✨✨✨✨✨✨
تا زمانی که به مشکلات بچسبیم وتوجه منفی به آنها بکنیم آنها هر روز بیشتر وبیشتر می شوند وآنوقت است که عبارات تاکیدی وتجسم برایمان کار نمی کند زیرا ما هنوز در مدار توجه به مشکل هستیم وتا وقتی که نتوانیم در برزخ مشکلات به چیزهای خوب توجه کنیم وداشته های دیگرمان را شکر گزاری کنیم وایمان داشته باشیم که خدا راهی برایمان باز خواهد کرد وضع همین است
در وقت تنگدستی در عیش کوش ومستی
وقتی توانسید در اوج مشکلات وبی پولی وموارد دیگر احساستان را خوب نگه دارید وایمان به خدای گره گشا داشته باشید آنوقت هست که صدر صد شما ازاین میدان بیرون خواهید آمد.
ودرهای خوشی وخیر خدا برای شما گشوده می شود.
https://telegram.me/joinchat/BMG4ZD20IylE-Ufcfu7PDA
http://eitaa.com/joinchat/1371209733C2712b0fdd8
شهید! به قَلبت نگاه می کند؛
اگر جایی برايش گذاشته باشی،
میآيد
میمانَد
لانه میکُند
تا شهيدت کُند!
وَ مَنْ عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ ❤️
#رفیقشهیدیعنیهمین
🌸خدایاآرامشم تویے🌸:
🌸🌸
اعمال قبل از خواب
حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
1️⃣قرآن را ختم کنید
◀️ ٣ بار سوره توحید
2️⃣ پیامبران را شفیع خود گردانید
◀️ ۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین
3️⃣ مومنین را از خود راضی کنید
◀️ ۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات
4️⃣ یک حج و یک عمره به جا آورید
◀️ ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر
5️⃣ اقامه هزار ركعت نماز
◀️ ٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»
آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟
هر کی بیداره هنوز نخوابیده بسم الله🙏
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
🔴توبه نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.
" يا حيُّ يا قيّوم "
ذكر روز چهارشنبه (١٠٠ مرتبه)
معنی: ای زنده، ای پاینده
ویژگی: عزت دائمی
#عاشقانه_شہدا 🌹
چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید..🛍
من دوتا شال خریدم...☺️
یکیش #شال_سبز بود که چند بار هـم
پوشیدمش اما یہ روز محمد به من گفت:
خانومـے،
اون شال سبزت رو میدیش به من؟😌🙄
حس خوبے به من میده😊
شما #سیدی و وقتے این شال سبز شما
هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم❤️
گفتم:آره کہ میشه...😊
گرفتش و خودش هـم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش
تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست😍
یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد #شهادت برام آوردن...💚😔💔
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گیف_چهارشنبه 🎬
༺🦋 @mstikers
✨🍀✨
شفای جوان مسیحی 📝
خدا مرحوم جعفر مجتهدي را رحمت كند. ايشان از اولياي الهي بود. از بندگان صالحي بود، كه در حدود بيست سال قبل زنده بودند. يكي از دوستان ايشان كه زمان دانشجويياش در آلمان در شهر آخن درس ميخواند، ميگفت: يك مرتبه من از محل كارم به خانه آمدم، ديدم روي ميز من نامهاي است. برداشتم ديدم جعفر آقا هست كه گفته: احمد جان! اين نامه كه بدست تو رسيد، بيا فلانجا من آنجا هستم. من تعجب كردم، جعفر آقا كجا؟ آلمان كجا؟ آن هم در اين شهر. آن آدرسي هم كه گفته بود بيا، يك جايي بود در حاشيه و حومهي شهر، يك جاي برفگير و تپهاي بود. خلاصه ميگويد: من رفتم. يك تپهي برفي بود كه گفتم: چه كنم؟ ديدم از بالاي تپه يك صدايي ميآيد كه احمد جان يا علي بگو و بالا بيا!
ميگويد: من در آن سرما و برف اين راه را بالا رفتم، رفتم با ايشان روبوسي كردم و ديديم يك كلبهاي است. وارد كلبه شديم، ديديم پيرزني است، يك جواني كه معلوم ميشود تازه از يك بيماري بلند شده است. سلام و عليك كردم گفتم: حاج آقا براي چه اينجا آمديد؟ گفت: كاري بود آمديم و بايد ميآمديم. چند لحظه جعفر آقا بيرون رفت، من به زبان آلماني از آن پيرزن پرسيدم: شما ايشان را ميشناسيد؟ گفت: نه! ولي گمان ميكردم حضرت مسيح است. گفتم: چطور؟ گفت: من سه ماه است كه متوجه شدم، هيچكس را در اين دنيا ندارم، جز اين جوان، اين پسرم! سه ماه است كه متوجه شدم سرطان حنجره دارد و اين سرطان بدخيم هست. وقتي هم رفتيم ديديم كار از كار گذشته و دكترها گفتند: ديگر زمان چنداني از عمر ايشان باقي نمانده است. فقط بايد اميدوار باشيد. ميگويد: تا اينكه دو سه شب پيش ديدم حال او فوق العاده بد شد و من ديدم كه اين پسر را اگر از دست بدهم من هم ديگر از دست ميروم. ديگر كسي را ندارم! التماس كردم به حضرت مريم كه ايشان را شفا بدهد. خيلي گريه كردم.
وقتي خوابيدم شب حضرت مريم را در خواب ديدم. حضرت مريم فرمودند: ديگر ايشان عمرش به سر آمده و ديگر از دنيا ميرود. گفتم: خانم فرزند شما مسيح مرده زنده ميكرد. پسر من هنوز زنده است، نمرده است. شما يك عنايتي كنيد. حضرت مريم گفتند: در اين زمان كار دست ما نيست. پيغمبر آخرالزمان اسمش محمد بود. او دختري به نام فاطمه داشت و آن دختر يكي از فرزندانش مهدي است كه در اين زمان او همهكاره است. از او بخواه! ميگويد: من از خواب بلند شدم، خيلي در خواب گريه كرده بودم. آن سه اسم در ذهنم ماند. محمد، فاطمه، مهدي! شروع به تكرار كردن كردم. به اسم آخر كه ميرسيدم چون فرموده بود كه كار دست او هست، يك توجه ديگري داشتم.
ميگويد: يك مرتبه در كلبه را ميزنم و اين آقا آمد. آمد يك سلامي كرد و سراغ تخت پسر من كه افتاده بود و حالش هم فوق العاده بد بود، دستش را زير كمر او انداخت و يك اسمي برد، اسم چهارمي غير از آن سه اسمي كه در خواب به من ياد داده بود كه بدن من لرزيد و بعد از چند لحظه ديدم پسرم چشمش را باز كرد و كم كم حالش خوب شد و ديگر يواش يواش تا الآن كه خيلي خوب شده و نشسته است وحس ميكنم شفا پيدا كرده است. من به دست و پاي اين آقا افتادم گفتم: شما مسيح هستي. گفت: من مسيح نيستم. گفتم: شما مسيح هستيد. من ديدم كه پسرم را كه مرده بود و شما شفايش داديد. گفت: نه من مسيح نيستم. آن سه اسمي كه به تو ياد دادم، آن اسم سومي چه بود؟ گفتم: مهدي! گفت: من يكي از نوكران او هستم كه مأموريتي دارم بيايم و به هر حال يك شفايي به ايشان بدهم. ميگويد: در همين حين بود كه جعفر آقا از بيرون كلبه داخل شد. وقتي وارد شد گفتم: حاج آقا آن اسم چهارمي كه برديد چه بود؟ گفت: احمد جان با يك ياعلي كار را تمام كرديم! چون خيلي ايشان به اميرالمؤمنين علي(ع) علاقه داشت.
مقصود اينكه در اين زمان حضرت هست كه شفا، هدايت، عنايت، موت هرچه كه هست تقسيم ميكند.
〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗
💌 @aali_rafiei | استاد عالی و رفیعی
🔴آیتالله جنتی: تاییدصلاحیت بیش از ۷ هزار داوطلب، انتخابات را رقابتی کرده است
دبیر شورای نگهبان:
🔹تاییدصلاحیت بیش از ۷ هزار داوطلب از طیفهای گوناگون سیاسی و افراد مستقل، انتخابات را رقابتی کرده است
🔹تمام دقتمان را کردیم تا داوطلبان با شرایط قانون انتخابات مطابقت دهیم و آنها را احراز و تائید صلاحیت کنیم.
🔹متاسفانه سازوکار «خودنظارتی» مجلس با نام هیات نظارت بر رفتار نمایندگان هم کارآمدی لازم را ندارد.
🔹شورای نگهبان همواره از رأی مردم پاسداری کرده و اجازه نداده جمهوریت نظام و حقالناس پایمال شود.
🔹همه به ویژه مسئولان و مجریان محترم انتخابات باید دقت نظر داشته باشند تا با رعایت بیطرفی و انجام دقیق قانون زمینه مشارکت خوب و انتخابات سالم فراهم شود و از طرح سخنان و اظهارات حاشیهساز پرهیز کنند.
مراسم عطر افشانی وغبارروبی گلزار مطهر شهدای هشت سال دفاع مقدس شهر؛ بمناسبت ایام ا... دهه مبارک فجر باحضور خانواده های معظم شهدا ؛ایثارگران و مسئولین شهرستان وشهر
زمان:ساعت ۱۴مورخه ۹۸/۱۱/۱۷
مکان :گلستان شهدای شهر برف انبار
از عموم شهروندان عزیز دعوت میگردد دراین مراسم معنوی شرکت فرمایند
روابطعمومی شهرداری وشورای اسلامی شهر برف انبار
مداومت بر خواندن سوره واقعه قبل از خواب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:
هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقیر نخواهد شد
امام باقر(ع) :
هر کس سوره واقعه را هر شب قبل از خواب بخواند، خداوند را دیدار میکند در حالیکه چهره اش همچون ماه شب چهارده میدرخشد.
سلام و درود
در راستای پاسداشت ایام الله دهه ی فجر و گرامیداشت شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و بزرگداشت یاد و خاطره ی سردار بزرگ جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی
اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری بسیج هنرمندان ، شهرداری و شورای اسلامی شهر برف انبار،انجمن ادبی نسیم کوهستان برف انبار، انجمن ادبی حافظ فریدونشهر محفل ادبی و هنری غیرت انقلابی را با برنامه های متنوع برگزار می کند
از عموم مردم عزیز دعوت می شود تا با قدوم سبز خود محفل ما را مزیّن فرمایند
زمان :سه شنبه ۹۸/۱۱/۲۲
رأس ساعت 2:30بعدازظهر
مکان :دبستان شهید رادمنش
امام رضا(ع): هرکه اندوه و مشکلی از مومنی برطرف کند، خدا روز قیامت قلب اورا شاد میکند.
کافی ج3 ص267
با سلام خدمت همه ی دوستان محترم ان شاءالله با همت شما خیرین گرامی درحال اماده کردن بسته عیدانه برای خانواده های نیازمند هستیم
از خیرین عزیز هرکدام که تمایل دارند دراین امر خدا پسندانه شرکت کنند.
سهم هرکدام از خیرین عزیز وگرامی ۱۰/۰۰۰هزارتومان
می توانند با شماره های زیر هماهنگی کنند
منتظر کمک های شما خیرین عزیز هستیم👎👎👎👎👎
شماره کارت: 6037997950046095
شماره حساب :0110769749001
بنام مرکز نیکوکاری حضرت ابوالفضل(ع)شهربرف انبار
لا اله الا الله الملک الحق المبین
ذکر روز پنج شنبه(100مرتبه)
معنی: هیچ معبودی جز خدا نیست،پادشاه بر حق آشکار
ویژگی: رزق و روزی
روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🔥بسماللهالرحمنالرحیم🔥
رسولالله صلی الله علیه و آله میفرمایند
💥اگر مردمان همگی بر ولایت علی بن ابی طالب سلام الله علیه اتفاق داشتند من هرگز دوزخ را نمیآفریدم💥
منبع📚: امالیصدوق: ۵۲۳ح۷مجلس۹۴
#قَسِیمُ_النَّارِ_وَالجَنَّة 🔥🌈
#یَا_اَمِیرَالمُؤمِنِین_حَیدَرِکَرّار ❤️
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
#محفل_امیرالمؤمنین
《 @mahfel110》
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯