eitaa logo
ماهی‌تنهای‌تنگ
359 دنبال‌کننده
263 عکس
19 ویدیو
1 فایل
ماهیِ‌تنهایِ‌تنگ‌ام، کاش دست سرنوشت برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش! ‌ خواندن کیش من و نوشتن آیین من است:) بیشتر تلگرام و کمتر اینجا فرزانه زینلی حرفی داری؟👇🏻 @Farzane_zeinali 📱insta: farzane_zeinalii
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاین امروز برای همه کنکوری‌های امروز و فردا دعا کنیم که هر وی مصلحتشونه براشون پیش بیاد و دلشون آروم باشه❤️
هدایت شده از پالونیا
#چند_از_چند چیست و چرا؟.mp3
31.19M
چگونه در یک سال صد کتاب بخوانیم؟ یا چیست و چرا؟ ✅ اگر جزو یکی از سه دستهٔ زیر هستید، احتمالا شنیدن این صوت برایتان مفید باشد. در غیر این صورت پیشنهاد می‌کنم رهایش کنید. :) ۱. کسانی که به کتاب‌خوان شدن هستند. ۲. کتاب‌خوان‌ها ۳. همراهان یا همان 🎧 اگر این ۳۵دقیقه را شنیدید و احساس کردید ممکن است شنیدنش برای افراد دیگری هم مفید باشد، برایشان بفرستید. ارادتمند؛ مصطفا جواهری @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
چشیدن خورش کرفسی که امروز با دستور جدید پختم، باعث شد به این فرضیه فکر کنم که «نکنه این چیزی که ما می‌خوردیم خورش کرفس نبود؟!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک فریم از کلاس‌های نویسندگی خلاق؛ یا «کاش خانم امیدوار زندگی شما باشم»
ماهی‌تنهای‌تنگ
یک فریم از کلاس‌های نویسندگی خلاق؛ یا «کاش خانم امیدوار زندگی شما باشم» #با_نو_از_نو
یک. دبیرستان معلم ریاضی جذابی داشتیم به نام خانم امیدوار؛ فوق العاده کاریزماتیک و دوست داشتنی بود و شوخی‌های شیرینی هم داشت. به واسطه اینکه من و دوستم یک تحقیق جذاب بین رشته‌ای دریاره ریاضی و سلول‌های بنیادی انجام دادیم، باما رفیق شد. آن مقاله چندجا رتبه آورد و در یکی از مراسم‌هایی که برای تجلیل از ما برگزار شده بود، خانم امیدوار هم آمد. کسی دعوت رسمی ازش نکرده بود، ولی من سر کلاس گفته بودم شما هم می‌آیید؟ و آمد. هنوز مزه مهربانی‌هایش یادم مانده‌؛ از او غیر از ریاضی، مشق مهربانی و ماندگاری یاد گرفتم. دو. امروز جلسه آخر کلاس نویسندگی خلاق با دخترها بود. یک سال تحصیلی، تکنیک‌های مختلف نوشتن را «بازی» کردیم و برایشان متن‌های باکیفیت خواندم. سعی کردم یادشان بدهم خوب ببینند، بشنوند، بخوانند و همیشه بنویسند. خیلی وقت‌ها از شگفتی ایده‌های توی ذهن‌شان دهانم باز مانده، خیلی وقت‌ها بی‌تعارف گفتم بد نوشتی و خیلی وقت‌ها دلم خواسته بغلشان کنم. برایم کتاب می‌آوردند که بخوانم و باهم درباره‌اش کل‌کل می‌کردیم. امروز از تنقلاتی که برای خودم مدرسه برده بودم، بهشان دادم و برایشان روایت «من شیر بودم» ار خانم شوشتری را خواندم و حسابی کیف کردیم. بعد هم با خاطره‌بازی معاشرت کردیم و بعد از بغل‌های خداحافظی، کلاس تمام شد. فکر اینکه دیگر نبینمشان، ناراحتم می‌کند. دلم می‌خواست موقع خداحافظی بیشتر توی بغلم نگاهشان می‌داشتم و تا همیشه هر متن خوبی می‌خواندم، برایشان می‌فرستادم. از خودم می‌پرسم توانستم درس‌های خانم امیدوار را پس بدهم یا نه؟
رسیدیم به روز معلم و من هنوز درباره بی‌بدن، اولین خرید خونه و تجربه معلمی ننوشتم.
ته ته دلم اضطراب دارم، با نفس‌های عمیق هم از بین نمی‌رود. از ریتم درست و نظمی که یک هفته قبل توانسته بودم بسازم، دور شدم. یک سفر مهم، همه چیز را بهم زده. حالا تعداد زیاد هنرجو و تمرین‌های نقد نشده، خانه بمب خورده، نمونه سوال امتحان مدرسه، ویرایش یک داستان و بازویرایش یک روایت باقی‌مانده. باید بدوم ولی اضطراب آن سفر نمی‌گذارد. فکر می‌کنم چه خوب بود که این چند روز مانده تا سفر، می‌توانستم فقط آرام بنشینم و به سفرم فکرکنم، به خودم و به دنیا و این اضطراب قبل سفر چقدر شیرین و تلخ و عجیب است! نیست؟
Hans Zimmer - Honor Him - musicgeek.ir.mp3
3.4M
اون دیالوگ معروف سریال پیکی بلایندرز بود، موقع آواز خوندن دختره، که می‌گفت این آواز قلبت رو می‌شکنه؛ (نقل به مضمون) همون!
سلام. بی‌مقدمه بگم؛ به لطف امام رضا، عازم کربلام. حلال کنید؛ دعاگوی همه هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از امروز این زاویه بی‌نظیر رو داشته باشید، تا بعد بیشتر بنویسم...