داستان کسی که مادر بابایش بود.pdf
حجم:
1.36M
#داستان: کسی که مادر پدرش بود
✍️نویسنده: حسین فتاحی
👦مخاطب: کودکان دبستانی
از مجموعه داستان های زندگانی #حضرت_زهرا سلام الله علیها
@farzand_aftab
#داستان ۱
▫️عصر یکی از روزها بود.
ابراهیم از سرکار به خانه آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد. چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا میخواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنها است. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام و علیک کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببین من تو و خانوادت رو کامل میشناسم، تو اگه واقعا این دختر و میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...
جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: نه تورو خدا به بابام چیزی نگو من اشتباه کردم، غلط کردم ببخشید و...
▪️ابراهیم گفت: نه منظورم رو نفهمیدی. ببین پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت میکنم. انشالله بتونی با این دختر ازدواج کنی. دیگه چی میخوای؟! جوان که سرش پایین بود گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبی میشه.ابراهیم گفت: پدرت با من، حاجی رو من میشناسم. آدم منطقی و خوبیه. جوان گفت: نمیدونم چی بگم هرچی شما بگی. بعدهم خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر جوان صحبت کرد و اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج را داشته باشد و همسر مناسبی پیدا کند، باید ازدواج کند. در غیر این صورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد. و حالا این بزرگتر ها هستند که باید جوان ها را در این زمینه کمک کنند.حاجی حرف های ابراهیم را تایید کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم هایش رفت تو هم. ابراهیم پرسید: حاجی اگر پسرت بخواد خودش و حفظ کنه و تو گناه نیفته اون هم تو این شرایط جامعه کار بدی کرده؟ حاجی بعد از سکوت گفت: نه
🔺فردای آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبتکرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... یک ماه که از آن قضیه گذشت ابراهیم وقتی از بازار برمی گشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت، بخاطر اینکه یک دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده. این ازدواج هنوز هم پابرجاست واین زوج زندگی شان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند😍
✅ شیطان در کمین است اما اگر روابط دختر و پسر بر اساس پیوند الهی و از راه درست باشد هیچ چیز باعث خوشبختی ما و مانع از آرامش نیست.
بله عزیزان من همانطور که حدس زدید، موضوع مبحث ما درباره روابط بین دختر و پسر هست که امروز خیلی از ما با آن سر و کار داریم.
در ادامه و روزهای آینده درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد🌻
داستان برگرفته از کتاب شهید ابراهیم هادی
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۲
💠مینا بند کیفش را در دستش محکم فشرد و در دلش خودش را لعنت کرد که چرا به این پسر اعتماد کرده و چطور تونسته حرف های کسی رو که نمیدونه راست هستن یا دروغ باور کنه. مینا ۶ ماه از رابطه اش با امیر می گذشت. از روزی که امیر در فضای مجازی به مینا پیام داده بود و گفته بود از او خوشش اومده و قصدش ازدواج هست. امیر برای ازدواج شرایط خوبی داره البته اونطور که خودش میگفت و به مینا گفته بود فقط نیاز هست قبل از اینکه به خانواده اش بگه باهم آشنا بشن که ببینن تفاهم دارن یا نه❕❗️
و مینا ساده و زود باور خام حرف های امیر شده بود و قبول کرد مدتی با او در ارتباط باشد تا آشنا شوند. به امیر و حرف هاش دل بسته بود و آینده اش را با او چیده بود. پسر خوب، با معیار ها و ملاک هایی که میخواست و دوستش داره.
✴️و اما...
وقتی امروز از کلاس به خانه برمی گشت، ناگهان در پارکی که از اون رد میشد چشمش به امیر افتاد که در کنار دختر دیگه ای بود. وقتی حرف هایشان به گوشش رسید می شنید که تمامی حرف هایی که امیر به خودش گفته رو به همون دختر هم داره میگه. وای چه دروغ های قشنگی که احساس یه دختر رو درگیر میکنه. وقتی باچشمی نمناک و قلبی شکسته روی تختش دراز میکشید خودش را از این کار سرزنش میکرد و اینکه چرا اعتماد کرد. چرا وقتت را صرف کسی کردی که از حرف هاش مطمئن نبودی⁉️
کسی که حتی خواستگاری هم نیامد!؟
چشمانش را بست و صدایی از درونش به بلندی میگفت:
مطمئنی خودت هم صد در صد با اون صادق بودی!؟
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣💕
✅ فضای مجازی مکان مناسبی برای شناخت فرد نیست و حقیقت ها آشکار نمی شود
✅ فکر نکن اگر خودت با دیگران صادق هستی، دیگران هم با تو رو راست و صادق هستند!!
دنیای امروزی دنیای دروغ و گول زدن است، حواست را جمع کن!!
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
" اگر از ابتدا می دانستم هرگز به او دل نمیبستم " 😞
#داستان ۳
♻️از وقتی متوجه شدم که او چگونه دختری است، این جمله را بارها با خود تکرار کردم. در دانشگاه آشنا شدیم. از من چند سال کوچکتر بود و لبخند تو دل برویی داشت، با مهربانی و نگاههای زیر زیرکی با مزهاش، به سرعت خودش را در دلم جا کرده بود. دختر با ادب و محجوبی به نظر میرسید؛ غافل از اینکه اینها شیوه دلبری اوست.
چند ماهی از دوستی و رابطهمان نگذشته بود، که تصمیم گرفتم مادرم را با او آشنا کنم. نمیدانم شاید این هم لطف خدا بود که شامل حالم شد تا بیشتر از این در آن عشق دروغین فرو نروم.
♻️ در اولین دیدار و پس از چند دقیقه صحبت کردن مادرم که عاقله زنی کامل بود، متوجه مواردی شک برانگیز شد که شاید من پس از چندین سال هم متوجه نمی شدم.
در ابتدا انکار میکردم اما پس از کمی تحقیق، شصتمان خبردار شد که حدس مادر درست بوده!!!
از طرفی غمگین و عصبانی بودم و از طرفی خداراشکر میکردم که متوجه این حیله شدم.
کاش از همان ابتدای آشنایی مادرم را در جریان میگذاشتم ...
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
✅ بزرگترها اغلب تجارب ارزندهای دارند که با روابط پنهانی از آنها بیبهره میشوید.
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۴
خیلی عاشقانه و رمانتیک صحبت می کرد.
دوستت دارم، عاشقتم، زندگیم، همه کسم، عمرم، نفسم، قلبم.... اینها کلماتی بود که بار ها و بار ها برایم تکرار میکرد. برای دختر چه حالی میده شنیدن این کلمات و جملات!! روزها و ماه ها میگذره و من معتاد شنیدن صدایش میشوم. طوری که صدایش میشود آرامشم. اگر یک روز پیام ندهد نمیشود. اگر روزی صدایش را نشنوم و پیام دوستت دارمش را نبینم حالم خوش نیست.
دختر است دیگر با جملات عاشقانه و صدایش عاشق میشود و وابسته.
اما پسر....
پس از ۴ ماه به من گفت هم دیگر را ببینیم. قبول کردم با آنکه شرایط بیرون رفتن همراه با یک پسر را نداشتم. وقتی باهاش قرار گذاشتم و رفتم از من خواست دستش را بگیرم و بدنم را لمس کند.
من که به شدت روی این موضوع حساس بودم و نمیتوانستم چنین چیزی را بپذیرم اما چون عاشق و دلبسته اش بودم قبول کردم و بعد از آن روز از من خواسته های نابجا داشت. عکسها و فیلم های زشت و ناپسند و رفتن به جای نامناسب که فقط خدا میداند چه برسرم می آمد.
یک لحظه به خودم آمدم!! وای من دارم چیکار میکنم. به خاطر عشق و وابستگی زودگذر دارم با خودم چیکار می کنم و خودم و آلوده چی می کنم!!؟
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣💕
✅ آشنایی در فضای مجازی و شنیدن صدای یک پسر برای دختران اعتیاد و وابستگی می آورد. در صورتی که برای مردها اینگونه نمی باشد.
✅ دلبستگی زودگذر و سریع باعث میشود چشم هایمان کور و گوشهایمان کر شود و نتوانیم درست تصمیم بگیریم و بدی ها را تشخیص نمی دهیم.
✅ طوری نقششان را بازی می کنند که نمی توانیم هدفشان را از دوستی با خودمان بفهمیم و عاقبت خوشی در انتظار مان نخواهد بود!!
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۵
#چرا_آشنایی_نامتعارف_نه؟
💟چهار سال از ازدواجمان میگذرد. قبل از ازدواج با هم دوست بودیم و با عشق ازدواج کردیم. درست از شب خواستگاری به بعد خودم را خوشبختترین دختر دنیا میدیدم. زندگیای را تصور میکردم که پر از عشق و نشاط باشد و کنار هم از پس تکتک مشکلات کوچک و بزرگ برآییم و خوشبختی را مزه کنیم.
نمیدانستم پس از مدتی، آن کوه اعتماد فرو میریزد و غولِ شک دلهایمان را از هم دور میکند.
از حدود دو سال و نیم بعد از ازدواج، شخصی که آنقدر عاشقش بودم دچار شک به من میشد؛ رفتارهایی از او سر میزد که تازگی داشت .
💟می دانستم هنوز هم به من علاقه دارد، اما کنترلی روی این افکار نداشت. بارها بر سر این موضوع دعوایمان شده بود. با کوچکترین رفتاری میخواست موبایلم را چک کند و پیام هایم را بخواند. کافی بود فردی غریبه پیامی میداد یا به کوچکترین چیزی مشکوک میشد، و آن کافی بود برای شروع جنگ اعصاب
مدتها کاممان با این جور مسائل تلخ بود و این فکر از سر هر دوی ما میگذشت که "شخصی که یکبار از اعتماد خانوادهاش سوء استفاده کرده و رابطه پنهانی داشته، چه تضمینی وجود دارد که برای بار دوم این کار را نکند!!؟ "
خدا میداند اگر به مشاوره نرفته بودیم چه بر سر زندگیمان میآمد...
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
⚠️ بسیاری از زوجها که رابطه دوستی قبل از ازدواج داشتند، بعد از ازدواج یکدیگر را متهم به داشتن رابطه با افراد دیگر میکنند. به این دلیل که گمان میکنند همسرشان میتواند به راحتی وارد رابطه با شخص دیگری شود.
*روابط آزاد دختر و پسر و شکسته شدن قبح چنین روابطی، باعث ایجاد روحیه بیاعتمادی و بدبینی نسبت به همسر میشود و افکار منفی درباره خیانت فرد را رها نخواهند کرد.
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۶
با_اجازه_بزرگترها
🔵در اینستا چهرهام را دیده بود. چهره معصومی داشتم که به دل خیلیها مینشست. یک روز بعد از مدتها در اینستا پیامی برایم آمد از فردی به نام دانیال.
دانیال پسری مومن و خوشتیپ و خوش هیکل بود که چهره اش به دلم مینشست.
سلام کرد؛ جوابش را دادم: سلام بفرمایید.
دانیال: میخواستم اگر اجازه بدهید بابت امر خیر مزاحمتون بشم.
در فکر فرو میروم. آیا قبول کنم که آشنا شویم یا اینکه به خانوادهام بگویم!!...فکر درستی است !!
⚪️جناب بنده باید خانوادهام را در جریان بگذارم و اگر اجازه دادند، مشکلی نیست با پدر یا مادرم صحبت کنید.
پسر ابتدا نه میگوید. بعد از اینکه میبیند قبول نمیکنم ، خداحافظی میکند و میرود.
۲ هفته بعد دوباره پیام میدهد که من مادرم را در جریان گذاشتم.
⚫️اگر مشکلی نیست به خانوادهتان بگویید و به بنده اطلاع دهید.
شب که پدرم به خانه آمد با مادر و پدرم صحبت کردم و ماجرا را تعریف کردم.
پدرم گفت :اول اینکه شما خبر نده و بگذار خودش پیگیر باشه؛
دوم اینکه شماره من را به ایشان بده.
🔴چقدر خوشحال بودم از اینکه خانواده ام در جریان بودند و پنهانیکاری انجام ندادم.
خدایا شکرت که پدر و مادر فهمیدهای دارم که من را حمایت میکنند....
_____________________
💯*از اعتماد خانوادهتان به بهترین نحو استفاده کنید.
*با حضور خانواده، ضمن اعتبار بخشی به خود و خانوادهتان و استفاده از تجارب خانواده، از فریب و سواستفاده نیز به دور خواهید بود.
*خانواده نه تنها دشمن شما نیستند، بلکه کمک و خیرخواهی آنها باعث میشود انتخاب صحیح تری داشته باشید.👌
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۷
♦️خانم مشاور...
خوش به حالشون!!
نگاه کن 😶🥺
عجب همسری داره. دوستم و شوهرش توی فضای مجازی آشنا شده بودن و ازدواج کردن ببین چه خوشبختن.
هر روز براش گل میخره. براش جشن تولد میگیره...
براش کادوهای گرون قیمت میخره...
همیشه خوشبخت هستن.
یعنی هیچ وقت دعوا نمیکنن!؟
پس چرا همسر من اینطور نیست!؟
♦️سوالات و حسرت هایی بود که همیشه در ذهنم با خودم میگفتم.
وقتی عکس و فیلم هارا در فضای مجازی میدیدم، وقتی رابطه ی عاشقانه و امروزی را شروع کردن که چطور زندگی میکنن، وقتی اطرافیانم را می دیدم حسرت می خوردم که چرا زندگی من به این شکل نیس!
♦️پیش یه روانشناس رفتم. خیلی آزار دهنده بود. از بس که زندگی خودم را با زندگی دیگران مقایسه میکردم.
آن روز اتفاقاً دخترخانم جوانی همسن و سال خودم با لباس های مارک پیش مشاور آمد و کارش بسیار فوری بود.
بعد از آنکه ایشان رفت.
به من گفت آن دختر جوان را دیدی!؟ با همسرش در اینستاگرام آشنا شده بودن.
همسرش برایش جواهرات میخرد با گران ترین قیمت ها.
برایش گل میخرد...
و برایش تولد آنچنانی می گیرد...
اما....
اما چه؟
همسرش با زن دیگری در ارتباط است و بد دهن است.
#نکته:
💣ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودتان مقایسه نکنید.
💣 آشناییت در فضای مجازی حتی اگر به ازدواج هم منجر شود باعث بروز مشکلاتی فراوانی از جمله بدبینی و شکاکی و... می شود.
درست انتخاب کنیم و با چشم باز😉
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۸
📝دیروز وقتی برگه امتحانم را گرفتم و چشمم به نمره افتاد برای بار چندم توی این ماه شوکه شدم ...
ایام امتحانات بود و من برخلاف همیشه اصلا تمرکز درستی روی درس نداشتم و نمیتوانستم به خوبی گذشته امتحانات را بگذرانم. علاقه و وابستگی به یاشار باعث میشد به زور کتاب درسی دست بگیرم، دوست داشتم دائم با او چت کنم یا تلفنی حرف بزنیم. درس خواندن برایم به شدت سخت و عذابآور شده بود. از طرفی در جلسه امتحان هم استرس میگرفتم و همان مقداری که خوانده بودم هم درست خاطرم نمیآمد.
از همین حالا نگران واکنش خانواده به نمرههایم بودم؛ وقتی برای گرفتن کارنامه بیایند با چه رویی بگویم این کارنامه متعلق به من است؟! من ک همیشه نمرههای خوب میگرفتم...
⁉️اگر از من علت را پرسیدند چه بگویم؟!
وقتی یاشار بود که باهم چت کنیم به کل کتاب را کنار میگذاشتم و میخواستم با او حرف بزنم، و حتی وقتی نبود هم نمیتوانستم تمرکز کنم و هرچند دقیقه سراغ گوشی میرفتم تا چک کنم که پیام داده یا نه، و اگر هم پیام جدیدی نبود چت های قبلی را چندبار میخواندم... و وقتی به خودم میآمدم کلی از وقتم را تلف کرده بودم .
♨️این روند باعث شده بود مجبور باشم شب های امتحان تا دیروقت بیدار بمانم و با همین کیفیت پایین درس بخوانم، در نتیجه روز امتحان هم سرحال نباشم و خلاصه همه چیز درکنار هم برای خراب کردن امتحانات جمع شوند. 😞
من هیچ وقت اینگونه نبودم....😣
_________________________
👈*لازمه تحصیل دانش، داشتن تمرکز فکری و روحی است. اما وقتی دختر و پسر با یکدیگر دوست می شوند مدام در فکر هم بوده و دیگر به تحصیل و کسب دانش بی توجهند که این خود بزرگ ترین مانع در راه رشد و ترقی علمی آن هاست.
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۹
⏺به همسرم که کنار اوپن آشپزخانه وایساده بود و با آرامش جرعه جرعه آب میخورد نگاه میکردم که ناخودآگاه ذهنم به چندسال پیش کشیده شد ؛ اون این شکلی آب نمیخورد ، کل لیوان رو یه نفس سرمیکشید...
توی خیلی چیزها شبیه بودند اما تفاوت های بزرگ و بارزی هم داشتند.
اگر با او ازدواج میکردم و رابطمهمان تمام نشده بود زندگیام چگونه بود ؟!؟!
آیا به اندازهای که الآن با همسرم خوشبختم با او نیز بودم؟! با او بیشتر دعوایم میشد یا کمتر ؟؟
اگر بعد از ازدواج با او مشکلاتی که باعث جداییمان شد با اشکال بزرگتری ظاهر میشدند چه؟! چگونه زندگی را کنترل میکردیم ؟!
⏹وقتی به خودم آمدم که همسرم جلوی صورتم دست تکان میداد و با خنده میگفت :کجایی ؟! شام سرد شد !!!
خدای من ...
چه میکنم...
من دیگر نباید به او فکر کنم چه رسد به مقایسه با اون
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
✅ تجربه دوستی های متعدد با جنس مخالف باعث شکل گیری مقایسه بین همسر فعلی با دوستان قبلی می شود که این سم مهلکی برای یک رابطه زناشویی است.
#روابط_دختر_و_پسر
@farzand_aftab
#داستان ۱٠
#رفع_موانع_ازدواج
💛یادم میآید که قبل از ازدواج چگونه مصرانه روی درس خواندن تاکید میکردم و فکر میکردم ازدواج حتما مرا از ادامه تحصیل و پیشرفت بازمیدارد. به توصیههای پدرم گوش نمیکردم و میگفتم : اگر ازدواج کنم دیگر نه می گذارند نه میتوانم درس بخوانم.
خواستگارها را یکی یکی رد میکردم و بعضاً حتی قبول نمیکردم که خواستگاری بیاید.
تا اینکه امیرحسین به خواستگاریام آمد. از همان ابتدا خانوادهاش اعلام کردند که با ادامه تحصیل عروسشان مشکلی ندارند اما باز هم دل من آرام نمیشد. مگر با حرفهای آرامشبخش و مطمئن کننده خودش ....
وقتی در اتاق با هم صحبت میکردیم و از حساسیت من روی این موضوع آگاه شد به من با آرامش توضیح داد که زندگی با او ابداً مانع تحصیل و پیشرفتم نیست، بلکه او نیز خواستار ترقی من است و در این راه کمکم میکند.
همین هم شد...
🧡مراسمات و اجرای رسوم را به وقتی موکول کردیم که من از درس آسودهخاطر باشم و کلاسهایم تمام شده باشد.
بعد از ازدواج نیز برعکس تصور قبلم دیدم که اتفاقا درس خواندن راحتتر و با کیفیت بیشتری شده ، زیرا اکنون تمرکزم روی زندگی و همسرم بود و همسرم نیز پشتیبان و یاریرسان من در تحصیل !!!
خداراشاکرم که این بار هم روی فکرم پافشاری نکرده و این تجربه زیبا را از خودم دریغ نکردم 🤍
❣❣❣❣❣❣❣❣❣
* فکر نکنید با ازدواج کردن برنامه تحصیلی تان به هم میخورد بلکه در پرتو ازدواج شما و همسرتان میتوانید یکدیگر را در این راه یاری کنید و به هم دل گرمی و امید دهید. که این مسئله در موفقیت تان در تحصیلات علمی بسیار موثر است.
* وقتی زندگی ساده و قانعی داشته باشید آرامش فکری و روحی بیشتری خواهید داشت؛ در این صورت راحتتر میتوانید در مسائل علمی پژوهشی و صنعتی پیشرفت کنید.
* یک دختر تا ازدواج نکند خیلی چیزها برایش دغدغه است، ولی طبیعت دختران اینطور است که به محض ازدواج دغدغه اصلی و کانون توجهاش همسرش میشود حال اگر شوهر او رغبت به ادامه تحصیل همسرش داشته باشد کانون توجه خانم به ادامه تحصیل منتقل میشود.
@farzand_aftab