eitaa logo
فصل فاصله
318 دنبال‌کننده
359 عکس
41 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
سیل و ترمیم گسل‌های اجتماعی و سیاسی! ملّت ایران در طول تاریخ از درگیری‌های گروهی و طایفه‌ای آسیب فراوان دیده است. به عنوان مثال، چنان‌که یاقوت نوشته است، در سال 582ق جنگ‌های مذهبی هولناکی در ری اتّفاق افتاد که بر اثر آن بسیاری از مردم کشته و آواره شدند و شهر رو به ویرانی نهاد.در این حوادث ابتدا حنفی‌ها و شافعی‌ها شیعیان را قلع‌و قمع کردند و سپس به جان هم افتادند که به چیرگی شافعی‌ها انجامید. طبعاً در پشت صحنۀ این دعواها کانون‌های قدرت، از خلافت بغداد بگیر تا سلاجقه و حکّام و قدرت‌های محلّی، قرار داشتند. این کانون‌ها آن‌چنان در کورۀ نفرت و دشمنی دمیده بودند که حتّی دو طایفۀ سنّی‌مذهب به‌راحتی به قتل عام زن و بچّۀ یک‌دیگر می‌پرداختند. این درگیری‌های فرسایشی مقدّمه‌ای شد برای چیرگی جریاناتی مثل قبایل مغول بر ایران و عقب‌ماندگی تاریخی ما و خسارت‌های جبران‌ناپذیر دیگر. آنچه گذشت تنها نمونه‌ای از درگیری‌های خونین و عبرت‌آموز تاریخ گذشتۀ ماست. در چنددهۀ اخیر هم کانون‌های قدرت و سیاست، خصوصاً جریانات وابسته به بیگانه در فضای رسانه‌ای به پمپاژ نفرت در میان مردم و فعّال کردن گسل‌های قومی و احتماعی و طبقاتی و سیاسی مشغول‌اند و عدّه‌ای هم از سر سادگی، وچه‌بسا قربة‌الی الله یا قربة الی دمکراسی در کار دمیدن در همین کوره هستند . ردّپای بیگانگان و سرویس‌های جنگ روانی آنان را به وضوح در امواج مختلف رسانه‌ای و شایعه‌سازی‌های مختلف در فضای مجازی می‌توان دید. این‌ها هر از چندی کوچکترین اختلاف نظر را بهانه‌ای برای نفرت‌پراکنی و ایجاد یک بحران ملّی قرار می‌دهند! خوش‌بختانه سیل اخیر، با همۀ خسارت‌های فراوانش، توانسته است بسیاری از این گسل‌ها و شکاف‌های پدیدآمده میان قشرها و اقوام مختلف و جریانات سیاسی را ترمیم و مردم ایران را، از هر جریان و فکر و مشربی به هم نزدیک کند. باید این اتّفاق مبارک را قدر دانست و باید میان نقد دل‌سوزانه و علمی با نفرت‌پراکنی و ایجاد دوقطبی‌های کاذب فرق نهاد!
گوژعقل نتردام! ترامپ دیروز پیش‌نهاد کرده بود برای خاموش کردن آتش کلیسای نتردام از آسمان روی آن آب بریزند. آتشنشانی فرانسه این اقدام را به دلیل سنگینی حجم آب غلط و باعث ویرانی نتردام دانست. فضای مجازی هم ترامپ را به دلیل پیشنهاد بی ربطش به حماقت متهم کرد! ترامپ گفت به مکرون اگر که می‌خواهید شراره‌های کلیسای خود خموش کنید به من که خبره‌ام و اهل بخیه در هرکار به من که پخته‌ام و کهنه‌کار گوش کنید سریع‌تر بشتابید و یک هواپیما- -یِ آبپاش بیارید و آب توش کنید بر آن شراره بریزید آب از آن بالا نشسته‌اید چرا؟ زود جنب‌وجوش کنید شنید این سخن آتش‌نشان آگاهی به خنده گفت رها حرف این چموش کنید! چگونه می‌شود از آسمان هزاران لیتر نثار برج کلیسا و آن نقوش کنید؟! نمی شود که به یک‌باره آب دریا را روانه جانب سوراخ تنگ موش کنید! برای آنکه کلیسای نتردام شود خرابه گوش به این رهبر وحوش کنید! برای اینکه بفهمید سطح هوشش را همین بس است نگاهی به های‌وهوش کنید! محمّدرضا ترکی
جانباز جنگ رفته بود برای کمک به سیل‌زدگان. پایش در گل ولای گیر کرد. وقتی خواستند کمکش کنند، پای مصنوعی‌اش از جا درآمد.... خدا کند که به زعم برخی سلبریتی‌های محترم کارش ریا نباشد! ز دست داده از این پیش پا، پرستوخان! زمان جنگ برای خدا، پرستوخان! زمان جنگ برای نجات خرّمشهر نهاده بود در این راه پا، پرستوخان! در آن زمان که جوان بود‌ آمد و امروز دوباره آمده بی‌ادّعا، پرستوخان! دوباره آمده در اوج پاکی این خاکی میان ورطۀ سیلاب‌ها، پرستوخان! دوباره آمده یک‌لاقباتر از دیروز که نشکند خط شلوار ما، پرستوخان! میان ورطۀ سیلاب و پای مصنوعی؟! خدا کند که نباشد ریا، پرستوخان! گمان کنم همه اهل ریا و تزویرند تویی تو حضرت مالاریا، پرستوخان! دگر به گردۀ او جای زخم خنجر نیست ولی بزن تو، خوشا، مرحبا، پرستوخان! محمّدرضا ترکی
دویار زیرک و از بادۀ کهن دومنی فراغتیّ و کتابیّ و گوشۀ چمنی دربارۀ «دو یار زیرک» و «دو من» در این بیت برخی از شارحان حافظ سخنانی گفته‌اند؛ از این قبیل که مراد از دو یار زیرک « خود حافظ و معشوق اوست که هردو ژرف‌بین و آگاه و رازدان‌اند» و برخی از استادان نیز با تحقیقات دقیق مشخّص کرده‌اند که «من» در روزگار حافظ واحد وزنی بوده است دقیقاً معادل هشت‌صدوسی‌وپنج گرم امروز که با یک حساب سرانگشتی دو من آن می‌شده هزاروشش‌صدوهفتاد گرم (حدود یک‌ونیم کیلو) و خواست شاعر هم این بوده که با آن یار زیرک دوتایی بنشینند و این بادۀ کهن را بنوشند و حالش را ببرند! به نظر می‌رسد که نکته‌ای در این بین مغفول مانده است و آن دلالت عدد «دو» است که در این قبیل موارد مفهوم ریاضی آن مدّنظر نیست و تنها بر «قلّت» دلالت دارد؛ مثل این بیت دیگر حافظ که «دو روز» در آن به معنی زمان اندک است، نه دو روز: دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یک‌سان نباشد حال دوران غم مخور بنابراین حافظ که مثل هر انسان آگاه و متفاوتی در این جهان احساس تنهایی می‌کند آرزو دارد که تعداد اندکی دوست دانا و اندکی باده (اسباب شادمانی و سرخوشی) و اندک فراغتی و گوشۀ چمن (باغی) و کتابی داشته باشد و تلخی روزگار را با آن‌ها سپری کند و البتّه که اگر این‌ها، خصوصاً دوستان دردآشنا و آگاه، را یافته بود این‌گونه سخن نمی‌گفت! محمّدرضا ترکی
همراه من آن‌که اوّل و آخر اوست هرجا باشم همیشه در دست‌رس است! محمّدرضا ترکی
در پاسخ به یاوه‌گویی وزیر خارجۀ بحرین یک شیر کجا می‌نگرد یک بز را هی، تند نرو! بگیر آن ترمز را! از مثل تویی اجازه کی می‌گیرد ایران چو ببندد از غضب هرمز را! محمّدرضا ترکی
خودآموز راضی نگاه‌داشتن مردم! بار‌برهای خسته گاهی برای اینکه بتوانند طاقتشان را در زیر بارهای سنگین بیشتر کنند دست به کار عجیبی می‌زنند. آن‌ها در اوج سنگینی بار تکّه‌سنگی بر آنچه بر شانه دارند اضافه می‌کنند و مدّتی با همان اضافه‌بار راه می‌سپرند؛ آن‌گاه آن تکّه‌سنگ را دور می‌اندازند و بعد چون احساس می‌کنند بارشان سبک شده، با توانی دوچندان به راهشان ادامه می‌دهند! یک‌راه راضی نگاه‌داشتن مردم همین است که وقتی شانه‌های مردم ضعیف جامعه زیر بار تورّم و گرانی و بی‌کاری خم شده، یک‌باره قیمت‌ها را بالا ببرید و پس از مدّتی فقط اندکی از آن بکاهید. خواهید دید که مردم به جانتان دعا هم خواهند کرد و از اینکه، مثلاً، دلار از 19هزارتومان به 15هزارتومان، رسیده احساس ارزانی هم می‌کنند! این از طبقۀ پایین جامعه، امّا برای راضی نگاه‌داشتن طبقۀ متوسّط به بالای جامعه که نیاز و مطالبۀ اقتصادی زیادی ندارد کار ساده‌تر است. کافی است پدیده‌ای مثل ساسی مانکن را به مدارس ببری تا احساس کنند شما چقدر جنتلمن هستید و اگر کسان دیگری جای شما بودند با نوحه و عزاداری از بچّه‌هایتان پذیرایی می‌کردند! خب دیدید که راضی کردن قشرهای مختلف ملّت کار زیاد سختی هم نیست! تا درس بعدی در زمینۀ سیاست و تدبیر اجتماعی شما را به خدا می‌سپاریم!
یک گلّه سگ حریص دم‌لابه‌کنان له‌له‌زن و کاسه‌لیس دم‌لابه‌کنان یک روزۀ باطل‌شده را بگشودند بر سفرۀ انگلیس دم‌لابه‌کنان! محمّدرضا ترکی
گاوی با چشم‌های خمار! می‌گویند یک روز گاو مش‌حسن گاو شیرده‌ای را دید که چشم‌هایش حسابی خمار بود و خبر از افسردگی شدید او می‌داد. گاو مش‌حسن پرسید: چه شده خواهرجان! چرا این‌همه خسته و افسرده‌ای؟! خانم گاوه جواب داد: دست روی دلم نذار خواهر! اگر تو را هم میلیاردی می‌دوشیدند و وعده می‌دادند که از تو حمایت کنند، امّا پنج‌سال در باتلاق جنگ یمن دست و پا می‌زدی و کسی به فریادت نمی‌رسید و هرروز نیروهایت را لت‌وپار می‌کردند و تلمبه‌خانه‌هایت را می‌زدند و کشتی‌های نفتکشت را منفجر می‌کردند و دکل‌های خودت و هم‌پیمانانت را روز روشن باز می‌کردند و می‌بردند و پهبادهایت را ساقط می‌کردند و ...و مجبور بودی خیلی از این اتّفاقات را به روی مبارکت هم نیاوری و زیرسبیلی رد کنی و اربابت هم فقط هارت و پورت می‌کرد و هی می‌گفت: «منتظرم مش حسن زنگ بزند»، تو هم مثل من حالت گرفته نمی‌شد؟!
احمد هارون نجم‌پور سرپرست سفارت افغانستان دیروز در مراسم پاس‌داشت زبان فارسی و بزرگ‌داشت حکیم ابوالقاسم فردوسی خاطره‌ای را نقل کرد که از جهاتی تأسّف برانگیز بود. او گفت روزی یکی از سفرای اسبق افغانستان به دیدار یکی از وزرای اسبق کشور ایران رفته بود تا مذاکراتی را انجام بدهد. دست آخر آن وزیر محترم با تعجّب پرسیده بود: شما خیلی خوب فارسی صحبت می‌کنید. می‌توانم بپرسم فارسی را کجا یاد گرفته‌اید؟! پاسخ سفیر افغانستان روشن است. او گفته بود فارسی زبان مادری ماست که من آن را از مادرم آموخته‌ام! مایۀ آبروریزی این بود که وزیر کشور ایران، لابد مثل عدۀ دیگری از مقامات ما، نمی‌دانسته که مردم این کشور دوست و برادر و همسایه غالباً فارسی‌زبان هستند یا با این زبان آشنایی کامل دارند!