- إهتـ 𓂆ـداء .
یا فاطمه ، نرو علی غَریبه !
علی که دید ، ولی کاش بعد از این دیگر ..
میان ِشعله نبیند کسی نگارش را (:
تمام شد ؛
دیگر علی فاطمهای ندارد .
دیگر سنگ صبور علی نیست . .
دیگر پارۀ تن ِرسول الله نفس نمیکشد . .
دیگر حسن مانده و کابوس های آن روز . .
دیگر مادری نیست بر سر حسین شانه بکشد . .
دیگر زینب مانده و یک دنیا صبوری !
اما.. امان از دل ِحیدر :)
هدایت شده از – بایگانیها .
مینشینی . .
درست آن طرف میز .
با خنده میپرسی :
لاته یا آمریکانو ؟
ماتم میبرد ؛
خودش است ؟ خودت بودی .
همان ِرؤیاهایم ..
گارسون قهوه میآورد ،
مینوشی و من نوشیدنت را نگاه میکنم .
نگاهت ناگاه رنگ ِپنجرۀ اتاق را میگیرد .
به خود میآیم . باز هم ؟
یعنی تو هم مرا.. اینگونه توهم میزنی ؟
یه چالش ِیهویی *
شما این پیام ُتو چنلتون فور میکنید و من با توجه به وایب ِکانالتون ، یه کتاب بهتون معرفی میکنم 🗿 .
دیگه نفرستید .