غمت به رغم فراوانیاش، مرا کم بود
اگر چه سهم مرا بیش از این و آن دادی
-محمدرضا معلمی
اینطور وقتها مثل فضای رمانهای نوجوان فکر میکنم کاش میشد پا به دنیای خیالی دیگری گذاشت. کاش میشد از خواب بیدار شد و دید که همه این رنجها، این دل شکستگیها، فقط یک کابوس تلخ بوده و حالا تمام شده. ای کاش میتوانستم دنیا را مثل همه ببینم. کاش میشد که در وضعیتی نباشم، که حتی توضیحش، و باورش برای بقیه سخت است. کاش مثل همه آدمهای معمولی، توی یک دنیای معمولی، یک زندگی معمولی داشتم. کاش میشد یک شب بالاخره دکمه خاموش همه چیز را زد و تخت خوابید و فکر فردا را نکرد.
میدونم پشت پنجره برفه، میدونم کار دارم، میدونم باید بلند بشم، ولی نمیشه. خیمه زدم زیر پتو و با خودم فکر میکنم ذوق برف چه شکلی بود؟
استاد درباره کشمکش و سفر قهرمان و امید و ناامیدی میگویند؛ و من فکر میکنم دقیقا راس ساعت «شش» ام. ناامیدِ ناامید. میدانم طبق ساختار سه پردهای داستان زندگی ام باید بلند شوم و ادامه بدهم، اما نمیدانم چجوری. منتظر همان جملهای هستم که من را بکند و دوباره امیدوارم کند. میدانم میرسد، فقط نمیدانم کی.
بعد از مدتها! ابله رو تموم کردم، و دارم فکر میکنم چه زمانی لازمه تا داستان توی ذهنم ته نشین بشه؟
سریالهای جنایی - پلیسی و معمایی مثل مسکن میمونن واسم. انگار بخشی از روحم موقع حل مسئله آروم میگیره. آخرین بار، پارسال موقع کرونا گرفتن یار و قرنطینه جفتمون شرلوک و بعدش مینی سریال میر از ایستتاون رو تموم کردم، امسال هم رو اوردم به «به من دروغ بگو». اگر به این ژانر علاقه دارید، خیلی خوبه.
هدایت شده از آینده سازان مصطفایی[🇮🇷🇵🇸]
اینا رو ببینید تا بلکه به عمق رذالت این جماعت پی ببرید. البته اگه کینهتون از ج.ا بذاره!
اینا سوالات آزمون گاجه!
توی هر جایگاهی که نشستن، جوونای مملکت رو با ترفند خودشون میشورونن تا برن تو خیابون و... بعد که دستگیر شدن و حکم اعدام بهشون خورد، براشون هشتگ نه به اعدام میزنن قاتلای کوچولو