eitaa logo
ماهی‌تنهای‌تنگ
358 دنبال‌کننده
263 عکس
19 ویدیو
1 فایل
ماهیِ‌تنهایِ‌تنگ‌ام، کاش دست سرنوشت برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش! ‌ خواندن کیش من و نوشتن آیین من است:) بیشتر تلگرام و کمتر اینجا فرزانه زینلی حرفی داری؟👇🏻 @Farzane_zeinali 📱insta: farzane_zeinalii
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای نماهنگ «بابا رضا» که از خونه همسایه میاد>>>>>>>>
یک جایی از زندگی هست که احساس می‌کنی گذشته از آینده بزرگتر است. آن وقت رویا بافتن سخت می‌شود. دیگر نمی‌توانی هزار آینده هیجان انگیز برای خودت تصور کنی. مجبوری به همان یک گذشته‌ای که داری بچسبی و حتی واکاوی‌اش کنی، شاید آدم موفق‌تر یا خوشبخت‌تری به نظر برسی. گورهای بی‌سنگ بنفشه رحمانی
خدایا ما رو به آنی و کمتر از آنی به خودمون وا مگذار. [مناجات سیب زمینی‌ها در لحظات سرخ شدن]
متاسفم، ولی باید بگم هنوز یاد نگرفتم به هرکسی، به اندازه خودش بها بدم.
گورهای بی‌سنگ ۱۰ از ۵۰ خیلی خوب بود. نمونه درست و حسابی جستار. تجربه‌ها رو می‌شد خیلی خوب درونی کرد. عالی.
فکر کنم گفته بود:«سر آدم بی‌غم، توی قبر » یا چیزی توی همین مایه‌ها. ظهری از استرس یک کار رها شدم و شب قبل از استرس یک کار دیگر. حالا از بعد از ظهر توی فکر استرس‌های دو سه هفته بعدم. به قول بخشی از متنی که خواندم، انگار گربه‌ای توی سینه‌ام چمباتمه زده. توی دلم تشویش است اما عقلم، می‌گوید که به هرشکل همه کارها ردیف می‌شود؛ الخیر فی ما وقع. کِی تا به حال به خودم ماندم که بار دومم باشد؟ کِی دستم بدون دستگیری مانده که این بار نگران آینده‌ام؟ می‌گویم خداجان! من که می‌دانم تو بشر را برای هدف‌های بزرگتری، کارهای اساسی‌تری خلق کرده‌ای. می‌دانم تو نمی‌خواستی من به دنیا بیایم تا اسیر این اضطراب‌های پوچ و زودگذر بشوم. فقط نمی‌دانم چرا باز گاهی یادم می‌رود که قول و قرارمان چی بوده. نوشته بود فلانی کودکی‌ام را خراب کرد؛ من از او لایق‌تر بودم ولی او به جای بهتری رسید و من ماندم و مشتی خاطره تلخ که حالا روانم را نابود کردند. فکر کردم کی از این خاطرات ندارد؟ کی می‌تواند بگوید همه چیز دنیا باب میلش بوده و حالا با همه قوا می‌تواند به جنگ آینده برود؟ انتخاب طبیعی خیلی هم بیراه نبود انگار؛ قوی‌ترها باید بمانند و ضعیف‌ها از دور بازی حذف می‌شوند. باید قوی بشویم. باید قوی بشوم. حداقلش این است که نجنگیده نباختیم. باید قوی بشوم. می‌دانم که راه درازی در پیش است. الهی به امید تو.
مبهوت بی کسی‌ها، شب تا سحر دویدیم چون چشم‌های چمران در کوچه‌های پاوه محمد سهرابی
مادرم زاغچه ۱۱ از ۵۰ خیلی دوستش داشتم. داستان درباره دختریه که مادرش افسردگی داشته و خودکشی کرده. این اتفاق اینقدر روان این دختر رو بهم ریخته که توی احساسات و توهمات اسیرش کرده. خیلی خوب بود. نشون دادن اینکه افسردگی یک عضو خانواده روی بقیه چه تاثیری داره، جالب بود.
از کتاب های فروردینم خوشحالم. قرار بود ۱۰ تا بخونم ولی آخریش دیروز خیلی خوشمزه بود، واسه همین دو ساعته تمامش کردم. البته مضاف بر اینها یک کتاب روانشناسی هم دارم می‌خونم که ان‌شاءالله تا اخر شب تمومه، و جلد یک تا چهار کلیدر رو هم تموم کردم. از روند امسال راضی‌ام.
توی این زاویه می‌نشینم و فروردین رو بررسی می‌کنم و برنامه‌های اردیبهشتم رو با مشورت شما می‌نویسم. ✨
در حالی که خانوم کناری‌ام، نوای «حسین» علی فانی رو مدام می‌شنوه و صدای هق‌هق‌ش واقعاً حسرت برانگیزه.🥲
انقدر دارید از سریال دفترچه یادداشت تعریف می‌کنید که شک کردم نکنه من چیز دیگه‌ای دیدم!