eitaa logo
فاصله رجعت
90 دنبال‌کننده
419 عکس
374 ویدیو
45 فایل
إِنْ تَنْصُرُوااللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ لاَيُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساًإِلاَّوُسْعَهَا بَعْدَعُسْرٍيُس
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد باد آن روزها... ۱۴ آذر آذر ماه پر از خاطره تلخ و شیرین ماه صابر ، حمید و حالا الیاس خود صابر و حمید میدانند که این روزها و این ماه ها چه بر من دارد می گذرد هرچه قدر هم بگویم که من قوی هستم من جنگی هستم اهل کم آوردن نیستم ولی لحظاتی هست که از درون خرد میشم از تو چ پنهان صابر سنگ صبور این روزام شده و شده گوش شنوا حرفام نمیدانم از ظلم بگم یا از مظلوم از یار بگم یا دلدار از تقوا بگم یا تخصص از نفاق بگم یا صداقت از ... نمیخام کلیشه ای بگم ولی خدایی هرموقعه که به بن بست می رسم همون لحظه به طریقی به دادم می رسن و اینبار نوبت الیاس بود که از ۸ سال پیش فکر این لحظه من بود و اومد تا باهاش بگم حرفامو بگم درد دل هایی که داره نم نم میشه دل درد از بس که روی. هم جمع شده و... بزار بریم به ۹ سال پیش همون موقعه ای که به در و دیوار میزدم ولی به لطف دوستان همشهری توفیق تشرفم نشد و باز دم سیدعلی و مجید گرم که مسیر تشرفم رو از کرج و تهران باز کردند بچه ها می‌رفتند و من هم مثل همیشه صبوری می کردم توفیق هم کلامی مختصری با الیاس توی اون فضا نصیبم شد نمیخام دست نیافتنی یا برعکس جلوه بدمش ولی خوب چ بخواهیم و چ نخواهیم شهدا روش،منششان یجوری هست که از قبل، آینده شون قابل پیش بینی هست همون صحبت چند دقیقه ای خیلی چیزا برام روشن کرد اصلا بنظر من همون اعتقاد و باور محکمش باعث این فیض عظیم براش شد پاییز بود و آذر و حوالی ساعت دلتنگی که یکی از رفقا زنگ زد و گفت میگن چند تا از بچه های قزوین چند ساعت پیش شهید شدند که فقط یکشونو تونستن برگردانن از صادق و ... پیگیر شدم محل درگیری گفتند دلم مثل سیروسرکه می جوشید که کیا هستند اینا که .... تا بالاخره ... جواب داد و گفت که کیا هستند حمید رو ک شناخت کامل داشتم زکریا و الیاس در حد سلام علیک بدجور داغان بودم اون شب حس کردید وقتی پر از انرژی پر از شور پر از غم پر از ... هستی ولی نمیتانی کاری انجام بدی چ حالی میشی حالا تو به این چیزا غربت و تنهایی هم اضافه کن اون بیمارستان اون فضا تا مدت ها شده بود برام فضا ... حتی چند سال بعد ک دوباره گذرم به اونجا افتاد همون حس حال اومد سراغم بگذریم... و اما پاییز و آذر سال ۱۴۰۲ حدود یک ماه بود که دلگیر بودم از همه و از خودم بیشتر و بغیر صابر هیچکس نمی‌دانست که بر لحظه لحظه من ک میگذره و رک بگم اگه صابر هم نبود واقعا کار برام سخت تر می شد ساعت ۱۰ بود که همه چی زنگ زد کمی سربه سر گذاشت گفت بزار ی چی بگم فضات عوض بشه گفتم بفرما گفت الیاس آمد اولین تصویر اون شب و بیمارستان و... دوباره به ذهنم آمد قطع کردم و به خودم و حالم گریه کردم که با کیا بودم قرار بود چ شم و چی شدم و... تا امروز که اولین صحنه ما شد کوچه مسجد ثارا... اون پشت تویوتا و من پشت سمند اون لحظه و حس و حالش رو هرچی بود برام دنیایی می ارزید و بعد اون رفت و من هم پشتش و تا خود معراج موفق نشدم درست حسابی ببینمش توی مسیر هم برعکس همه تشییع ها، دلخوش بودم نمیدانم چرا ولی شاید چون خود الیاس خنده‌رو، شوخ‌طبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال بود این حس و حال داشتم ... صبح اتاق حسین بودم و قبل اومدن پر از تنش ، عصبانیت و ... بودم ولی بعد تشییع که آمدم آرام آرام. @fasele_rejat131
مدتی است می پرسم از خودم کیستم؟ آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ مستم؟ و... چیستم؟ روز سختی را گذر کردم پر از حس و شور پر از حریم و حرمت پر از وفا پر از دلتنگی گاهی اسیر دل گاهی دل اسیرم گاهی در اوج غرور گاهی غرور لگدمال شده فقط این را مطمنم نمی دانم ولی فقط می دانم که اسیر دل منم نه دل اسیر من که اکنون اینگونه شدم بی طاقت و بی شکیبا دلتنگ صابرم دلتنگ صادقم که برایم با صداقت از صبر بگوید که هادی م شود که سنگ صبورم شود آه که امروز چقدر مستمند نگاه و صدا و سخنش بودم غرق دریای تنهایی و بی وفایی بودم غرق در غرق بودم امروز رفیقی از حبیب مهمان مان شد که خدایی اگر نبود بدجور داغان تر از داغان بودم و باهم مهمان بزم مجلس مادر شدیم و همانجا بود که بغض دل تنگم شکست و هوای دلم بارانی شد به راستی حضرت مادر فاطمه(س) جانم مدیون و مممنونتم تا حال رازم را دیدی شهیدی را هادی م کردی تا راهی بزم عزایت شویم آه مادرم اگر تو را نداشتم که داشتم... یاریم کن که در این مسیر هم ثابت قدم باشم ان شا... @fasele_rejat131
نمیدانم چندمین تشییع شهید هست حول و خوش ۲۰,۲۵ ساله توی این شهر و اون شهر تشییع شهید میرم گاهی تهران تشییع حاج حسین آقا گاهی کرج شهید محمود گاهی قزوین شهید حمید ،الیاس،ذکریا فرمانده محمدرضایی گاهی کرمانشاه تشییع شیر سامرا گاهی اصفهان و صابر گاهی قم و صادق گاهی شیراز و عباس گاهی.... بماند که اگه بخواهم بگم باید کلی بگم گاهی خلاصه حرف اینه که امروز توی تششیع شهید احسان بدجور حال و هوام غریب و شایدم قریب شد و حال و هوای قدیمام زنده شد غرق خودم خودش و حرفای دونفرمون بودم و این وسطا هم گاهی لای می‌کشیدم چند تا حاجت دنیایی میخاستم ولی از خودمون و خدامان پنهان نیست از شما چ پنهان بدجور حس جاماندن دارم بدجور همه ش میگم علی این چندمین هست علی داری پیر میشی علی پس کی کلی امروز به خدا گفتیم خدایا.... نمیدانم که حضرت مادر امروز ناله هامو شنید،حرفامو حواسش شد اشکامو دید یا نه؟ رفیقی رسید سلام و علیکی و بعدش اولین چیزی ک گفت این بود تو کی میری؟ پس کی بیام واس تو؟ مصطفی به خنده با کمر دردش میگه بازم من و تو مهدی میگه علی دیه نم نم داری تنها میشی ها.. حمید میگه.... خلاصه هرچی ی کی میگه خودشان هم بهتر از من می دانند و می دانم که بدجور همه ما دنبال ش، هستیم ولی ناراحت نشدیا رفقا عُرضه نداریم شهادت عرضه میخاد عرضه چی ؟ عرضه دل بریدن عرضه دل کندن عرضه رفتن خودمو میگم منی که از کجا تا کجا فقط شده خاطرش برام منی ک از دیدار حبیب فقط حسرتش مانده منی که هنوز رفتن صادق م باورم نمیشه منی که هنوزم مثل دیوانه ها هر وقت کم میارم میام اینجا با صابر حرف میزنم منی که درگیر میز و صندلی م منی که اونی ک باید باشم تا بشم نیستم پس غلط میکنم پس بیجا میکنم حتی حرفش میزنم چ برسه به خواستن و آرزو کردنش ولی رفقا بدجور آشوبم بدجور دلتنگم بدجور دلگیرم میترسم بدجور هم میترسم از لحظه دیدار از فاصله رسیدن به رجعت که در لحظه ،در چشم بهم زدنی هست که توی اون لحظه اونی که باید باشم اونی که ی عمر ادعاش میزدم نباشم بدجور تنها شدم بدجور کم آوردم بدجور به در بسته خوردم هرکاری ک میکنم نمیشه وقتی هادی و حسین میبینم غرق خجلت میشم وقتی اسامه پیام میده دلتنگ دیدارش میشم ولی.... این روزا تمام دلخوشیم عکس ها و کلیپ هام هست که ی روزی واس گرفتنش کلی ناز می‌کشیدم تا باهام بگیرن و الان شده دوای دردم و روزی هزار بار به هزار دلیل میبینم و به صابرم نشون میدم و..... بچه ها دوری آسون نیست یکی از رفقا عزیزتر از جانم چند روزی رفته بود پابوس امام رئوف شاید باورتون نشه تا برگرده دمق و داغان بودم حالا تو قیاس کن مگه میشه یادت بره دل بکنی از کلی خاطره از کلی مرام معرفت و... رفتند و من تنها موندم توی اوج سختی ها اسیر روزمرگی دنیا و بازی هاش ... الان اونا پیش ارباب و من در حسرت اونا امیدم فقط توی این شب ها مدد حضرت مادر عنایت خدا دعا رفقای شهیدم هرچند که خودم بهتر میدانم لایق نیستم ولی واس لایق شدن همه کار دارم میکنم،همه جا میرم تا سایزم به سایز پیرهن تک سایز برسه ان شا.... @fasele_rejat131
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب یلدایم اگر با تو سپر شد یلداست… یا اگر این شب من باتو سحر شد یلداست ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو، اگر… بعد از این شامِ سیه، ختم سفر شد یلداست ما که خود چله نشین تو شدیم آقا جان این شب چله اگر از تو خبر شد یلداست شب نشینی و کنار دگران خوب اما باتو و عشق تو گر جمله به سر شد یلداست ای خدای کرم و جود و محبت، مهدی از کرم بر من اگر از تو نظر شد یلداست همچنان آل علی در خطر تهدیدند آن دمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست چون شهیدان تو ای شهد شهادت نوشان سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست حرف آخر، اگر این چشم من ای صاحب اشک امشبی بهر غم جدّ تو تَر شد یلداست… @fasele_rejat131