🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ
🔆شفایِ شهید محمدرضا احمدی در خواب!!!
🔅 قسمت اول
تا دقایقی دیگر قرار است در محضر یکی از مادرانِ شهدا زانو بزنیم. مادری از جنس راوی که روایتِ پهلوانیِ پسرش را می کند. پهلوانی که در گودِ زورخانه دنیا؛ خوب درخشید.
مادر، خیلی حرف ها برای گفتن دارد.
اما اینجوری شروع می کند: پسرم، از سن ۱۶ تا ۲۲ سالگی در جبهه ها بود. در این چند سال چندبار حتی زخمی هم شد. در یکی از ماجراهای زخمی شدنش داستانِ جالبی دارد.
بعد از مدت ها حضور در جبهه، از ناحیه آرنج مجروح شد. او را به بیمارستان شیراز منتقل کردند. بعدهم به یزد و اردکان.
برق از چشمانم پرید. اصلاً باور نمیکردم. یعنی او، عزیز دُردانه ام، دوباره به خانه آمده بود؟! می خواستم از خوشحالی او را در آغوش بکشم، اما چیزی توجه ام را به خود جلب کرد. دستش مجروح شده بود. نگذاشت درست و حسابی دستش را ببینم.
محمدرضا نمی توانست دستش را بالا بیاورد؛ حتّی تا نزدیک دهانش. این رِوال تا چند روز ادامه داشت. تا اینکه خواب عجیبی از #آقایِ_سیّد_روح_الله_خاتمی دید...
ادامه دارد...
#سالروز_وفات_اُمّ_البنین
#روز_تکریم_مادران_و_همسرانِ_شُهدا
#مادر_بزرگوار_شهید_محمد_رضا_احمدی
✍محمد طلایی. ⏳زمستان ۱۴۰۰
ایتا| بله| روبیکا| تلگرام| اینستاگرام
☀️ @mezmar_nojavan ☀️