آسمان تیره و تاریک و کدر بود در آن دم
سحری داشت پر از غم سحری مثل محرم
سحری تیره تر از هر شب تاریک
و سیه تر ز سیاهی نه چراغی نه شهابی و نه ماهی
در آن صحنۀ تاریک و در آن ظلمت یک دست
فقط سوسوی یک تکه ستاره دل شب
چشم نواز همگان بود در عالم
و در این شب شب تاریکتر از شب
و ز هر درد لبالب
به صفی می گذرند از دل یک کوچه تنی چند ز اشراف
خدایا چه خبر هست؟
که اینگونه شتابان و نمایان
به میان دو صف از فوج نگهبان
ز گذر می گذرد
آه کجا؟
آه چرا؟
این دل شب
اول این صف به کف دست کسی بود طلایی
طبقی نقش و نگارین شده زرین شده
هر چند که یک خلعت سرخ است
به روی طبق، اما
ز دلش نور تلالو کند و راه شود روشن و اینان ز گذرها گذرند
آه کجا؟
آه چرا این دل شب؟
کیست خدا؟
در کف این مرد مگر پیک سفیری ست؟
مگر مقصدشان شخص امیری ست؟
مگر موسم مهمانی پیری ست؟
همه غرق تکلم پی دیدار و ملاقات
شتابان و پریشان و نمایان
به گذر می گذرند، آه چرا ؟
هست در این راه
در این لحظه ی بیگاه
که حیران شده
بی خود شده
همه ی ارض و سما را
کمی صبر کن ای دل...
بِشنو صوت ضعیفی
و ببین گریه ی بی جوهری و
هق هقی از دور جگر سوز
در این لحظه ی جانسوز
زند چنگ به سینه
به گمانم که شبیه است
به آن گریه بانوی مدینه
کمی صبر...
کمی صبر...
ببین مقصد آن فوج
به ویرانه ی این شام خراب است
ببین گریه ی این بزم پر آب است
که غرق تب و تاب است
پر از شمع مذاب است
طبق آمد و ویرانه پر از نور شد و
طور شد و
وای ببین دخترکی را
که به زانو و به سختی
به سویش رود و
دست به زمین می کشد و
ناله کنان
مویه کنان
محشری انداخته در آن دل ویرانه
کشیدند از آن پرده و
ناگاه سری گشت هویدا
چه زیبا و دل آرا
سری سرخ
سری زخمی و صد غم
کجا بودی عزیزم؟
که در این گوشه ی پر غم
به سراغم ز سفر آمدی و
باز زدی سر به یتیمی
بنشین بر سر این دامن خاکی
که بگیرم ز سرت خاک و
بشویم ز رخت خون و
اگر دست مرا یار شود
شانه زنم بر سر مویت
زنم بوسه گلویت
همه زخمم
همه دردم
چه کنم با مژه هایت؟
چه کنم با ترک روی لبانت؟
شده ام فاتحه خوانت
بگشا چشم دهم باز نشانت
رخ مادر
رخ زهرا
سر و پایی که شد از غصه کمانت
راستی
مادرت آمد به کنارم
به همان شب که من از تب
ز تو و غافله جا ماندم و
افتادم از آن ناقه زمین
خسته ترین
با خس و با خار عجین
آمد و بوسید رخم
زد به سختی
به دستی که کبودیش عیان بود
شانه به گیسویم و شد
گرم دو چشمم
ولی از خواب پریدم
و دیدم که ندیدی که چه دیدم
زجر بود و من تنها دل صحرا
بی نفس و با تن مجروح بریدم..
که بریدم...
که بریدم...
حال سنگین شده گوشم
شده کم سوی دو چشمم
بنگر باز به رویم که بگویم
به کجا رفته عمویم؟
دست را رنجه مکن
تا که زنی شانه به مویم
نه غذایی و نه آبی
ولی هرچه بخواهی زده اند زخم زبانم...
شاعر : حسن لطفی
@fasele_rejat131
83.10.13 روضه حضرت رقیه حاج حسن خلج.mp3
7.6M
چند خط #روضه
آسمان تیره و تاریک و کدر بود در آن دم
سحری داشت پر از غم سحری مثل محرم
سحری تیره تر از هر شب تاریک
و سیه تر ز سیاهی نه چراغی نه شهابی و نه ماهی
در آن صحنۀ تاریک و در آن ظلمت یک دست
فقط سوسوی یک تکه ستاره دل شب
چشم نواز همگان بود در عالم
و در این شب شب تاریکتر از شب
و ز هر درد لبالب
به صفی می گذرند از دل یک کوچه تنی چند ز اشراف
خدایا چه خبر هست؟
که اینگونه شتابان و نمایان
به میان دو صف از فوج نگهبان
ز گذر می گذرد
آه کجا؟
آه چرا؟
این دل شب
اول این صف به کف دست کسی بود طلایی
طبقی نقش و نگارین شده زرین شده
هر چند که یک خلعت سرخ است
به روی طبق، اما
ز دلش نور تلالو کند و راه شود روشن و اینان ز گذرها گذرند
آه کجا؟
آه چرا این دل شب؟
کیست خدا؟
در کف این مرد مگر پیک سفیری ست؟
مگر مقصدشان شخص امیری ست؟
مگر موسم مهمانی پیری ست؟
همه غرق تکلم پی دیدار و ملاقات
شتابان و پریشان و نمایان
به گذر می گذرند، آه چرا ؟
هست در این راه
در این لحظه ی بیگاه
که حیران شده
بی خود شده
همه ی ارض و سما را
کمی صبر کن ای دل...
بِشنو صوت ضعیفی
و ببین گریه ی بی جوهری و
هق هقی از دور جگر سوز
در این لحظه ی جانسوز
زند چنگ به سینه
به گمانم که شبیه است
به آن گریه بانوی مدینه
کمی صبر...
کمی صبر...
ببین مقصد آن فوج
به ویرانه ی این شام خراب است
ببین گریه ی این بزم پر آب است
که غرق تب و تاب است
پر از شمع مذاب است
طبق آمد و ویرانه پر از نور شد و
طور شد و
وای ببین دخترکی را
که به زانو و به سختی
به سویش رود و
دست به زمین می کشد و
ناله کنان
مویه کنان
شاعر : حسن لطفی
مداح : حاج حسن خلج
#التماس_دعا
@fasele_rejat131
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره
محـــــــرم خیــــــــــج
@fasele_rejat131
مهربانی ساده است
سادهتر از آنچه فکرش رو بکنی...
کافیه به چشمهات
یاد بدی که چشم "آیینه روحه"
کافیه به دلت یادآوری کنی
همیشه دلهایی هستند،
که درد امانشون رو بریده
و احتیاج به همدلی دارند…
مهربانی ساده است رفیق
کافی است به گوشهات یاد بدی
که میتوونن سنگ صبور باشند.
ربطی هم به سن و سال نداره
مثل #سینا و #صابر من
@fasele_rejat131
نماهنگ فدایی اخر.mp3
2.55M
دیگه واسه چی بمونم حالا که تو بی سپاهی
تو رگام میجوشه خونم حالا که تو قتلگاهی
🎙 #حاج_محمود_کریمی
✳️ #جدید
#️⃣ #شب_پنجم_محرم
@fasele_rejat131
🔺️ محمود احمدی نژاد: آرزو دارم خودم یک سلاح جدید بسازم /نمی توان گفت هرکس در غرب است بد است و هرکس در شرق است خوب
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور دوره های نهم و دهم:
🔹امیدوارم روزی برسد که کارخانجات اسلحه سازی کلا تعطیل شود و آرزو دارم یک سلاح هم خودم بسازم. سلاحی که به جای آنکه بکشد، دوستی و محبت ایجاد کند. فکر می کنم به آن روز خواهیم رسید که تک تک انسانها چنین سلاحی را بسازند و از آن استفاده کنند
🔹 ما نمی توانیم یک مرز در دنیا بگذاریم و بگوییم اینها غرب هستند و اینها شرق هستند و هرکس در غرب هست بد است و هرکس در شرق هست خوب است. مردم اروپا هم مردم خوبی هستند. آنها هم صلح و امنیت را دوست دارند.
@fasele_rejat131
سردار حاجیزاده: از هرگونه حرفی که معنایش خدشهدار شدن رای پزشکیان باشد، پرهیز کنید
سردارحاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه نوشت: نیروهای انقلاب شایسته است از هرگونه اظهارنظر درباره فرآیند انتخابات و میزان رأی ایشان که خلاف این حقیقت مسلم را نشان دهد، پرهیز کنند؛ و حتی اگر مطلبی در نقد رفتار مدعیانی نوشته میشود که ادعای حمایت از نامزد پیروز را داشتند، نباید چنین مطالبی بهمعنای خدشه به رأی رئیسجمهور پیروز تلقی شود.
@fasele_rejat131