شب جمعه به یاد امام و شهدا به یاد فرمانده گردان ۴۱۰ غواصی لشکر ۴۱‌ ثارالله کرمان "شهید سردار حاج‌ احمد امینی" شب عملیات والفجر۸ یکی از بچّه‌ها پیشانی حاجی را بوسید و پرسید: حاجی، امشب دوست داری ترکش به کجای بدنت بخوره؟ "بی‌هیچ توضیحی دست گذاشت روی پیشانیش و گفت: «دوست دارم امشب یک قسمت از بدنم را در راه خدا بدهم. امام‌حسین(ع) در این راه سر داد، منم دوست‌دارم یک‌قسمت از سرم باشد» وقتی خبر شهادتش در کنار اروند پیچید؛ گفتند ترکش قسمتی از سر حاجی را بُرده! #السلام_علی_الحسین #السلام_‌علی_انصارالحسین #یاد_کنید_شهدا_‌را_باصلوات

آقا جان ما رو فراموش نکنی #امام_زمان #شنبه_های_ام_البنینی #حجاب

🎥 داستان عجیب گله از امام زمان علیه السلام به خاطر کمبودهای مالی 🎙 حجت الاسلام عالی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ 🌹@rafiq_shahidam96 🌹

رزق اول صبح دلتون شکست برا یه بنده خدایی که التماس دعا گفته بود دعا کنید مشکلش حل بشه

سلامٌ علـے‌من‌كان‌في‌عيني‌كل‌البشر و لم أطلب من الله يومًا سواه ! سلام بر کسی کھ در چشمانم ؛ تمام دنیاست و هیچگاه غیر او را از خدا نخواستم . . ! #سلام_فرمانده💚.

💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه

🕊امروز مهمان شهید والامقام احمدعلی نیری هستیم 🕊 💠شهید احمدعلی نیّری در سال 1345 و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد 💠 از همان زمان کودکی پای او به مسجد امین‌الدوله که آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد. 💠او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از 10 سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. 💠مسیری که در موقع شهادتش در اسفند 1364 و در حالی که تنها 19 سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود.

کرامت و خاطره ای از شهید احمد علی نیری #شهید_احمدعلی_نیری🕊🌹

‌‌‏ ‌‌‏ 💠 احمد علی مربی فرهنگی مسجد بود و به زور کسی را به خوبی ها دعوت نمی کرد.. ساده بود و ساده می گفت.. 💠او از خوبی و بدی برخی رفتارها و اعمال می گفت و نتیجه هر عمل را برای افراد واضح روشن می کرد.. تاکید بر انجام واجبات و ترک محرمات داشت.. و شاید بخاطر همین نرم بودن خلق و خویش روی دیگران اثر می گذاشت. 💠برای درد های معنوی مردم نسخه هایی از قرآن و ائمه داشت و خودش نیز طبیب خود را آیت الله حق شناس برگزیده بود و با نسخه هایش، روز به روز طرقی می کرد تا جایی که چیزهایی می دید که خیلی از چشم پاک ها هم نتوانسته اند هنوز ببینند ‌‎ ‌‎ 💠هرگز در امور مذهبی و دینی کسی را مجبور نمی کرد بلکه انقدر عاشقانه از زیبایی های اعمال دینی می گفت که همه را شیفته می کرد. 💠خنده و گریه هایش مثل همه بود.. با جمع می خندید. اما در مقابل معصیت سخت گیر بود. مگر کسی جرات داشت جلوی او از کسی غیبت کند؟ همه می دانستند که اگر جلوی او غیبت کنند با آن ها برخورد خواهد کرد ‎🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d

‌‎ ‌‎ 🌷زیارت🌷 هر هفته با شهید احمد علی نیری به زیارت مزار شهدا می رفتیم. یکبار سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی شناختم. همانجا نشستیم فاتحه ای خواندیم. اما احمدآقا حال عجیبی پیدا کرده بود. ✳️در راه برگشت پرسیدم: «احمدآقا این شهید را می شناختی؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «پس چرا سر مزار او آمدیم؟» اما جوابی نداد. فهمیدم حتما یک ماجرایی دارد. اصرار کردم. ✅وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: «اینجا بوی امام زمان (عج) را می داد. مولای ما قبلا به کنار مزار این شهید آمده بودند.» 💐 البته می گفت: «اگه این حرفها را می زنم فقط برای این است که یقین شماها زیاد شود و به برخی از مسائل اطمینان پیدا کنی. و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی.» 📚برگرفته از کتاب عارفانه ‎‎‌‌‎‎🌷🍃🌷🍃 ‎‎‌‌‎‎‎🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d