تقدیم به همه ی مادران عزیز...💐
مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد
وقت نداشت.....
دستش همیشه بند بود .
بند بستن بند کفشهای من
که گره زدن بلد نبودم
دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود
بند مشقهای برادرم.
من اما دوست داشتنش را
زنگ های تفریح
در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم...
#مادر
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4999🔜
🌹 سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت87
ســاكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد.
گفتم: انشاءالله توي بهشت همديگر را ميبينيد! خيلي حالش گرفته شد. اسامي را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود.
در اســفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بســياري از نيروها به مرخصي رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم. رفتم سراغ بچههاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر
سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده. گفتم: ميخواهم بچههايش را ببينم.
فرمانــده ادامه داد: گرداني كه حرفش را ميزني به همراه فرمانده لشــکر، جلوي يكي از پاتكهاي ســنگين عراق در شــلمچه مقاومت كردند. تلفات سنگيني را هم از عراقيها گرفتند ولي عقبنشيني نكردند.
بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت!
گفتم: اين هجده نفر جزء اســراي عراقي بودند. اسامي آنها اينجاست، من آمده بودم كه آنها را ببينم.
جلو آمد. اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند!
ديگر هيچ حرفي نداشــتم. همينطور نشســته بودم و فكر ميكردم. با خودم گفتم: ابراهيم با يك اذان چه كرد! يك تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد،ّ از قعر جهنم به بهشت رفتند.
هجده نفر هم مثل حر
بعد به ياد حرفم به آن رزمنده عراقي افتادم: انشاءالله در بهشت همديگر را ميبينيد.
بياختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم وآمدم بيرون.
من شك نداشتم ابراهيم ميدانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. وآنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند!
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5000🔜
باور کنین امتحانات و کنکور سخت نیستن، به شرطی که مَهارتِ دَرس خوندنتون بالا ببرین !👩🏻🎓💛
نسبت به خودت پیشرفتِ درسی داشته باش؛ نه دیگران✨
#درسخوان 49
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5001🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
مجموعهی تصویری #مولتی_ویتامین 💊
{قسمت دوم؛ روح کثیف، اما ارزشمند }
بعضی اشتباهات، اونقدر روی اعصابند؛
📝 که اگر با مداد نوشته بودیمشون، حتماً از دفتر باطنمون پاکشون میکردیم!
اما نه تنها این اتفاق حتماً میتونه بیفته؛
که تازه برای هر اشتباه، هدیه هم بهمون میدن🎁!
البته در "کارخانهی بازیافت انسانی"
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5002🔜
#کنترل_ذهن برای تقرب 66
وسوسه!
🔷 گفتیم که ما باید حسن ظن خودمون رو نسبت به پروردگار زیاد کنیم.
🔴 اگه مراقب خودمون نباشیم، شیطان نامرد، ذهن ما رو پر از افکار منفی میکنه.
💢 هر کی کنترل ذهنش ضعیف باشه حتما گناه بزرگی مثل ناامیدی از خدا رو مرتکب خواهد شد.
🔶 خداوند متعال به شیطان همون روز اول اجازه داد که بیاد و یه چیزی رو بندازه توی ذهن آدم!
🔴 لامصب همش هم منفی میندازه!!!😬
هی آدم رو از آینده نگران میکنه!
💢 میگه نکنه فقیر بشی! نکنه مریض بشی! نکنه بچت یه طوری بشه و...😈
خدا لعنتش کنه!
هی میانه ی آدم رو با خدا بد میکنه!
✔️ ولی اگه ما باهاش محکم برخورد کنیم حتما میره!
دمش رو میندازه روی کولش رو فرار میکنه!
✅ کافیه که تا یه حرف نگران کننده توی ذهنت اومد بگی
مولای من مهربون تر از این حرفاست... مولای خوبم مراقبمه...
من که تنها نیستم... من آقا و مولا دارم....😌💖
قرآن فرمود: مکر شیطان ضعیف هست...
با یه کنترل ذهن ساده از بین میره👌
#کنترل_ذهن
#پای_درس_استاد
#درس_شصت_وشش
#قسمت_اول
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5003🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ گفتن رفیق بهتره یا برادر؟
- گفت برادری که رفیق باشه...
🌹سـالروز شـهادت شـهید احــمد کاظــمی ، رفیــق و بــرادر حاج قاســـم گرامـی بـاد🌹
#شهید_احمد_کاظمی #شهید_کاظمی
#سالروز_شهادتش_گرامی_باد
📆 تاریخ شهادت: ۸۴/۱۰/۱۹
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5004🔜
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم💕
گفتمـ خوشا هوایۍ،ڪز بادِ صُبح خیزد
گفتا خنڪ نسیمۍ،ڪز ڪوے دلبـَـر آید...
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲
سلام رفقایِ ناب نوجوان و جوان✋
#روزتون_بخیر 😊
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت88
این قسمت: چفيه
روایت گر: برادر شهید عباس هادي
اواخر سال1360 بود. ابراهيم در مرخصي به سر میبرد.
آخر شــب بود كه آمد خانه، كمي صحبت كرديم. بعد ديدم توي جيبش يك دسته بزرگ اسكناس قرار دارد!
گفتم: راستي داداش، اينهمه پول از كجا مياري!؟ من چند بار تا حالا ديدم كه به مردم كمك ميكني، براي هيئت خرج ميكني، الان هم كه اين همه پول تو جيب شماست!
بعد به شوخي گفتم: راستش رو بگو، گنج پيدا كردي!؟
ابراهيــم خنديد و گفت: نه بابا، رفقا اينها را به من ميدهند، خودشــان هم ميگويند در چه راهي خرج كنم.
فرداي آنروز با ابراهيم رفتيم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شــديم. به مغازه مورد نظر رسيديم.
مغازه تقريبا بزرگي بود. پيرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش يك يك با ابراهيم دست و روبوسي كردند، معلوم بود كاملا ابراهيم را ميشناسند.
بعد از كمي صحبتهاي معمول، ابراهيم گفت: حاجي، من انشاءالله فردا عازم گيلان غرب هستم.
پيرمرد هم گفت: ابرام جون، براي بچهها چيزی احتياج داريد؟
ابراهيم كاغذي را از جيبــش بيرون آورد. به پيرمرد داد و گفت: به جز اين چند مورد، احتياج به يك دوربين فيلمبرداري داريم. چون اين رشــادتها و حماسهها بايد حفظ بشه. آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چهطور حفظ شده.
بعد هــم ادامه داد: براي خود بچههاي رزمنده هــم احتياج به تعداد زيادي چفيه داريم.
صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرفهاي ابراهيم را گوش ميكرد جلــو آمد وگفت: حالا دوربين يه چيزي، اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه شما مثل آدماي لات و بيكار ميخواهيد دستمال گردن بندازيد!؟
ابراهيم مكثي كرد و گفت: اخوي، چفيه دســتمال گردن نيســت. بچههاي رزمنــده هر وقت وضو ميگيرند چفيه برايشــان حوله اســت، هر وقت نماز ميخوانند ســجاده اســت. هر وقت زخمي شــوند، با چفيه زخم خودشان را ميبندند و...
پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم تهيه ميكنيم.
فردا قبل از ظهر جلوي درب خانه بودم. همان پيرمرد با يك وانت پر از بار آمد. سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم.
پيرمرد يك دســتگاه دوربين و مقداري وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد و گفت: ابرام جان، اين هم يك وانت پر از چفيه.
بعدهــا ابراهيم تعريف ميكرد كــه از آن چفيهها براي عمليات فتح المبين استفاده كرديم.
كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد.
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5005🔜
امـآمعلۍ.؏.مۍفرمـآیند؛
ازتنبلۍوبۍحوصلگۍبپرهیز؛
ڪھآندوڪلیدهرزشتۍاند.!
تعفالعقول،صفحھ²⁹⁵
-
-حدیث(:🌱-!