فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱استوری
بهتکتکِثانیههاینبودنتقسم
دارنــدضررمیکننـدمردمدنیــا
بدونتو!💔
#امام_زمان
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5088🔜
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم💕
صُبــــــح اسـت
بیا پَرتُو اُمیــــدَمـ شُـو..
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلام رفقایِ جآن✋
#صبحتون_بخیر_و_سلامتی🙂
سلام بر ابراهیم
#پارت108
او هنوز مجروح بود. مجبور بود يكجا بايستد. اما خيلي خوب ضربه ميزد.
خيلي خوب هم توپها را جمع ميکرد.
شــب به برادرم گفتم: اين آقا ابراهيم رو ميشناســي؟ عجب واليبالي بازي ميکنه!
برادرم خنديد و گفت: هنوز او را نشناختي! ابراهيم قهرمان واليبال دبيرستانها بوده. تازه قهرمان کشتي هم بوده!
با تعجب گفتم: جدي ميگي؟! پس چرا هيچي نگفت!
برادرم جواب داد: نميدونم، فقط بدون که آدم خيلي بزرگيه!
چند روز بعد دوباره مشــغول بــازي بوديم.آقا ابراهيم آمــد. هر دو طرف دوست داشتند با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازي شديم. چقدر زيبا بازي ميکرد.
آخر بازي بود. از مسجد صداي اذان ظهر آمد. ابراهيم توپ را نگه داشت و بعد گفت: بچهها ميآييد برويم مسجد؟!
گفتيم: باشه، بعد با هم رفتيم نماز جماعت.
چند روزي گذشت و حسابي دلداده آقا ابراهيم شديم. به خاطر او ميرفتيم مسجد. يکبار هم ناهار ما را دعوت کرد و كلي با هم صحبت كرديم. بعد از آن هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم.
اگر يك روز او را نميديدم دلم برايش تنگ ميشد. واقعاً ناراحت ميشدم.
يک بار با هم رفتيم ورزش باســتاني. خلاصه حسابي عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. او با روش محبت و دوستي ما را به سمت نماز و مسجد كشاند.
اواخر مجروحيت ابراهيم بود. ميخواســت برگردد جبهه، يک شب توي كوچه نشســته بوديم، براي من از بچههاي ســيزده، چهارده ساله در عمليات فتحالمبين ميگفت.
همينطور صحبت ميكرد تا اينکه با يک جمله حرفش را زد: آنها با اينکه...
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5089🔜
فرمانروای بیکس شهر غریبها🥀
شهادت امام هادی النقی علیه السلام تسلیت باد ✨
#شهادت_امام_هادی
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5090🔜
1_1449991687.mp3
8.52M
#شهادت_امام_هادی
آقـایِ پویانفـر چقـدر دلی خوندیـد
برای نورِ چَشمِ امام جواد :)
و همون جملهیِ معروف که میگن:
هادی اگر تویی ، که کسی گم
نمیشود💛🌱
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5091🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم 💕
باشوقِ"تــو "عالمـ همہسجادهے؏ـشقاسٺ..!!
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلااااام رفقا ااااا ✋
#روزتون_پرنور_و_نشاط😊
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت109
ســن و هيکلشــان از تو کوچکتر بود ولي با توکل به خدا چه حماســههائي
آفريدند.
تو هم اينجا نشستهاي و چشمت به آسمانه که کفترهات چه ميکنند!!
فرداي آن روز همه كبوترها را رد کردم. بعد هم عازم جبهه شدم.
از آن ماجرا ســالها گذشــت. حاال که کارشناس مســائل آموزشي هستم
ميفهمم که ابراهيم چقدر دقيق و صحيح کار تربيتي خودش را انجام ميداد.
او چــه زيبا امر به معروف و نهي از منكرميکــرد. ابراهيم آنقدر زيبا عمل
ميکرد کــه الگوئي براي مدعيان امر تربيت بــود. آن هم در زماني كه هيچ
حرفي از روشهاي تربيتي نبود.
٭٭٭
نيمه شــعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم چراغاني کوچه خيلي خوب
بود. بچههاي محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتي به آنها نزديک شديم
همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... بودند!
ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصباني شــد. اما چيزي نگفت. من جلو
آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم:
ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتي هستند. بچهها هم با ابراهيم
سالم و احوالپرسي کردند.
بعد طوري که کسي متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا
بستني بگير و سريع بيا.
آن شــب ابراهيــم با تعدادي بســتني و حرف زدن و گفتــن و خنديدن، با
بچههاي محل ما رفيق شد.
درآخر هم از حرام بودن ورق بازي گفت. وقتي از كوچه خارج ميشديم
تمام كارتها پاره شده و در جوب ريخته شده بود!
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5092🔜
سیستم برنامهریزیِ خودت رو بساز !📜
↵ قدم دوم✨
#درسخوان 53
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5093🔜
❣#سلام_امام_زمانم ❣
💕#سلام_پدر_مهربانم 💕
«وکَهفِالوَرۍٰ»
پناھِبےقرارۍهاۍِمردم،
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلااااام رفقایِمهربان✋
#صبح_بخیر😊
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت110
برخورد صحیح
جمعی از دوستان شهید
از خیابان ۱۷ شهریور عبور می کردیم. من روی موتور پشت سر ابراهیم بودم. ناگهان یک #موتورسوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد #خیابان شد. پیچید جلوی ما و ابراهیم شدید ترمز کرد.
#جوان موتور سوار که قیافه و ظاهر درستی هم نداشت، داد زد: هو! چیکار می کنی؟! بعد هم ایستاد و با عصبانیت ما را نگاه کرد؟
همه می دانستند که او مقصر است. من هم دوست داشتم #ابراهیم با آن بدن قوی پائین بیاید و جوابش را بدهد.
ولی ابراهیم با لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت: سلام خسته نباشید!
موتور سوار #عصبانی یکدفعه جا خورد. انگار توقع چنین برخوردی را نداشت. کمی مکث کرد و گفت: سلام، معذرت میخوام، شرمنده.
بعد هم حرکت کرد و رفت. ما هم به راهمان ادامه دادیم. ابراهیم در بین راه شروع به صحبت کرد. سؤالاتی که در ذهنم ایجاد شده بود را جواب داد:
دیدی چه اتفاقی افتاد؟ با یک س لام عصبانیت طرف خوابید. تازه #معذرت خواهی هم کرد. حالا اگر می خواستم من هم داد بزنم و دعوا کنم. جز اینکه اعصاب و #اخلاقم را به هم بریزم هیچ کار دیگری نمی کردم.
--------------
روش امر به معروف و نهی از منکر ابراهیم در نوع خود بسیار جالب بود. اگر می خواست بگوید که کاری را نکن سعی می کرد غیر مستقیم باشد.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
5094🔜