eitaa logo
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
334 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
49 فایل
📜این کانال جهت باز نشر خاطرات و وصیت نامه شهدای شهرستان بهبهان تشکیل شده حمایت شما باعث دلگرمی ما است🌹 جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام همسفران عزیز،ان شالله نور شهدا راهگشای زندگی دنیا و آخرتمون‌ باشه🤲 🌸🍃امروز مهمان شهید والامقام مجید پازوکی هستیم 🕊🌸
🍃🌸شهید مجید پازوکی اول فروردین سال ۱۳۴۶ به دنیا آمد 🍃 🍃🌷از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت .انقلاب که پیروز شد یازده ساله بود که برای دیدن امام سر از پا نشناخته به مدرسه رفاه رفت و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.بعدها به عضویت بسیج مسجد لرزاده درآمد 🍃🌸 🍃🌸برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ به جبهه رفت و به عنوان تخریبچی خدمت می کرد🌷🍃 🌸🍃یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم، حالش خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.🍃🌸 🍃🌸پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، درمنطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین در قرارگاه رمضان وجنگ با ضد انقلاب و اشرارغرب کشورحضور یافت 🌸🍃 🌸🍃دفاع هنوز برای مجیدادامه داشت ، او با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها، در بیست عملیات شرکت کرد 🌸 🌸🍃 شهید پازوکی در سال ۷۰ ۱۳ازدواج کرد ، دو پسر به نام های علی و مجتبی را از خود به یادگار گذاشت .🍃🌸 🍃🌸در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷محمدرسول الله در منطقه جنوب او نیز به خیل جستجوگران نور پیوست. با تمام سختی های منطقه و ناراحتی جسمی ،عاشقانه به دنبال پیکر شهدا می گشت 🍃🌸 🍃🌸پرکار و کم حرف بود وبا اطلاعات دقیق از منطقه معبر میزد و با عروج دوست دیرینه اش شهید محمودوند او مسئول گروه تفحص لشکر ۲۷ شد.🍃🌸 🍃🌸 سرانجام در هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی، در منطقه فکه با انفجار مین مستجاب شدو‌به فیض شهادت نائل آمد و تربت او در قطعه ۲۷ بهشت زهرا نزدیک مزار دوست همیشگی اش شهید محمودوند، دستگیر التماس دعاهای ره جویان است.🍃🌸 🌷شهدا را با صلوات یاد کنیم 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | آرزو نیست رجز نیست من آخر روزی وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد💚 🥀 🏴 🥀   🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
مواظب‌دلت‌باش‌رفیق♥️ وقتی‌از‌خدا‌گرفتیش‌پاڪِ‌پاڪ‌بود....!🌱 مراقب‌باش‌با‌گناه‌سیاهش‌نکنے....!🔥 آلوده‌اش‌نکنی!!🌪 حواست‌باشه‌به‌خاطر‌یه‌چت💌 یه‌لذت‌زودگذر....🚶🏻‍♀️ یه‌لکہ‌ےِسیاه‌زشت‌نندازےرو‌دلت:)🖤 کہ‌دیگہ‌نتونےپاکش‌کنی😓! دلت‌قیمتیه‌رفیق‌مراقبش‌باش🤞🏼 ‌‎‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 عروس ودامادکارت دعوت فرستادن برای امام رضا(ع) ودعوتش کردن به عروسیشون،حالاببینیدامام رضابراشون چی کارکرده! این‌کلیپ‌حال‌دلم رودگرگون کرد😍 💐 🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀امنیت ایران این شکلی بدست آمده😭😭 اگه روحیه حساسی دارید نبینید😭
💔 حکایت عجیب شهیدی که حر خراسان شد حر خراسان محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به مندلی‌طلا معروف بود او اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که دستگیر و به شلاق محکوم شد و جلوی مسجد روستا در برابر مردم، حدّ شلاقش زدند. بعد از حد، پدرش گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی مندلی به دوستش گفته بود: حرف پدر، دلمو خیلی شکست. وقتی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به اباعبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم اما بسیج روستا و چند بسیج دیگر به‌خاطر سابقه خرابم، ثبت‌نامم نکردند. دوستش او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرد. وی می‌گوید: "مندلی‌طلا هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من ۲۷روز دیگه شهید می‌شم و بدنم۲۰روز تو بیابون می‌مونه. وقتی بعد از۴۷ روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه. دقیقا۴۷روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند مردم روستا می‌گویند: با این‌که پیکر این شهید۲۰ روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطرزدی؟ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ دیده بان یزدی
خون برف از چشم من 1⃣1⃣ به مهاباد آمدن مان هم همین را ثابت می کرد.منظورم مقر تیپ است.پیش خودم حساب کرده بودم"حالا وقتش است استخوانی سبک کنم بعد از این همه وقت." که گفت"نمی توانی، نمی گذارم بروی."🌿 گفتم"خسته شده ام بعد از نه ماه." گفت" نُه ماه که هیچی،اگر نُه سال هم نرفته بودی،نمی گذاشتم بروی." گفت"نمی بینی منصوری نیست؟" گفتم" می خواهی بایستم جایش را پر کنم؟"🍃 گفت"عملیات بعدی پشتیبانی می خواهد. فقط تو می توانی از پسش بر بیایی." گفتم"باشد.گردنم از مو باریک تر،ولی این رسمش نمی شود." بی حوصله گفتم" حالا باید چی کار کنم؟"🌱 گفت.و من هم هرچی را که لازم داشتم نوشتم.رفتم از تدارکات گرفتم.آمدم پیش بچه هایی که از قبل انتخاب شان کرده بودم، با هم رفتیم توی منطقه،شروع کردیم به آماده سازی سنگر گردان ها و بهداری و تدارکات و حتی لجستیک.🍀 ادامه دارد... راوی:احمد سمرقندی 📚 🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا