eitaa logo
مرکز اردویی تربیتی فصل نو نسل نو
5.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
980 ویدیو
69 فایل
🔥مرکز اردویی تربیتی فصل نو نسل نو 🔺آیدی رزرو اردویی @fasle_no1400 09114439470 🔺ادمین و تبلیغات کانال @admin_fasle_no
مشاهده در ایتا
دانلود
مرکز اردویی تربیتی فصل نو نسل نو
ترس نمیذاره ما با مسائلی که نمیشناسیم مواجه بشیم چه تو کارای جمعی چه کارای فردی! درمانش چیه؟ #شجا
قسمتهای قبلیِ شجاعت رو‌خوندی؟ تجربه وقتهایی که از خودت شجاعت نشون دادی رو با ما به اشتراک بگذار😎 @nasli_no (با جستجوی هشتگ به مطالب شجاعت می‌رسی😉) مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
و دوم°°° المیرا بهش گفتم:(( بیا منطقی فکر کنیم و حرف بزنیم در مورد خودم و خودت. اول با من شروع می کنیم. اولین چیز مهم اینه که ادم منصفی باشیم.یعنی هم خوبی و هم بدی رو به یک اندازه بنویسیم و روش زوم کنیم. مثلا من ادم مهربونیم اما زود عصبی میشم. یا مثلا اشپزیم خوبه اما خیاطیم افتضاحه. نباید به خاطر اینکه نمی تونم خیاط خوبی باشم خودمو سرزنش کنم. باید تا حد توان تمرن کنم اما برای اشپزی خودمو تشویق کنم و تلاشمو ببرم بالا تر تا حرفه ایی تر بشم. اما اگه مثل تو فقط بگم من نمی تونم پس خنگ و ناتوانم، فقط حال خودم بد میشه و از خودم متنفر میشم.)) فاطمه:(( اما من فقط خیاطیم خوبه نه چیز دیگه! اما تو یا دختر خالم چندتا استعداد دیگه هم دارین.)) _:(( اگه بگردی تو خودت پیدا می کنی. حتما تو هم داری و تا حالا بهش توجه نکردی. انسان سرشار از انواع استعداد هاست! فقط باید با اعتماد داشتن به خودش به سمت کشف این استعداد ها بره و از شکست یا هر چیز بدی نترسه!)) فاطمه:(( وقتی گفتی برو سراغ خود شناسی ، اول از شناخت خدا شروع کردم و چیز هایی مثل اینایی که گفتی توش بود. این یعنی وقتی ادم خدا رو بشناسه ، چون افریده ی خداست ، سعی می کنه اون ویژگی ها رو تو خودش پیدا کنه. بعدش بهتر میتونه تصمیم بگیره. من حس می کنم تصمیم درستی گرفتم اما هنوز خودمو ناقص میبینم انگار که خیلی چیزا کم دارم.)) با لبخند نگاهش کردم. مثل یک موج تو عصر تابستونی اروم بود اما نیاز هایی قلقلکش میداد. نیاز هایی مثل شناخت کامل و رسیدن به تکامل. اگه به اونا میرسید قطعا اروم تر از این می شد اما راکد نه. _:(( ببین اگه دخترخالت همه فن حریفه تو هم هستی! کافیه همون طور که به اون انرژی مثبت میفرستی به خودت هم انرژی بدی. هر روز بگی که من میتونم و من توانمندم. اگه دختر خالت حافظه ی خوبی داره تو هم عوضش هوش ریاضی خوبی داری! اگه اون نقاش خوبیه، تو خیاط خوبی هستی یا دست پختت عالیه. خودتو دست کم نگیر. اشتباهاتتو بپذیر اما خوبی هاتو هم با چشمای باز تر نگاه کن.)) تو فکر فرو رفته بود که در خونه زده شد. امیر از پیش دوستاش بر گشته بود. یه سره یا الله می گفت و داخل نمی اومد. لابد کفشای فاطمه رو دم در دیده بود و فهمیده بود مهمون داریم. میخواست مطمئن شه که همه چیز مرتبه بعد بیاد داخل. فاطمه چادرشو سرش کرد. امیر از پشت در صدا زد:(( المیرا خانوم...)) رفتم پیش در:(( جانم داداش بیا تو.)) امیر:(( مشکلی نیست؟)) _:(( نه دوستمه. بیا مشکلی نیست.)) امیر یه یا الله دیگه گفت و داخل شد. همون طور که سرش پایین بود به فاطمه سلام کوتاهی کرد و خوش امد گفت. بعد هم از بی موقع اومدنش عذرخواهی کرد و رفت تو اتاقش. فاطمه یه کمی موذب شده بود اما بهش اطمینان دادم که امیر بیرون نمیاد. قرار شد تو یه فرصت مناسب تر دوباره صحبت کنیم. فاطمه:(( خانوم مشاور ویزیتتون چقدر میشه؟)) _:(( بی مزه! خوب رو حرفام فکر کن.)) فاطمه:(( حتما!)) 🇮🇷 بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
با کلیک روی لینک های زیر به پست های شجاعت میرسید و میتونید با خوندنش حسابی لذت ببرید ، با ما همراه باش تا خودتو بهتر بشناسی😉 🔹من کی ام ؟ تو کی ای؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2347 🔹دلِ شیر داری؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2349 🔹چرا میگیم شجاع باشید؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2350 🔹شجاعت رو که به خونت تزریق کنی باهات چیکار میکنه؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2351 🔹بنظرت اونیکه شجاعت خونش افت کرده چه علائمی داره؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2352 🔹نشونه های فردی که شجاع نیست چیه؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2355 🔹کجای کار میلنگه که ترس مهمون اجباری دلامون میشه؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2357 🔹ببین چقدر برای رسیدن به نتیجه نگرانی و از نتیجه میترسی؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2358 🔹چجوری بفهمیم که ترس به دلمون اومده و مانع شده که کارهای بزرگ و شجاعانه انجام بدیم؟ 🤔 https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2362 🔹ترس نمیذاره ما با مسائلی که نمیشناسیم مواجه بشیم چه تو کارای جمعی چه کارای فردی! درمانش چیه؟ https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2363 🔹قسمتهای قبلیِ شجاعت رو‌خوندی؟ تجربه وقتهایی که از خودت شجاعت نشون دادی رو با ما به اشتراک بگذار😎 @nasli_no https://eitaa.com/mezmar_nojavan/2367 مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
همه ی ما دوست داریم عزیز باشیم و ازطرد شدن و تحقیر شدن فراری ایم، تا حالا به این فکر کردید این حس از کجا میاد؟ مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
عزت نفس چی هست اصلا؟ مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
یکی از سلاح ما برای قوی بودن چیه؟ مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانه محبوب من است... مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
°°° امیر با خبری که امروز به دستم رسید کلی حال کردم و میخواستم از ته دل فریاد بکشم! اما نه جاش بود و نه زمانش درست بود. ☹️ ماشین اروم اروم به در نزدیک می شد و قلب من هر لحظه محکم تر به سینه می کوبید. با ایستادن ماشین و پیاده شدن حاجی همه صلوات فرستادن. حاجی که با کمک پسرش ایستاده بود ، به همه سلام و به خاطر اومدن شون تشکر کرد. بعد هم وارد خونه شد و رفت تا استراحت کنه. دست بچه ها رو گرفته بودم و اجازه دادم یه کمی خلوت بشه. بعدش دست بچه ها رو گرفتم و تک تک شونو رسوندم خونه. سعی کردیم تا حد امکان سرو صدا نباشه تو محل تا حاجی راحت استراحت کنه. ماهان اما برنامه داشت.😎کلا خیلی خوب بلد بود از هر شرایطی استفاده کنه و کارشو پیش ببره. موقع رفتن بچه ها به هر کدوم شون سی دی داد و ازشون خواست اونو خوب نگاه کنن و هر وقت خسته شدن ، اروم با اسباب بازی شون بازی کنن. برای تنوع هم بهشون بیسکوییت داد. 🍪 _:(( ماهان این س دی چی بود؟)) 🤔 ماهان:(( از مسعود تدارکاتچی بپرس. اون خرید.)) 😎 مسعود:(( ایده ی میلاد بود. عضو ساده پاسخگو باش!)) 😏 _:(( مگه فوتباله که پاس میدین به هم؟! یه اسم که این حرفا رو نداره!)) 😑 ماهان:(( ایییییی! بچه ها گروه سخنگو نداره! حالا کی بگه!؟)) 😦 پیمان:(( من حاضرم اینبار سخنرانی رو قبول کنم!)) میلاد دستش رو به حالت میکروفون جلوی پیمان گرفت. پیمان کنی سرفه کرد. پیمان:(( به نام خدا در جایگاه فرمانده عرض کنم خدمت شریف تون که ان سی دی ها محتوی کلام الله مجید از جز سی ام بودن که با طراحی کودکانه و فانتزی طراحی شد که هم قران خوندن رو یاد بگیرن و هم در کنارش داستان اون سوره رو با نقاشی و انیمیشن یاد بگیرن. بلی!))😊 _:(( چه با حال! گفتین ایده ی کدوم تون بود؟! اقا میلاد؟ بابا داداش ایوالله! اجرت با امام علی (ع) ! حالا چجوی کار میکنه؟!))🙃 مسعود:(( من در بخش مسعود فیلترینگ بررسیش کردم. ببین اول قاری با صوت یک ایه یا قسمتی از اونو میخونه. بعد میگه خوب گوش کنین و دوباره می خونه. بعد میگه زمزمه کنین و میخونه. اخرش میگه با من بلند بخونید.))😎✌️ ماهان:(( خوشحالم این مسئولیت رو بهت دادم. رو سفیدم کردی پسر!))😍✌️ پیمان:(( این مسعود فیلترینگ اپشن جدیدته؟! تازگیا داری قابلیت های زیادی از خودت نشون میدی!))😏 میلاد:(( نه بابا! این از اولش هم رو همه چی زوم می کرد. تا ته تو شو در نمیاورد ولش نمی کرد. الانم داره کار سابق رو ادامه میده منتها با القاب رسمی!)) 😆 مسعود:(( داداش پیمان این تنظیمات کارخونمه! نگو نمی دونستی؟!))😅 _:(( حالا فکر می کنین خوششون میاد؟! جذبش میشن!؟))🧐🤔 پیمان:(( هر چی خدا بخواد.)) ماهان:(( اینا قلب هاشون پاکه. توی وجودشون سراسر نور خداست! حداقل یه تاثیر کوچیکی داره! نگران نباش امیر. الانم بگو شیرینی چی میدی؟!))😏😅 _:(( شیرینی چرا؟!))🤔 میلاد:(( ای بابا! نکنه یادت رفته که متولی مسجد تون از بیمارستان برگشته؟! نکنه خوشحال نیستی؟! راستشو بگو کلک؟!))😅😉 خندیدم:(( اقایون داداشام! فردا بستنی سنتی مهمون من خوبه؟!)) 😋 🇮🇷 بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
گزارش ماموریتهای نسل نویی ها با کلی حال خوب رو در استوری های پیج مضمار نوجوان دنبال کنید😉✌️ روی لینک زیر بزنید و 👇 https://www.instagram.com/p/CSXKk1Rom8y/?utm_medium=copy_link
بنظر شما کسی که عزت نفس نداره چجوریه رفتاراش؟ 🤔 مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
°°° تو اتاقم قدم میزدم که یاد اون روز افتادم. مدام فکر می کردم که چی کار کنیم و چی مناسب تره.🙃 راستش اولش یه کمی گیج بودم که دقیقا باید چی کار کرد؟ اصلا از کجا باید شروع میشد و به کجا ختم میشد؟! 🧐☹️اما هیچ وقت ماهان اینطور نبود. خوشحال و پر قدرت پیش میرفت انگار اینا تو خونشه و میدونه باید چیکار کنه!😎 ازشم که می پرسیدی فقط می گفت:(( برو در موردش فکر و مشورت اگه بازم سوالی بود برات بیا پیش خودم. فقط قبلش با منشیم هماهنگ کن!))😆✌️ هر چی تو سرم بود نوشتم. از نوع وسایل و روش تهیه و... . اخرین چیزی که از این یاد داشت ها میشد فهمید این بود که باید تو گروه تقسیم کار میشد. از 5 نفری که بودیم. دو نفر شدن مسئول خرید 🛍️و دونفر هم مسئول بسته بندی و تحویل📦. یک نفر باقی مونده هم شد مسئول ثبت عکس 📸و طراحی پوستر و تهیه کلیپ.📽️ قرار شد بعد از طراحی پوستر همگی برای پول جمع کردن اطلاع رسانی کنیم.📢 البته خودمونم پول و وسیله گذاشتیم وسط. فقط مشکل این بود که نیازمند واقعی نمی شناختیم! تو دور و بر مون هم کسی نبود. 😕 دست به دامن المیرا شدم اما اونم کسیو سراغ نداشت.☹️ اخرین راه این بود که زنگ بزنیم کمیته امداد. همون لحظه که داشتم شماره ی کمیته امداد رو از 118 می گرفتم ، ماهان با قیافه ایی شبیه علامت سوال 🤔😶بالای سرم ایستاد. صبر کرد تا کارم تموم شه. ماهان:(( چی شده که شماره ی اونجا رو میخوای؟!))🤔 _:(( به دنبال نیازمند واقعی برای لوازم تحریر میگردیم. ماموریت دوم رویداد! یادت هست دیگه؟!))😟😕 ماهان:(( اره ولی واقعا که!))😑 _:(( چرا؟!))😳 ماهان:(( تو محل خودمون هستن. چرا رفتی اونجا؟! نمیگم نرو ولی اول همسایه های خودمون بعد بقیه!))🙄 چشمام گرد شد:(( مگه داریم تو محل؟!))😳😳 ماهان کنارم رو تخت نشست و اروم گفت:(( بعله! ته کوچه ی فرزانه خانوم هستن یه خانواده که پدر ندارن. سه تا بچه ی محصل داره خانومه.😞 منو گروهم تو رویداد به اونا میدیم البته من نمیدم دستشون چون میشناسه بعدا ممکنه تو محل سختش باشه.))😊 _:(( میفهمم. سختش میشه. اره))😢😞 ماهان:(( ولی واقعا که... !))😑 _:(( باز چرا؟!))🙄 ماهان از جاش بلند شد:(( باید بدونی اطرافت چی می گذره. بقیه رو کار ندارم. تو باید بدونی ، باید بدونی! شایدم حرفای امام یادت رفته!))😬 اینجوری تلنگر میزد. از اون روز زمان زیادی نمیگذره ، شاید چهار یا پنج روز اما همچنان حرفش تو سرم میپیچه. باید یه موقع هایی برگشت و دوره کرد تا یادمون بمونه باید چی کار کنیم.🙃 دلم نمیخواست نیازمندی وجود داشته باشه. در واقع از رنج بقیه خیلی ناراحت میشدم ، اما اینکه بودن اینجور ادما و من از همه چی غافل ... بیشتر اذیتم میکرد. 🥺😢 صدای گوشیم حواسمو پرت کرد. بیتا بود یکی از هم گروهیام. ظاهرا موقع تحویل رسیده بود و من از قبل برای اینکار داوطلب شده بودم.✌️ با کمک امیر تو محل شون دو نفر رو پیدا کردیم. پیام دادم:(( نزدیک خونه ی خالمه. من می برم و میدم بهشون.))🛍️📦 🇮🇷 بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan
کسی که عزت نفسش پایینه این علائمو داره ... مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━ @mezmar_nojavan