# خاطرات شهید مجید بقایی ❤️
راوي: علي حميدي نيا
تابستان سال1360 بود كه به اتفاق چندتن از برادران به شهر شوش رفتيم. شهري كه بر پيكرش تير بي رحميها و نامرديها نشسته بود شهري خالي از سكنه. غريب و مظلوم كه داغ عزيزاني ديده و تن پارهپاره جواناني پرشور و فرياد شب شكن آنان پر آوازاهاش كرده بود.
اما از هر سو چهره معنوي كفر ستيزان عاشق و حال و هواي نينوايي آن ها، رنگ و روي شهر را لطيف و جذاب نموده است. به محض رسيدن به شهر سراغ سپاه را گرفته تا به ديدار شور آفريني آشنا برويم.
توفيق رفيق شد و زيارتش نصيب گشت و خستگي از تمام رخت بر بست.
برگه اي را كه از دستان مباركش جهت رفتن به خط مقدم گرفتيم خداحافظي كرديم و به آورد گاه نور عليه ظلمت رفتيم.
روز بعد براي انجام كاري به سپاه شوش آمديم كه پاهاي او را مصدوم و پانسمان شده ديدم. گفتيم: آقا مجيد چه شده؟ بد نباشد؟ وي با لبخندي هميشگياش گفت: ساعاتي پيش در اين حوالي جاسوسي را دستگير كرديم او را كه كتك زدم پاي خودم آسيب ديد.
کانال رسمی شهید مجید بقایی
#سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
هدایت شده از ❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلاوتقرآنقاریممتازبینالمللیقرآنکریمشهیدحسندانشدربیترهبری...
😢🙏🌹🌹
#رفیقشهیدم🌹
#ارجعیالیربکراضیهمرضیهـسورهفجرسورهموردعلاقهرفیقشهیدمسردارسرلشگردکترمجیدبقایی😢🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
@farmandemajid
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d