهان نامردی به نام «نوفل ازرق» بی خبر با شمشیر، ضربتی به دست راست قمر بنى هاشم زد و دست را قطع نمود؛
سقّا مشك را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشير را به دست چپ گرفت و با افتخار اين رجز را خواند:
«وَاللهِ إنْ قَطَعْتُمُ يَميني؛
إِنِّي أُحامِي أَبَداً عَنْ دينِي
وَ عَنْ إِمام صادِقِ الْيَقينِ؛
نَجْلِ الْنَّبِيِّ الطّاهِرِ الاَْمينِ»
به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نموديد،
ولى من پيوسته از دينم حمايت مى كنم و از امامى صادق الايمان كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مى كنم.
آنگاه «نوفل ارزق» و نامرد دیگری به نام «حكيم بن طفيل»
دوباره از كمينگاه بر آن حضرت، حمله كردند و دست چپ او را از بدن جدا كردند.
حضرت سقّا، پرچم را به سينه خود چسبانيد و در بُهت و حیرت دشمن اين رجز را خواند:
«يا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْكُفّارِ؛
وَأَبْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ
مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ الُْمخْتارِ؛
قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَسارِي
فَأَصْلِهِمْ يا رَبِّ حَرَّ النّارِ»
اى نفس! از كفار هراسى نداشته باش،
تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران كننده
و هم نشينى با پيامبر بزرگ و برگزيده. اينان دست چپم را به ستم قطع كردند، خدايا حرارت آتش را به آنان بچشان. (۵)
آنگاه سقّای بی دست، فورا مشك را به دندان گرفت، چيزى نگذشت كه تيرى به مشك اصابت كرد و مشک پاره گشت و آبهاى آن فرو ريخت؛
گفته شده در این هنگام امید سقّا نا امید شد و از حرکت به سمت خیام باز ایستاد؛
که تيری بر چشمش زدند؛ می خواست با زانوهایش تیر را درآورد که نامرد دیگری از قبيله تميم با عمود آهنين بر فرق مباركش زد
🚩در این هنگام بود كه از اسب به زمين افتاد؛
امّا چه زمین افتادنی
سواری که دستی در بدن ندارد اگر از اسب سرنگون گردد چگونه بر زمین خواهد افتاد؛
دل ها بسوزد برای سقّا که با مشک دریده و دست بریده و چشم تیر خورده، با صورت بر زمین افتاده؛
آه و فغان از این لحظه که سقّا
با هر توانی که داشت و با بلند ترین صدایش فریاد زد برادر برادرت را دریاب(۶)
امام حسین علیه السلام تا صدای جانسوز و فریاد خواهی برادر را شنید چون به سرعت خود را به بالین برادر رساند؛
امّا علمدار سپاه چشمانش را بسته بود و به دیدار مادر فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و پدرش امیر مومنان علی علیه السلام شتافته بود و روحش مطهرش به آسمان پر کشیده بود؛
عجب صحنه ی دلخراش و جانکاهی بود؛ امام علیه السلام، سر عزیز برادرش عباس را، به دامن گرفت و خون های صورتش را پاک کرد و اشک و ناله فریاد جگر سوزی زد:
«اَلاْنَ إِنْكَسَرَ ظَهْري وَقَلَّتْ حِيلَتي»؛
اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد.
زبان حالش این است که برادرم:
کدام نامرد دست هایت را بریده؟
کدام سنگ دل به چشمت تیر زده؟
کدام از خدا بی خبر با عمود، فرق سرت را شکافته؟
عزیزم چشم باز کن حسینت به بالین آمده
علمدار و امید کودکانم، برخیز ببین دشمن برادرت را محاصره کرده
اکنون چگونه از خیمه ها محافظت کنم؟
تنها شدم برادر برخیز
مولایمان گر
يه می کرد و اين اشعار را زمزمه می کرد:
«تَعَدَّيْتُمْ يا شَرَّ قَوْم بِبَغْيِكُمْ؛
وَ خالَفْتُمْ دينَ النَّبِىِّ مُحَمَّد
أَما كانَ خَيْرُ الرُّسُلِ أوْصاكُمْ بِنا؛
أَما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبِىِّ المُسَدَّدِ
أما كانَتِ الزَّهْراءُ أُمّي دُونَكُمْ؛
أما كانَ مِنْ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ أحْمَدَ
لُعِنْتُمْ وَ أُخْزيتُمْ بِما قَدْ جَنَيْتُمْ؛
فَسَوْفَ تَلاقُوا حَرَّ نار تُوَقَّدُ»
اى بدترين مردم! با ستمكارى خويش بر ما تعدّى كرديد،
و با آيين پيامبر خدا محمّد(صلى الله عليه وآله) مخالفت ورزيديد.
آيا بهترين پيامبر، سفارش ما را به شما نكرده بود؟
آيا ما از نسل پيامبر راستين نيستيم؟
آيا جز اين است كه حضرت زهرا(عليها السلام) مادر من است نه شما؟
آيا او از نسل بهترين انسان ها نبود؟
به سبب جنايتى كه مرتكب شديد ملعون و خوار گشتيد،
و به زودى گرفتار آتش شعله ور الهى خواهيد شد!). (۷)
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
منبع: برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی به نقل از:
(۱). بحار الانوار، ج 45، ص 41.
(۲). مقتل الحسين أبى مخنف، ص 179.
(۳). ينابيع المودّة، ج 3، ص 67.
(۴). اعيان الشيعة، ج 1، ص 608 و رجوع كنيد به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 117 و بحارالانوار، ج 45، ص 40.
(۵). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 117 و بحارالانوار، ج 45، ص 40.
(۶). ابصارالعين، ص 30.
(۷). بحارالانوار، ج 45، ص 41 - 42.
_ گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 492.
بسم الله الرحمن الرحیم
"جهان با شتاب به سمت ظهور در حرکت است"
"قیام مهدوی امتداد و تکمیل کننده قیام حسینی است".
✅ در انتظار منجی بشریت (۷۱) 🏴🏴
🏴أَعظَمَ اللهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالحُسَينِ عَلَيهِ اَلسَّلامُ وَجَعَلَنَا اللهُ وَإِيَّاكُم مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّنا الإْمَامِ المَهدِيِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيهِمُ اَلسَّلامُ)🏴
✍️ عَنِ الإمام الباقر(ع): «کَأنّي بِالقائمِ يَومَ عاشُوراء يَومَ السَّبتِ قائِماً بَينَ الرُّکنِ وَالمَقامِ وَبَينَ يَدَيهِ جِبرِئيلُ يُنادِي: البَيعَةُ ِلِله فَيَملَأها عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلمَاً وَجَوراً»(۱)
❇️ شیخ طوسی رحمهالله مینویسد: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
گویا قائم را میبینم که در روز عاشورا، در شنبه بین رکن و مقام ایستاده است، در حالی که جبرئیل در مقابلش قرار گرفته، ندا میکند: "البیعة لله" بیعت برای خداوند است. او با قیام خود، زمین را پر از عدل و داد میکند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.»
[توضیح: در روایتی دیگر روز جمعه بعنوان روز ظهور معرفی شده است. شاید در جمع بین این دو روایت، بتوان گفت: آن حضرت در روز جمعه ظهور میکند و در روز شنبه قیام مینماید؛ یعنی روز ظهور با روز قیام تفاوت دارد.]
شعر "انتظار و عزای سالار شهیدان"
چشم انتظار ماندهام امّا نیامدی
کُشتی مرا و بر سرم آقا نیامدی
چنگی نمیزند به دلم اشکهای من
وقتی که تشنه هستم و دریا نیامدی
من با لباس نوکری احرام بستهام
وقت طواف کعبهی دلها نیامدی
دیشب میان روضه نگاهم به راه بود
گفتم که میرسی به تماشا، نیامدی
شاید نشسته بودی و بر سینه میزدی
جای دگر؛ به روضهی زهرا نیامدی
شاید دوباره کرب و بلا رفته بودی و
تا صبح میزدی به سر آنجا، نیامدی
امشب شبِ یتیم نوازیِ دست توست
مگذار تا بگویمت، آقا نیامدی!
👈 یادآوری:
اینک ١١١٣ سال از غیبت کبرای امام زمان(عجل تعالی فرجه الشریف) میگذرد و اکنون پنجاه و شش هزار و دویست و بیست و هفت جمعه استکه جهان در انتظار منجی عالم بشریت بسر میبرد.
شاید این جمعه بیاید، شاید...! (۱۴۰۰/۵/۲۹)
برای سلامتی و تعجیل در ظهور منتقم خون شهید کربلا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلوات بر محمد و آل محمد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
منبع:
(۱)_ شیخ طوسی، الغیبة، صفحه ۴۵۳
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
دریافت خبر درگذشت دوست عزیز و روحانی فرهیخته و مدیر بین المللی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سید عباس هاشمی طاب ثراه مایه اندوه و غمبار بود ، آن فاضل گرانقدر سال های درازی در خدمت به طلاب و فضلای حوزه و در عرصه بین الملل کوشا و کامیاب واز خود آثار ارزنده ای در ایران و کشورهای دیگر و نام نیک جهاد علمی و اخلاص و فداکاری به جای نهاد و در سال های اخیر رنج و محنت زیادی به جان خرید و صبورانه تحمل کرد و سرانجام در ایام سوگواری سرور آزادگان و سالار شهیدان ع و سید ساجدان و زینت عابدان ع به لقای الهی و ملاقات اجداد طاهرینش شتافت.
این سوگ ناگوار را به همه دوستان المصطفایی و علاقمندان و دوستداران و بازماندگان محترم ایشان بویژه همسر گرامی و فرزندان ارجمند وی تسلیت عرض نموده، روح و رضوان الهی را برای آن فقید سعید و شکیبایی و آرامش و پاداش نیکوی الهی را برای بازماندگان محترم از خداوند غفار و مهربان خواستارم.
عاش سعیدا و مات سعیدا.
علی رضا اعرافی
مدیر حوزههای علمیه
۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۰
۱۲ محرم الحرام ۱۴۴۳