eitaa logo
💕💕 تربیت فرزند مهدوی💕💕
119 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
388 ویدیو
65 فایل
مدیر: @Allahomarzoghnashahadat این کانال خدمتی به شهداست از یک خادم گمنام،و برنامه های آموزشی ،مهدویت،قرارگاه تعلیم و تربیت صالحین پایگاه مقاومت بسیج طیبه ح 352سپاه امام حسن مجتبی ع رباط کریم استان تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
@khademishohadarobatkarim
لبخند بزن بسیجی😊 @khademishohadarobatkarim
سلام من محمد حسن یا بهتر بگم رسول خلیلی هستم. بذارید داستان اسممو بهتر بگم براتون: ابتدا اسم منو میخواستن بذارن رسول ولی چون من مصادف با ولادت امام حسن عسگری(ع) به دنیا اومدم ، اسمم رو گذاشتن محمدحسن ولی تو خونه و رفیقام منو رسول صدا میکنن. من در تاریخ 20 آذر سال 1365 به دنیا اومدم. من فرزند دوم خانواده هستم . اسم داداشم هم روح الله هست. محل زندگی: ما تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کردیم و پس از اتمام جنگ به کرج رفتیم .اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران برگشتیم تحصیلات : من در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواندم و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه دادم . در سن 13 سالگی وارد بسیج شدم اوایل چون سنم کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمی‌کردند اما بالاخره رفتم و عضو شدم اعزام به سوریه: اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفتم ، وصیتنامه ام را هم نوشتم و به رسم امانت به پدرم سپردم تا اگر برنگشتم دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشم فعالیت در سوریه: از آنجایی که به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشتم و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشتم ،بیشتر از همه به تخریب علاقه داشتم و در آنجا کار تخریب را انجام میدادم. شهادت: سر انجام در روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر ، درحالی که داشتم یه بمب پیشرفته ای رو خنثی میکردم ، با انفجار آن بمب به شهادت رسیدم... @khademishohadarobatkarim
🌸🌸بهار بارانیم 🌸🌸: سلام🔴اگر گذرتان به بهشت زهرا (قطعه ای از بهشت)تهران افتاد حتما" بر سر مزار مطهراین دوقلوها" بروید! *برادران دو قلویی که غریبانه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!! قصه مظلومانه این دو برادر را با هم بخوانیم.... ثابت و ثاقب شهابی نشاط را کسی نمیشناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین‌باری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. تا اینکه در سال 61 در اوج سالهای جنگ ایران و عراق ناگهان تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان سلمان شدند. همرزمان این دو شهید می‌گویند وقتی نامه‌ به خط مقدم می‌آمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان می‌زد! یک‌بار یکی از رزمندگان متوجه شد که وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکس‌هایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقلوها دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه می‌کنند! این رزمنده میگوید بعدها که موضوع را جویا شدیم، فهمیدیم آنها بی‌سرپرست هستند. هر بار دل‌شان می‌شکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکس‌های کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شده‌اند را بغل کرده گریه می‌کنند. جنگ شوخی بردار نیست. رحم ندارد... زن و شوهر و بچه نمیشناسد... برادر نمیشناسد... این را نمیفهمد که وقتی از دار دنیا فقط و فقط یک برادر داری یعنی چه.... جنگ بی رحم است و اینطور میشود که کمی بعد ثاقب، به دلیل مجروحیت های ناشی از جنگ شهید میشود و بردارش که فقط با چند ثانیه اختلاف از او به این دنیا آمده را تنها میگذارد. چیزی نمیگذرد که برادرش هم دوری او را تاب نمی آورد و بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی او هم شهید میشود. روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهای‌شان کرده بود. حال درد نان بود یا درد جان،کسی نمی‌دانست. از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیده‌شان. ثاقب و ثابت سالها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام می‌شدند، در درون ساکشان اعلامیه‌هایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکی‌شان، به همراه دست نوشته‌ای بود که به در و دیوار شهرها می‌چسبانیدند: "مادر، پدر! از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شده‌ایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم..." اما هیچگاه روزی فرا نرسید که قاب عکسی باشد و عکسی از ثاقب و ثابت و خانواده‌شان در کنار یکدیگر. اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است. اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شب‌های جمعه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است! و سخت چشم به راهند... 🌹 🌹*شادی روح شهدا، امام شهدا، اموات خودتون صلوات*🌹🌹🌹🌹🌹 @khademishohadarobatkarim
#راهیان نور 98رباط کریم اللهم الرزقنا شهادت @khademishohadarobatkarim
اللهم الرزقنا شهادت: @khademishohadarobatkarim
💚امام صادق علیه السلام فرمودند: 💎 به انتظار صدائی باشید که ناگهان از سوی دمشق به‌شما خواهد رسید و در آن صدا شما را فرجی بزرگ خواهد بود. 📗غیبت نعمانی، باب ۱۴،ص ۶۶ 🍃🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺🍃 #مهدویت 🆔 @Rasoulkhalili
آموزش ثبت نام خادمین افتخاری.pdf
2.33M
در سامانه خادم داوطلبین گرامی قبل از تکمیل فرم ثبت نام حتما فایل آموزشی را مطالعه فرمایید خادمین قدیمی در صورت بروز مشکل در ورود به صفحه شخصی خود و همچنین داوطلبین گرامی در صورت بروز مشکل به آی دی @shahidanekhodaiy110 در سروش و یا ایتا پیام دهید و یا در ساعات اداری با شماره 02536671404 کمیته مرکزی خادمین تماس بگیرید و از تماس گرفتن با شماره های کمیته های استانی خودداری فرمایید. 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 khademin.koolebar.ir https://eitaa.com/khademinekoolebar https://sapp.ir/khademinekolebar
ارسالی از دانش آموزان راهیان نور 98رباط کریم
@khademishohadarobatkarim
@khademishohadarobatkarim
😊 🔻به سلامتی فرمانده.. 🚙 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده، دست تکان داد نگه داشتم سوار كه شد، گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم! گفت: می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست می‌گن؟! گفتم: فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی فرمانده باحالمان!!! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!! پرسيدم: کی هستی تو مگه؟! گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😊 فرمانده مهدےباکری @khademishohadarobatkarim
🍃🌸🍃 قرار بود محمدحسن و دیگر بچه های تخریب تا یک مسافت محدودی، اقدام به پاکسازی جاده منتهی به یک منطقه تحت سیطره مسلحین کنند تا مقدمات حمله را فراهم نمایند. اما با کمال تعجب شاهد پیشروی بیش ازحد محمدحسن و رفقایش بودیم به طوری که تا ورودی های شهر را پاکسازی کرده و پیش رفتند. بعد از انتهای کار بلافاصله به عقب برگشتند و با تعجب گفتند: " مگه شما از پشت سر، مارا پشتیبانی نمی کردید!؟ " وقتی قضیه را از محمدحسن پرسیدم گفت: " آخه ما فکر میکردیم با تامین و پشتیبانی شما درحال پیشروی هستیم برای همین تا دل مسلحین هم پیشروی کردیم! " به هر حال آن روز "خدا" به محمدحسن و بچه های تخریب رحم کرده بود که مسلحین متوجه حضور آنها در نزدیکی مناطقشان نشدند و الا همه یا شهید یا اسیر می شدند. اما چیزی که برای من جالب بود شجاعت و نترسی محمدحسن بود که بدون هیچ ترس و واهمه ای به کارخود در مناطق پرخطر می پرداخت . 💥 کپی باذکرصلوات و "نام شهیدرسول خلیلی" و آی دی کانال جایز است. #خاطرات 🆔 @Rasoulkhalili
⭐️ یقینــ دارم ـــ اگر گناه⛔️ وزن داشت! ـــ اگر لباسمان را مےڪرد! ـــ اگر چینــ وچروڪ را؛ زیاد مےڪرد!!! بیشتر ازاینها به خودمانـــ بود...👉 ❣حال آنڪہ ـــ قد 😊 را خمیده! ـــ چهره را سیاه! ـــ وچین وچروڪ بہ پیراهنـــ مےاندازد😔 ⭐️ چقدر قشنگ بندگی💖 ڪردے ابراهیمــ ؛ حواسم پرته🗯 پرت چیزاے بیخود وموقتی... منو بہ خودم بیار😔✋ 🥀 @khademishohadarobatkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴توصیف فردوسی از زن ایرانی 🔻 می گوید: شیرین، شهربانوی ایرانی حجاب چادر را اختیار کرده بود و هیچکس جز همسرش موی او را ندیده بود 👌 🖋پ.ن: بعضیام از فردوسی، فقط چهار تا بیت جعلی ضدعربی حفظ هستن. حتی در طرفداری شون هم صادق نیستن. حرف ایرانی بودن و آریایی بودن می‌زنند، ولی شبیه غربی‌ها لباس می‌پوشند. از شیرین حرف میزنن اما از مصی تقلید میکنن❗️ @khademishohadarobatkarim
🔰 لوح | مسلح به تولید 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «تولید بایستی در کشور #پیشرفت پیدا کند؛ #علاج کار این است. راهبرد اساسی ما مصون‌سازی اقتصاد از #تحریم است؛ آسیب‌ناپذیرکردن و در واقع مسلّح‌کردن انقلاب به سلاح تولید داخلی و اراده‌ی داخلی و مانند اینها.» ۹۸/۰۸/۲۸ #رهبری 🆔 @Rasoulkhalili
🌹 همیشه خاطرات زندگی انسان های بزرگ، خیلی جالب و شنیدنی است. مثلاً در خاطرات کودکی شهید چمران می خوانیم که او در کودکی، برای خریدن نان از خانه خارج می شود و سر راه به مرد فقیری برخورد می کند و پولی را که به همراه داشته تا با آن نان بخرد، به مرد فقیر می دهد. بنابراین، دست خالی به خانه باز می گردد ولی به هیچ کس نمی گوید که پول را به فقیر داده است. وقتی بعدها از او پرسیدند که چرا چنین کرده، شهید چمران گفت: نمی خواستم حتی در نبود آن فقیر، بر سرش منت بگذارم. می بینید او در کودکی هم مردی بزرگ بود.🌹 @khademishohadarobatkarim
🌷شهید حسن باقری: ✨هرکس خسته شده است؛جمع کند برود! ما پای این انقلاب؛نظام و خون شهدا ایستاده ایم... #زیارت_به_نیابت_از_شهید 🆔 @Rasoulkhalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@khademishohadarobatkarim ✍از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادند از سخن گفتنت بیشتر است؟ گفت: چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم، می شنوم. کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی، چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی، از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند، یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ اللهم الرزقنا شهادت @khademishohadarobatkarim
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد، یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود، لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت معلوم بود که شهيدی که درازکشیده است مجروح بوده، پلاک ها را که دیدیم فهمیدیم بصورت پشت سر هم است! 555 و 556 فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند، معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است پدری سر پسر را به دامن گرفته است😔 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر @khademishohadarobatkarim