شمع و گل و پروانه
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
حتّی بسیاری از کسانی که «مهندسی گل و بلبل»، یعنی ادبیّات فارسی هم خواندهاند، نمیدانند که منظور از پروانه در شعر فارسی این حشرۀ معروف که میشناسیم و بالوپری رنگارنگ دارد نیست. این پروانهها حشرات باغ و صحرا هستند و معمولاً در خانهها و محیطهای مسکونی دیده نمیشوند.
پروانهای که در فضای ادبیّات فارسی گرداگرد شمع میچرخد و جان فدا میکند درواقع، پشۀ کوچک یا بیدی است که به نور علاقه دارد و در روزگار ما در اطراف چراغهای نئون آنها را میتوان دید.
بنابراین تصاویری از این دست را از شمع و گل و پروانه فراموش کنید!
رها کن از غم و از اخم دلها و جبینها را
بچین در سفرههای مهربانی هفتسینها را
چه میشد در همین خانه تکانیّ دم عیدی
به سطل خاکروبه میسپردی بغض و کینها را
میان ما خطوط فاصله مرز جدایی هاست
بیا و پاک کن از دفترت این نقطهچینها را
میان شادی و غم نیست مرز روشنی ای جان
به یاد آور به وقت شادمانیها غمینها را
تویی که یاد تو فتح الفتوح مهربانیهاست
به یاد ما بیاور شادی فتح المبینها را
نسیمی میوزد از سرزمین سروهای ناز
که هر دم زنده خواهد کرد یاد نازنینها را
محمّدرضا ترکی
در دعوای فروغی و فردوسی پور و برنامه نود و قضای بد و قاعده الاهم فالاهم فرماید:
هان چه رازی هست در کار «نود»؟
عقل من هرگز نخواهد داد قد
باوجود مشکلات مملکت
این گرانیهای خارج از عدد
در زمانی که "گلستان" میتپد
زیر این رگبار و سیل و جزر و مد
در زمانی که گروهی هموطن
دردمندند از قضا و بخت بد
ما جماعت در خیال چیستیم؟
میکنیم اخبار را هردم رصد
تا بفهمیم این یکی آخر چه گفت
آن یکی در پاسخش حرفی نزد؟
حرف محفلهاست این حرف و حدیث
نقل مجلسها همین بحث نود
عدّهای گویند «عادل» ظالم است
میشود از سوی بیبیسی مدد
باید او را بیمحابا حذف کرد
از نود انداخت بیرون با لگد!
عدّهای گویند عادل چون گل است
گل اگر باشد تمیز و سرسبد
شیکپوش است او ولیکن دشمنش
کاپشن میپوشد از جنس نمد!
آن «فروغی» بیفروغ است و لذا
میبرد بر عادل و کارش حسد!
من اگر مُردم نگویید از صدا
یا که از سیما فرو شد در لحد...
الغرض مشتی غرض از یکطرف
زآن طرف هم حرفهای بیسند
ای جماعت عادل و برنامهاش
واجب است امّا نه در این سطح و حد
که شود موضوع دعواهای ما
یا ملاک فلسفیّ نیک و بد!
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
پیش سیل تفرقه سازید سد!
محمّدرضا ترکی
دشمن طاووس آمد پرّ او
ای بسا شه را بکشته فرّ او
این بیت مثنوی یک ضربالمثل کهن را در بر دارد که باید ریشه در فرهنگ مردم هندوستان داشته باشد. دلیل ما یکی این است که طاووس اساساً پرندهای هندی است که قرنها قبل وارد ایران شده است و دیگری اینکه همین مضمون در کلیله و دمنه که یک اثر هندی است وجود دارد. در کلیله و دمنه (ص104) میخوانیم:
جمال پر طاووس او را پرکنده و بالگسسته دارد
شاید نخستین شاعری که به این مضمون پرداخته عطای رازی (شاعران بیدیوان، ص600) از شاعران قرن سوم باشد که سخن او در لباب الألباب و کلیله و دمنۀ نصرالله منشی هم آمده است:
بلای من آمد همی دانش من
چو روباه را مو و طاووس را پر
این مضمون وارد شعر عربی و فارسی شده و شاید صایب تبریزی (دیوان، ج1، ص375) یکی از متأخّرترین شاعران پارسیگویی باشد که به آن پرداخته است:
صایب! فغان که گشت در این بوستانسرا
طاووسوار بالوپر ما وبال ما
برای شواهد بیشتر ← دهخدا، امثال و حکم (ج2، ص814)؛ فروزانفر، شرح مثنوی شریف (ج1، ص110 تا 111).
محمّدرضا ترکی
بهزودی منتشر میشود:
سالهای بیترانگی
برگزیدۀ سرودههای سالهای 91 تا 96
انتشارات شهرستان ادب
مدیریّت مردابها و آبها
سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست
لنگی این قافله تا بامداد محشر است
شیوۀ مدیریّت بزرگانی مثل شهیدچمران در اوایل انقلاب این بود که بااینکه وزیر دفاع بود خودش را به پاوۀ در محاصره رساند و درکنار مدافعان اندک آن جانش را به خطر انداخت و توانست این شهر و کردستان را از سقوط و این کشور را از خطری بزرگ نجات دهد.
شیوۀ مدیریّت حاکم بر مملکت از دهۀ هفتاد به اینسو امّا غالباً این است که مدیران بر برج عاج خویش نشستهاند و بر مقدّرات مردم حکم میرانند. اخیراً این سرپرستان محترم یکگلّه بوقچی و تبلیغاتچی و کارشناس جنگ روانی، از جمله تعداد زیادی استاد دانشگاه و کارشناس و متخصّص هم در استخدام دارند که در فضای مجازی و جاهای دیگر ثابت کنند که روش درست و علمی مدیریّت همین دورکاری است و مدیر درستوحسابی باید از زیر پتو و از سواحل قشم و کیش و شاید جاهای دیگر، بحرانهای بزرگ را مدیریّت کند و روشهایی مثل شهیدچمران نوعی عوامفریبی و ریاکاری و به قول خودشان پوپولیسم است! این درحالی است که در تمام دنیا وقتی موقعیّت خاصّی در یک کشور پیش میآید مقامات کشور حتّی سفرهای رسمی خودشان را نیمهکاره رها میکنند و سریعاً به نقطۀ بحران میروند.
یاد مرحوم سیّدحسن حسینی بهخیر که در همان دهۀ هفتاد در منظومۀ مردابها و آبها این اوضاع را با تیزبینی دید و نقد کرد و سرود:
ماجرا این است: مردار تفرغن زنده شد
شاخههای ظاهراً خشکیده از بُن زنده شد
آفتابی نامبارک نفسها را زنده کرد
بار دیگر اژدهای خشک را جنبنده کرد
قبطیان فتنهگر جا در بلندی کردهاند
ساحران با سامریها گاوبندی کردهاند
سعدی استاد مدیریّت
سعدی در باب اوّل گلستان این حکایت را آورده است:
وزرای نوشیروان در مهمّی از مصالح مملکت اندیشه همیکردند و هر یک رایی همیزدند و مَلِک همچنین تدبیری اندیشه همیکرد. بزرجمهر را رای مَلِک اختیار آمد.
وزیران در خُفیه پرسیدند که رای مَلِک [ را ] جه مزیّت دیدی بر فکر چندین حکیم؟
گفت: به موجب آنکه [انجامِ ] کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیّت است که صواب آید یا خطا؛ پس موافقت رای مَلِک اولیتر است تا اگر خلافِ صواب آید، به علتِ متابعت او از مُعاتبت ایمن باشم!
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفتن آنک ماه و پروین!
نباید تصوّر کرد که سعدی در حکایت بالا درس تملّق و فرصتطلبی به مقامات و مسئولان مملکتی داده و آنان را به تأیید رطب و یابس سخنان مافوق رهنمون شده است.
اگر دقّت بفرمایید فرض حکایت سعدی در جایی است که تصمیمگیری دشوار است و هر کس، از جمله پادشاه رأی و نظری را ابراز میکند و هیچیک از این نظریّات هم ظاهراً بر دیگری برتری ندارد.
طبعاً اگر یکی از این نظریّات از همه روشنتر و عقلانیتر بود، سعدی ما را به پیروی از همان رای توصیه میکرد، همچنین اگر رأی پادشاه به وضوح باطل بود، باز هم سعدی از زبان بزرگمهر آن را تأیید نمیکرد.
به نظر میرسد حکایت سعدی مبتنی بر این اصل مدیریّتی است که مدیران زیردست نباید بیدلیل با نظر مقام بالاتر مخالفت کنند و تصمیمی که مورد تأیید عالیترین مقام اداری است از ضمانت اجرایی بالاتری برخوردار است. درسی که سیاستمداران ما از این سخن سعدی میتوانند بگیرند یکی میتواند این باشد که عرصۀ مدیریّت جای تنازع و اعمال اختلاف سلیقه نیست و در شرایط مساوی و هنگامی که آرای مختلفی وجود دارد، در هنگام تصمیمگیری حمایت از نظر مقام بالاتر عاقلانهتر است و دست کم این است که اگر آن رأی و نظر ناصواب درآمد، همان مقام بالاتر مسئول خواهد بود و دیگران از مواخذه در امان هستند!
سعدی در دوبیت آخر همین نکتۀ مدیریّتی را تأکید میکند که تعارض و ستیزۀ بیدلیل ردههای پایین با مدیریّت عالی یک سازمان که از آن با تعبیر «خلاف رای سلطان رای جستن» یاد شده کار خطرناکی است و عمدتاً به حذف مدیریّت میانی منجر میشود. بیت آخر نیز با طنزی که دارد فضای حکایت را تلطیف و میزان تأثیرگذاری آن را افزایش داده است.
#محمد_رضا_ترکی
خوزستان
یکروز در تهاجم خمپارهها خراب
یکروز در تلاطم سیلاب در عذاب
این است حال پارۀ زرخیز میهنم
یکروز زیر آتش و یکروز زیر آب!
محمّدرضا ترکی