#پای_درس_استاد
※ امروز وقت هیچ کار دیگری نیست.... ✘
ویژه نیمه شعبان 💫
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3295🔜
📕📗📘📙📚
⏳مدیریت زمان⌛️
🔸من یک نفر رو به شما معرفی کنم، از زمان خودش که چه عرض بکنم،
از همهی امکاناتش به عالیترین نحو استفاده کرد. ولی زمان هم در نظر ایشون بینظیر بود ارزشش. 🌀
🌀شما ببینید آیا کسی عمری داشته، زمانی در اختیار داشته، به اندازهی این شخصیت جلیلالقدر و والا مقام، با دقت و با کمال تدبیر و برنامهریزی دقیق از زمان استفاده کرده باشد؟
هر لحظهاش چهجوری استفاده کرد.
اون شخصیت کسی نیست جز زینب کبری سلام الله علیها.🔵🍃
🔹امام زینالعابدین علیهالسلام میفرماید:
شب شام غریبان دیدم وقتی عمهام زینب همه رو خواباند، خودش نمیخوابه، استراحت نمیکنه.
گفتم شاید عمهام زینب میخواد نماز شب بخونه، اما دیدم نمیایسته برای نماز.
😔😔
🔷دقت کردم دیدم نشسته داره نماز شب میخونه
که بِره در قنوت نماز شبش به خدا بگه: العفو العفو خدایا زینبت رو ببخش.
اون لحظه رو از دست نمیده.😔😔
#پای_درس_استاد
#استادحسینی
#مدیریت_زمان
#درس_پانزدهم
#بخش_اول
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3296🔜
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد،
دگر نمیشود اصلا پی گناه بیفتد...
#میلاد_حضرت_علی_اکبرع
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت17
–چون روزهای دوشنبه شوهرزهراخانم
کلاسرکارنمیره ومنم بایدازصبح برم اونجا...البته روزهای دیگه بیشتر کارهای خونه روخود زهرا خانم انجام میده، من کار زیادی انجام نمیدم.
فقط مواظب اون بچه ی بی مادرم.نفس عمیقی کشید.–خب اگه خواهرشون صبح ها نمیومد که شما یک سال از زندگی میوفتادید، اونوقت می خواستید چی کار کنید؟سرم پایین بود و نگاهم به گوشه ی چادرم که دور انگشتم می پیچیدم و بازش می کردم.استرس داشتم دلم می خواست زودتر به خانه بروم.نگاه سنگینش را احساس می کردم.ــ خب فکرش رو کرده بودم دوترم مرخصی از دانشگاه می گرفتم.ــخب این خواهرش یعنی زهرا خانم، چرا قبل از خرید خونه از بچه مراقبت نکرد؟ــ چون خونشون خیلی دور از برادرش بود، تقریبا خارج از شهر، رفت و آمد براش سخت بود.
نگاه دلخورم راازصورتش گذراندم و گفتم:–اگه سوالاتتون تموم شد من برم که حسابی دیرم شده.ــ نظرتون رو نگفتید.ــ راجع به؟ــ راجع به من.بی توجه به حرفش دستم را روی دستگیره درگذاشتم و همانطور که بازش می کردم گفتم:
–واقعا دیرم شده، خداحافظ."چه توقعاتی دارد وسط خیابان راهم راگرفته، تخلیه اطلاعاتی کرده، حالانظرم راهم می خواهد."خیلی فوری گفت:–می رسونمتون.ــ نه اصلا.مترو شلوغ بودو جابرای نشستن نبود، خیلی خسته بودم،ولی افکارم اجازه نمی داد به این شلوغیها فکر
کنم.امروز روز عجیبی بود، با فکر کردن به آرش در دلم غوغا به پا می شد، یک حس خوشایند و دل پذیر.
****
دو روز نتوانستم به دانشگاه بروم، حال ریحانه خیلی بد بود و تبش قطع نمی شد، سرمای بدی خورده بود.از صبح تاشب کنارش بودم.زهرا خانم هم که بود بازم از پسش بر نمی آمدیم.مدام بهانه می گرفت و فقط با بغل کردن آرام میشد.ماشالله تپل هم بود، نمی توانستم زیاد در بغلم نگهش دارم.ولی او مدام به من می چسبید.نوبتی بغلش می کردیم.گاهی هم پدرش می آمدوبغلش می
کردوننوار تکانش می داد.آنقدرباعشق بغلش می کردونوازشش می کردکه به ریحانه بابت داشتن همچین پدری حسادت می کردم. آقامعلم پراُبهت من آنقدرهیکل ورزیده وشانه های پهنی داشت که ریحانه دربغلش مثل یک عروسک کوچک بود. کاش پدرمن هم زنده بودومن هم مثل ریحانه به آغوشش پناه می بردم.روز دوم نزدیک غروب بود که بالاخره تب ریحانه قطع شدو حالش هم بهتر شد.آقای معصومی رو کرد به من وگفت :–شما خیلی خسته شدید یه کم استراحت کنید من مواظبش هستم.–نه دیگه اگه اجازه بدید من برم خونه؟ــ واقعا بابت این دو روز ممنونم.ــ خواهش می کنم، فقط داروهایی که دکتر دادند رو بایدسر ساعت بدید، فراموش نکنید.ــ بله می دونم،
حواسم هست.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3297🔜
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت18
از خونه که بیرون امدم گوشی ام زنگ خورد.
شماره ناشناس بود.–بله بفرمایید.ــ سلام خانم رحمانی، آرشم.ــ انگار با شنیدن صدایش تمام خستگیم از تنم رفت. «محکم باش، دختره ی احساساتی»با تردید جواب سلامش رو دادم و گفتم:–شماره من رو از کجا آوردید؟ــ از سارا گرفتم ــچرا این کاررو کردید؟ـخب نگران شدم، دو روز نیومدید دانشگاه.اما من که امروز با او کلاس نداشتم از کجا می دانست.ــ مشکلی پیش امد نشد که بیام.ــ چه مشکلی؟ــ کمی سکوت کردم و گفتم: –ببخشیدمن باید برم، خداحافظ.
زود گوشی را قطع کردم.نمی دانم چرا بااوحرف زدن درگیر عذاب وجدانم می کرد.وارد خانه که شدم سلام بلندی کردم.مامان سرش را از
آشپزخونه بیرون آوردو گفت:–سلام، صبح رفتنی خیلی دمق بودی، خدارو شکر که الان خوشحالی.
رفتم سالن و کیف و چادرم راروی مبل انداختم و نشستم و از همانجا گفتم:–آخه ریحانه تبش قطع شده مامان، حالش بهتره.سر چرخاندم ونگاه
گذرایی به سالن انداختم. همه جا ریخت و پاش بود،مامان بیشتر سالن رو فرش فرش می انداخت. همیشه میگویدفرش خانه را گرم و زنده نگه می دارد، ولی حالا خبری ازهیچ کدامشان نبود.به اتاق ها هم سرکی کشیدم انتهای سالن یک راه روئه کوچک بود که هر طرفش یک اتاق بود و انتهایش هم سرویس و حمام قرار داشت.فرش های اتاق ها هم نبود پس مامان خونه تکونی
راشروع کرده بود.برگشتم آشپزخانه و گفتم:
–مامان جان می خوای فردا نرم دانشگاه بمونم کمکت؟ــ نه دخترم اولا که خواهرت هست، بعدم تو دوروزه نرفتی برو به درست برس.عجله ایی که ندارم زود خونه تکونی رو شروع کردم که سر صبر کارهام رو انجام بدم.حالا اینا رو ولش کن از ریحانه بگو، پس واسه همین امروز زود امدی؟
خندیدم و گفتم:– آقای معصومی تشویقی بهم داد.ــ دو هفته دیگه راحت میشی مادر.
با این حرفش غم در دلم نشست، احساس خاصی داشتم به آنجا، به ریحانه، به آقامعلم قهرمانم. نمی دانم شایدحس خانه ی پدری یا یک حمایت گر که خیال آدم را همیشه راحت می کند.
با صدای چرخیدن کلید درقفل در ورودی ، سرم را به سمت راچرخاندم. خواهرم اسرا بود.اسرا سه سال از من کوچکتر بود و در مقطع پیش دانشگاهی درس می خواند.ـــ به به سلام بر خواهر بزرگوار.ــ سلام اسرا جان خوبی؟
آهی کشیدو گفت:– ای بابا مگه این درس و مشق میزارن آدم خوب باشه...
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد..
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3298🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوࢪے💫
#امامزمانے🌷
🔸نشد که آینه باشم....
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3299🔜
#پروفایل
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3300🔜
اینچندمینجمعهاسکہامامزمانمون
روندیدیم؟!
باچشمامونچیکارکردیم؟!
💔
#پای_درس_استاد
※ عهدِ مهمی که خداوند از ما گرفته است...!
ویژه نیمه شعبان 💫
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3301🔜
⬆️⬆️⬆️
🕯▪️▫️
🤲خدایا به حق العفوِّ زینب، شب شام غریبان، شبهایی که بیدار نشدیم از خواب، العفو نگفتیم، اون لحظهها رو بر ما ببخش.
🌀چه زینبی؟! خسته، کوفته. اصلاً کسی یه داغ ببینه، یه برادر داشته باشه داغ ببینه.
من که داغ شش برادر دیدهام...
دیگه رمق نداره حرکت بکنه.
😭😭😭
🔸من یکی از بستگان نزدیکمون از دنیا رفته بود، مریض بود مدتی.
میگفتم خب حالا خودمم کاراش رو انجام میدم دیگه، همچین که بدنش رو آوردند و تشییع جنازه شد،
دیگه زانوهام نمیکشید، گفتم هر کاری هست، خودتون انجام بدید، دیگه من اصلاً توانش رو ندارم.🔹
🔵قبلاً دیده بودم یه داغدار رو زیر بغلهاش رو میگیرند،
این زانوهاش رو به زمین میکشه میاد، دیده بودم، خدا شاهده خودم تجربه نکرده بودم. واقعاً زانو دیگه رمق نداره.
درحالی که زینب کبری(س) حالا دوندگیهاش تازه شروع شده.
دنبال بچههای حسین(ع) تو این بیابونها بِدَوه.😔😔
💠به خدا اگه زینب میتونست، ایستاده نماز شب میخوند.
زینب نمیخواست کم بذاره. تازه شروع شده.
اونم داغ اباعبدالله الحسین علیهالسلام.
همون بالای تلّ زینبیه که زینب ایستاده بود تماشا میکرد، نیفتاد زمین، باید از عظمت زینب خبردار شد.🍃💠
🔶باید پی برد اونجا به عظمت حضرت زینب سلامالله علیها.
کی داره به این زینب نیرو و انرژی میده؟!
لحظه لحظهی زمان خودش رو از دست نمیده.
🍃علی لعنة الله علی القوم الظالمین.🍃
#پای_درس_استاد
#استادحسینی
#مدیریت_زمان
#درس_پانزدهم
#بخش_دوم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
https://eitaa.com/farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚3302🔜
📚| #صحیفہ_سجادیہ
•{فَأَسْأَلُكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ وَ هَوَانِ مَا سَأَلْتُكَ عَلَيْكَ...}•
و آسان بودن مسئلتم در دايره قدرتت، از حضرتت می خواهم...🤲🏻
🔺| #دعاے_48
💌