eitaa logo
فصل فاصله
321 دنبال‌کننده
361 عکس
43 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
بشر جاودانه‌ست و روحش پس از مرگ در این‌جهان پایدار است بشر حامل روح قدسی و تصویری از ذات صورت‌نگار است و در ذهن خود چیزهای شگفتی که هرگز ندیده‌ست و هرگز نبوده‌ست می‌آفریند... پس او نیز پروردگار است بشر این‌چنین است و انسان شاعر در اینجا خداوندی ایزدتبار است خدایی‌ست در آفرینش یگانه خدایی ورای خدایان دیگر خدایی که با خلق دنیایی از رنگ و احساس پر از لحظه‌های شگفت‌آور خاص خدای خدایان دیگر و در بین آنان خداوندگار است @faslefaaseleh
نغمۀ مرگ را نوازنده جامۀ ننگ را برازنده چون سگان درنده گرگ‌منش مثل کفتارها گرازنده اسب‌هایی که پیر و فرتوت‌اند سوی صحرای مرگ تازنده شمع گورند وقت خاموشی در دل بادها گدازنده واپسین‌شعله پیشتر از مرگ غالبا" هست سرفرازنده عمر خود را به‌وهم باخته‌اند هم به اوهام خویش نازنده هیچ‌دیوانه‌ای نخواهد بست شرط بر اسب‌های بازنده زین‌سبب می‌شوند آواره بعدِ یک گفت‌وگوی سازنده! خاک میهن نمی‌پذیردشان بس‌که شومند، مرده یا زنده _________________ گفت‌وگوی سازنده: تماس مکرون با مقامات کشورمان! @faslefaaseleh
در بحر زلال شعر غوغا شده بود هر قطرۀ آن هزار دریا شده بود در هر صدفی درّ دری پنهان بود هر ماهی دریا غزل‌آلا شده بود! @faslefaaseleh
پریشانی‌ست در آغاز و در پایان پشیمانی بخواهد سوخت روزی دامنت را داغ پیشانی شراری می‌تواند خرمنی را شعله‌ور سازد تو با این داغ پیشانی‌ چه آتش‌ها می‌افشانی! چرا داغی به دل ننهادی از اندوه مظلومان به جای آنکه داغی را به پیشانیت بنشانی نمی‌بینی به پیشانیّ پاکان داغی از تزویر اگرچه سجده‌ها کردند در پیدا و پنهانی یکی با دست‌های پینه‌بسته می‌کشد زحمت تو لابد با همین چین جبین خویش کوشانی! سیاهی‌های دل را یا تباهی‌های جانت را؟ تو با این داغ می‌خواهی کدامین را بپوشانی؟! شهیدان از تو بیزارند و خون از دیده می‌بارند چرا پنداشتی با داغ پیشانی چو ایشانی تو پنهان گشته‌ای در پشت دین و انقلاب، امّا شهیدان خویش را کردند پیش این دو قربانی شما نفرت پراکندید و ظلمت در دل مردم شهیدان مثل خورشیدند، مهرانگیز و نورانی تو می‌خوانی که در دام افکنی مرغان بی‌پر را نماز اوّل وقت ریا دامی‌ست شیطانی به‌باطل می‌خوری سوگند و پنهان می‌کنی تا چند تو تزویر خودت را پشت تصویر سلیمانی؟! @faslefaaseleh
برجاری اشک اگر رهاتر باشد شک نیست که حاجتش رواتر باشد تا ساحل وصل می‌رسد از ره عجز هر کس که بدون دست‌وپاتر باشد @faslefaaseleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را ببر به باغ و به چیدن دچار کن وانگه به اضطراب گزیدن دچار کن در وادیی که هیچ کرانش پدید نیست ما را به حسّ‌وحال رسیدن دچار کن بااینکه جز نیاز نیازی به دل نماند چندی مرا به نازکشیدن دچار کن دستان ما به شاخ بلندش نمی‌رسد آن میوه را به شهوت چیدن دچار کن رویی که هست لایق دیدن ندیده‌ایم بنمای روی و دیده به دیدن دچار کن لطف تو مومیایی بال شکسته‌است بال شکسته را به پریدن دچار کن @faslefaaseleh
نامهربان و سنگدل و بی‌گذشت بود با ما زمانه تا که بخواهی پلشت بود روی خوشی نداشت نشانم دهد، ولی هرگونه بود، شکر خدا، در گذشت بود ما را رساند از پس یک‌عمر خون دل جایی که یک دوراهی بی‌بازگشت بود من بودم و تو بودی و داور میان ما خورشید بی‌ترحّم و سوزان دشت بود آب از سرم گذشت و شدی غرق در غروب این انتهای تلخ‌ترین سرگذشت بود @faslefaaseleh
ما را بساز یا که خراب نگات کن با یک نگاه قلب مرا کیش و مات کن اندازه در کرشمه و مستی نگاه‌دار این دل شکستنی‌ست کمی احتیاط کن یک‌نقطه است قلب من و غرق در گناه فکری به حال دایرۀ منکرات کن چون بگذری برابر حافظ، تورا خدا رحمی بیا و بر دل شاخ نبات کن "شهری‌ست پر ز خوبی و خوبان ز شش‌جهت" جانا بیا رعایت برخی جهات کن! از اختلاف و فاصله باری دلم گرفت با ما بیا کمی بنشین اختلاط کن مثل همیشه این دل خلوت‌گزیده را شرمندۀ محبّت و لطف و صفات کن @faslefaaseleh
از وسعت کبود درختان کویر ماند داغ جوانه بر دل این خاک پیر ماند گویی نسیم هرگز از اینجا گذر نکرد در جاده‌های یخزدهّ زمهریر ماند زنجیرها عوض شد و انسان بی‌پناه در تنگنای غربت دنیا اسیر ماند آزادی، آخرین غل‌وزنجیر آدمی، بر دست‌وپای خستهّ او، ناگزیر، ماند دیوی ز شیشه گشت رها، نعره‌ای کشید فریاد او سیاه‌تر از هر نفیر ماند انسان پوک، پوچ، رها، مدّعی، تباه در کوچه‌های بستهّ ماندن حقیر ماند… سرچشمه‌های خاک به مرداب ریختند جز چشمه‌ای که از برکات غدیر ماند @faslefaaseleh
سفر از شب برای من کافی‌ست ذکر یارب برای من کافی‌ست یاد یاران به وقت دلتنگی نیمۀ شب برای من کافی‌ست هذَیان‌های عاشقانۀ من در دل تب برای من کافی‌ست صفحۀ خلوتی که بنویسم شعر و مطلب برای من کافی‌ست از میان مخاطبان تنها یک مخاطب برای من کافی‌ست جای جام شراب و بادۀ ناب یاد آن لب برای من کافی‌ست خسته‌ام از کلاس و دانشگاه درس مکتب برای من کافی‌ست @faslefaaseleh
هدایت شده از خبر فوری
احمدرضا احمدی درگذشت 🔹احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده و نقاش ایرانی، پس از ماه‌ها تحمل بیماری امروز درگذشت. 🔹از آثار او در حوزه شعر می‌توان به «دفترهای واپسین»، «دفترهای سالخوردگی»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود» و «روزی برای تو خواهم گفت» و از آثار او در حوزه کودک و نوجوان می‌توان به «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، «دخترک ماهی تنهایی» و «مزرعه گل‌های آفتابگردان» اشاره کرد. 🔹وی در زمان حیات خود موفق به دریافت جوایز زیادی از جمله جایزه ملی، فرهنگی و هنری (بیژن جلالی) برای مجموعه اشعارش در سال ۱۳۸۵ شد. 🔹اشعار وی به زبان‌های مختلفی از جمله عربی، ارمنی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، ژاپنی و کره‌ای ترجمه شده است. «از بارانی که دیر بارید»، «میوه‌ها طعم تکراری دارند»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، «روزی برای تو خواهم گفت» و «هزار پله به دریا مانده‌ است» از آثار این شاعر است. @AkhbareFori
مرحوم احمدرضا احمدی: دوست دارم برای امام‌حسین شعر بگویم/ خانواده‌ام روحانی بودند/دوست دارم تا ۸۳ سالگی عمر کنم ▪️احمدرضا احمدی شاعری است که هر چه گفت از خود گفت. به قول خودش «کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود...». به بهانه درگذشت این شاعر گرانقدر بخش‌هایی از مصاحبه‌ی او که سال 92 با خبرگزاری فارس داشته را بازنشر کردیم؛ شانسم بود با اینکه نسل ما خیلی چیزها را دیده بود. به طور نمونه در جریان 28 مرداد من در خیابان بودم، 16 خرداد را کاملا یادم است که در کف ناصرخسرو بی هدف می‌، کشتار 30تیر هم صدای شلیک‌ها را می‌شنیدم. عقیده دارم شعر سیاسی و اروتیک برای شاعر متوسط است، حتی پابلو نرودا. هیچ وقت دوست نداشتم شعر اروتیک و سیاسی بگویم. شاعر دسته دوم به این سمت روی می‌اورد و اینها عین هم است. بیشتر خانواده‌ام روحانی و اهل کتاب و علم بودند. در کتاب ناظم‌الاسلام کرمانی فصلی به فامیل و جدم اختصاص یافته است. عبدالرحیم احمدی پسر خاله‌ام که خیلی بر روی من تاثیر داشت یکی از بهترین مترجمان بود و قصه نویس درخشانی بود که این راه را ادامه نداد. به نظرم به چیزهایی که آرزو داشتم رسیدم و چیزی از دنیا طلب ندارم. دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم و سالی یک رمان بنویسم. الان هم یکی از رمان‌هایم در حروفچینی است. دوست داشتم برای امام حسین(ع) شعر بسرایم. 📌متن کامل این مصاحبه را در سایت روزنامه فرهیختگان (http://fdn.ir/81452) بخوانید. @FarhikhteganOnline