eitaa logo
فصل فاصله
314 دنبال‌کننده
357 عکس
40 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
سعدی استاد مدیریّت سعدی در باب اوّل گلستان این حکایت را آورده است: وزرای نوشیروان در مهمّی از مصالح مملکت اندیشه همی‌کردند و هر یک رایی همی‌زدند و مَلِک همچنین تدبیری اندیشه همی‌کرد. بزرجمهر را رای مَلِک اختیار آمد. وزیران در خُفیه پرسیدند که رای مَلِک [ را ] جه مزیّت دیدی بر فکر چندین حکیم؟ گفت: به موجب آنکه [انجامِ ] کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیّت است که صواب آید یا خطا؛ پس موافقت رای مَلِک اولی‌تر است تا اگر خلافِ صواب آید، به علتِ متابعت او از مُعاتبت ایمن باشم! خلاف رای سلطان رای جستن به خون خویش باشد دست شستن اگر خود روز را گوید شب است این بباید گفتن آنک ماه و پروین! نباید تصوّر کرد که سعدی در حکایت بالا درس تملّق و فرصت‌طلبی به مقامات و مسئولان مملکتی داده و آنان را به تأیید رطب و یابس سخنان مافوق رهنمون شده است. اگر دقّت بفرمایید فرض حکایت سعدی در جایی است که تصمیم‌گیری دشوار است و هر کس، از جمله پادشاه رأی و نظری را ابراز می‌کند و هیچ‌یک از این نظریّات هم ظاهراً بر دیگری برتری ندارد. طبعاً اگر یکی از این نظریّات از همه روشن‌تر و عقلانی‌تر بود، سعدی ما را به پیروی از همان رای توصیه می‌کرد، همچنین اگر رأی پادشاه به وضوح باطل بود، باز هم سعدی از زبان بزرگ‌مهر آن را تأیید نمی‌کرد. به نظر می‌رسد حکایت سعدی مبتنی بر این اصل مدیریّتی است که مدیران زیردست نباید بی‌دلیل با نظر مقام بالاتر مخالفت کنند و تصمیمی که مورد تأیید عالی‌ترین مقام اداری است از ضمانت اجرایی بالاتری برخوردار است. درسی که سیاست‌مداران ما از این سخن سعدی می‌توانند بگیرند یکی می‌تواند این باشد که عرصۀ مدیریّت جای تنازع و اعمال اختلاف سلیقه نیست و در شرایط مساوی و هنگامی که آرای مختلفی وجود دارد، در هنگام تصمیم‌گیری حمایت از نظر مقام بالاتر عاقلانه‌تر است و دست کم این است که اگر آن رأی و نظر ناصواب درآمد، همان مقام بالاتر مسئول خواهد بود و دیگران از مواخذه در امان هستند! سعدی در دوبیت آخر همین نکتۀ مدیریّتی را تأکید می‌کند که تعارض و ستیزۀ بی‌دلیل رده‌های پایین با مدیریّت عالی یک سازمان که از آن با تعبیر «خلاف رای سلطان رای جستن» یاد شده کار خطرناکی است و عمدتاً به حذف مدیریّت میانی منجر می‌شود. بیت آخر نیز با طنزی که دارد فضای حکایت را تلطیف و میزان تأثیرگذاری آن را افزایش داده است.
خوزستان یک‌روز در تهاجم خمپاره‌ها خراب یک‌روز در تلاطم سیلاب در عذاب این است حال پارۀ زرخیز میهنم یک‌روز زیر آتش و یک‌روز زیر آب! محمّدرضا ترکی
خلیج همیشه فارس، نه خلیج همیشگی فارس! هموطنان ما بسیاری مواقع برای تأکید بر هویّت ایرانی خلیج فارس آن را «خلیچ همیشگی فارس» می‌نامند که تعبیری است از لحاظ زبانی ناصواب. در این تعبیر «همیشگی» به معنی «جاودانه» صفت «خلیج» است نه قید «فارس» بنابراین بر جاودان بودن خلیج دلالت دارد، نه همیشگی بودن نام «فارس» بر آن؛ درحالی‌که کسی در جاودانه‌بودن واقعیّت جغرافیایی این خلیج بحثی ندارد و تمام شیطنت‌های تبلیغاتی دشمنان بر نام این خلیج متمرکز شده است! لازم است برای رساندن این مفهوم از «خلیج همیشه فارس» و امثال آن استفاده کنیم. محمّدرضا ترکی
اهل ریا و اهل ریاست! اگر این لباس لباس کار است، لباس عملگی است، و اگر هم عملۀ خوب داریم و هم عملۀ بد، چرا نباید عدّه‌ای از طلبه‌هایی که در زیر خطّ فقر زندگی می‌کنند با همین لباس به مناطق سیل‌زده بروند و به مردم خدمت کنند و نشان بدهند که آخوندهای لاکچری اشرافی هیچ ربطی به آن‌ها ندارند و آن‌ها عملۀ خوب خدمتگزارند و در کنار مردم‌اند، نه در کنار اشراف و طبقۀ بالای متوسّط؟! مگر این‌ها در زمان جنگ با همین لباس، درکنار بقیۀ قشرهای مردم از این مرزوبوم دفاع نکردند و آن‌همه شهید ندادند؟! چرا عدّه‌ای از خدمت‌رسانی این قشر از مردم عصبانی شده‌اند و این‌ها را به ریاکاری متّهم می‌کنند؟! یک‌طلبۀ گمنام شهرستانی مگر سلبریتی یا مقام مملکتی است که با عکس و تفصیلات دنبال شهرت باشد که کارش ریا باشد؟! این‌ها مگر در کنار خدمت‌رسانی و بیل‌زدن چه شعاری به نفع کدام جریان و جناح سیاسی داده‌اند که عدّه‌ای اهل شهرت و ریاست فریاد «ریاست... ریاست!» برآورده‌اند؟ اگر خدمت به مردم ریاست خوشا ریاکاریی از این دست!
سیل و ترمیم گسل‌های اجتماعی و سیاسی! ملّت ایران در طول تاریخ از درگیری‌های گروهی و طایفه‌ای آسیب فراوان دیده است. به عنوان مثال، چنان‌که یاقوت نوشته است، در سال 582ق جنگ‌های مذهبی هولناکی در ری اتّفاق افتاد که بر اثر آن بسیاری از مردم کشته و آواره شدند و شهر رو به ویرانی نهاد.در این حوادث ابتدا حنفی‌ها و شافعی‌ها شیعیان را قلع‌و قمع کردند و سپس به جان هم افتادند که به چیرگی شافعی‌ها انجامید. طبعاً در پشت صحنۀ این دعواها کانون‌های قدرت، از خلافت بغداد بگیر تا سلاجقه و حکّام و قدرت‌های محلّی، قرار داشتند. این کانون‌ها آن‌چنان در کورۀ نفرت و دشمنی دمیده بودند که حتّی دو طایفۀ سنّی‌مذهب به‌راحتی به قتل عام زن و بچّۀ یک‌دیگر می‌پرداختند. این درگیری‌های فرسایشی مقدّمه‌ای شد برای چیرگی جریاناتی مثل قبایل مغول بر ایران و عقب‌ماندگی تاریخی ما و خسارت‌های جبران‌ناپذیر دیگر. آنچه گذشت تنها نمونه‌ای از درگیری‌های خونین و عبرت‌آموز تاریخ گذشتۀ ماست. در چنددهۀ اخیر هم کانون‌های قدرت و سیاست، خصوصاً جریانات وابسته به بیگانه در فضای رسانه‌ای به پمپاژ نفرت در میان مردم و فعّال کردن گسل‌های قومی و احتماعی و طبقاتی و سیاسی مشغول‌اند و عدّه‌ای هم از سر سادگی، وچه‌بسا قربة‌الی الله یا قربة الی دمکراسی در کار دمیدن در همین کوره هستند . ردّپای بیگانگان و سرویس‌های جنگ روانی آنان را به وضوح در امواج مختلف رسانه‌ای و شایعه‌سازی‌های مختلف در فضای مجازی می‌توان دید. این‌ها هر از چندی کوچکترین اختلاف نظر را بهانه‌ای برای نفرت‌پراکنی و ایجاد یک بحران ملّی قرار می‌دهند! خوش‌بختانه سیل اخیر، با همۀ خسارت‌های فراوانش، توانسته است بسیاری از این گسل‌ها و شکاف‌های پدیدآمده میان قشرها و اقوام مختلف و جریانات سیاسی را ترمیم و مردم ایران را، از هر جریان و فکر و مشربی به هم نزدیک کند. باید این اتّفاق مبارک را قدر دانست و باید میان نقد دل‌سوزانه و علمی با نفرت‌پراکنی و ایجاد دوقطبی‌های کاذب فرق نهاد!
گوژعقل نتردام! ترامپ دیروز پیش‌نهاد کرده بود برای خاموش کردن آتش کلیسای نتردام از آسمان روی آن آب بریزند. آتشنشانی فرانسه این اقدام را به دلیل سنگینی حجم آب غلط و باعث ویرانی نتردام دانست. فضای مجازی هم ترامپ را به دلیل پیشنهاد بی ربطش به حماقت متهم کرد! ترامپ گفت به مکرون اگر که می‌خواهید شراره‌های کلیسای خود خموش کنید به من که خبره‌ام و اهل بخیه در هرکار به من که پخته‌ام و کهنه‌کار گوش کنید سریع‌تر بشتابید و یک هواپیما- -یِ آبپاش بیارید و آب توش کنید بر آن شراره بریزید آب از آن بالا نشسته‌اید چرا؟ زود جنب‌وجوش کنید شنید این سخن آتش‌نشان آگاهی به خنده گفت رها حرف این چموش کنید! چگونه می‌شود از آسمان هزاران لیتر نثار برج کلیسا و آن نقوش کنید؟! نمی شود که به یک‌باره آب دریا را روانه جانب سوراخ تنگ موش کنید! برای آنکه کلیسای نتردام شود خرابه گوش به این رهبر وحوش کنید! برای اینکه بفهمید سطح هوشش را همین بس است نگاهی به های‌وهوش کنید! محمّدرضا ترکی
جانباز جنگ رفته بود برای کمک به سیل‌زدگان. پایش در گل ولای گیر کرد. وقتی خواستند کمکش کنند، پای مصنوعی‌اش از جا درآمد.... خدا کند که به زعم برخی سلبریتی‌های محترم کارش ریا نباشد! ز دست داده از این پیش پا، پرستوخان! زمان جنگ برای خدا، پرستوخان! زمان جنگ برای نجات خرّمشهر نهاده بود در این راه پا، پرستوخان! در آن زمان که جوان بود‌ آمد و امروز دوباره آمده بی‌ادّعا، پرستوخان! دوباره آمده در اوج پاکی این خاکی میان ورطۀ سیلاب‌ها، پرستوخان! دوباره آمده یک‌لاقباتر از دیروز که نشکند خط شلوار ما، پرستوخان! میان ورطۀ سیلاب و پای مصنوعی؟! خدا کند که نباشد ریا، پرستوخان! گمان کنم همه اهل ریا و تزویرند تویی تو حضرت مالاریا، پرستوخان! دگر به گردۀ او جای زخم خنجر نیست ولی بزن تو، خوشا، مرحبا، پرستوخان! محمّدرضا ترکی
دویار زیرک و از بادۀ کهن دومنی فراغتیّ و کتابیّ و گوشۀ چمنی دربارۀ «دو یار زیرک» و «دو من» در این بیت برخی از شارحان حافظ سخنانی گفته‌اند؛ از این قبیل که مراد از دو یار زیرک « خود حافظ و معشوق اوست که هردو ژرف‌بین و آگاه و رازدان‌اند» و برخی از استادان نیز با تحقیقات دقیق مشخّص کرده‌اند که «من» در روزگار حافظ واحد وزنی بوده است دقیقاً معادل هشت‌صدوسی‌وپنج گرم امروز که با یک حساب سرانگشتی دو من آن می‌شده هزاروشش‌صدوهفتاد گرم (حدود یک‌ونیم کیلو) و خواست شاعر هم این بوده که با آن یار زیرک دوتایی بنشینند و این بادۀ کهن را بنوشند و حالش را ببرند! به نظر می‌رسد که نکته‌ای در این بین مغفول مانده است و آن دلالت عدد «دو» است که در این قبیل موارد مفهوم ریاضی آن مدّنظر نیست و تنها بر «قلّت» دلالت دارد؛ مثل این بیت دیگر حافظ که «دو روز» در آن به معنی زمان اندک است، نه دو روز: دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یک‌سان نباشد حال دوران غم مخور بنابراین حافظ که مثل هر انسان آگاه و متفاوتی در این جهان احساس تنهایی می‌کند آرزو دارد که تعداد اندکی دوست دانا و اندکی باده (اسباب شادمانی و سرخوشی) و اندک فراغتی و گوشۀ چمن (باغی) و کتابی داشته باشد و تلخی روزگار را با آن‌ها سپری کند و البتّه که اگر این‌ها، خصوصاً دوستان دردآشنا و آگاه، را یافته بود این‌گونه سخن نمی‌گفت! محمّدرضا ترکی