eitaa logo
منبرک فاطمی
8.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به بهانه سالروز شهادت امام علیه السلام مباحثی در این کانال 👇 https://eitaa.com/fatemi5/2298 جمع آوری شده. طلاب عزیز میتوانند مطالب فاخر خود را جهت نشر ارسال نمایند
حکایت 📖 امام هادي عليه السلام و نجات جان يونس نقاش ✍ روزي يونس نقاش با دل ترسان و مضطرب نزد امام هادي عليه السلام رفت و گفت: «اي آقاي من، تو را درباره خانواده‌ام سفارش به نيکي مي‌کنم.» ✍ امام فرمود: «چه خبر شده؟» يونس گفت: «تصميم گرفتم از اين جا بروم.» امام هادي عليه السلام در حالي که تبسمي بر لب داشت فرمود: «چرا؟» ✍ يونس گفت: «موسي بن بغا (يکي از مقامات حکومت بني‌عباس) نگيني به من سپرد که بسيار ارزشمند و قيمتي است و از من خواست روي آن نقشي حک کنم. موقع کار اين نگين دو نيم شد. فردا قرار است آن را تحويل بدهم و در اين صورت يا هزار تازيانه مي‌خورم يا مرا مي‌کشند.» ✍ حضرت هادي عليه السلام فرمود: «به منزلت برگرد. تا فردا جز خير چيزي نخواهد بود.» ✍فردا يونس دوباره ترسان و لرزان خدمت امام هادي عليه السلام رسيد و اظهار داشت: «مامور آمده و نگين را مي‌خواهد.» امام فرمود: «برگرد که جز خير نخواهي ديد.» يونس پرسيد:«اي آقاي من، به او چه بگويم؟» ✍ امام تبسمي کرد و فرمود: «برگرد و به آنچه به تو مي‌گويد گوش بده. جز خير نخواهد بود.» يونس رفت و پس از مدتي با لبان خندان بازگشت. به امام گفت: «اي سيد من! مامور مي‌گويد کنيزانم با هم اختلاف دارند. آيا مي‌تواني اين نگين را دو نيمه کني تا ما نيز تو را بي‌نياز کنيم؟» ✍ امام هادي عليه السلام خشنود شد و رو به آسمان عرض کرد: 💢 «خدايا حمد از آنِ توست که ما را از آن گروهي قرار دادي که تو را ستايش کنند.»
❌ از خدا شکایت داری؟ 🔹 از أبو هاشم جعفرى روایت شده است كه گفت: 🔹 تنگدستى سختى بر من عارض شد. از این رو برای شکایت، به سوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد( علیه السلام) رفتم و اذن ورود به محضر آن امام خواستم. 🔹 آن حضرت اجازه ی ورود دادند. وقتی نشستم، فرمودند: «اى أبا هاشم! می خواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا به تو بخشیده است، شكر گوئى؟!» در این حال من سر به زیر افكندم و خاموش ماندم؛ زیرا نمی دانستم كه در جواب آن امام چه بگویم. 🔹 امام دوباره رشته ی سخن را بر دست گرفتند و فرمودند: «خداوند عزّ و جلّ، ایمان را نصیب تو ساخت، از این رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت. و سلامت را روزیت كرد، از این رو تو را در طاعت خود یارى فرمود. و قناعت را بهره ی تو فرمود و از این رو تو را از بى ‏آبروئى مصون داشت. اى أبا هاشم! من از این رو بر این گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو می خواهى از كسى كه این چنین با تو رفتار كرده است، نزد من شكایت كنى. اكنون امر كرده‏ ام كه صد دینار در اختیار تو قرار دهند. پس آن را بستان!» 📚📚 ترجمه من لا يحضره الفقيه، نشر صدوق، 1376، ج‏6، ص 350.
روضه 😭 ▪️😭▪️ ع🖤 نیمۀ شب امام رابردند خانه و خانواده مضطرب است نگرانِ امامِ هادی شد سامرا بی قرار و ملتهب است😔 من بمیرم که پیش چشمانش سَبِّ جدِّ گرامی اش کردند دل هفت آسمان به درد آمد بس که بی احترامی اش کردند😭 می بَرَندش بدونِ عمامه غربت از چشمهاش معلوم است خوب که ، در رُخش نگاه کنی مثل جدّش علیست مظلوم است😭 جان به قربان آن امامی که دستهایش به غصه زنجیر است علتِ بردنش به بزم شراب به گمانم به قصد تحقیر است😔 متوکل مقابل حضار اندکی آمد و توقف کرد بی حیا از شرابِ در دستش به امام دهم تعارف کرد😔 خواست تا که امام هادی را نحوهء دیگری عذاب دهد گفت با او که شعر میخوانی منتظر ماند تا جواب دهد😔 حضرتش قصد شعر خواندن کرد کرد آغاز معجزاتِ کلام سخنش مثل تیغ حیدر بود محشری شد به پا زِ شعر امام😔 بر سرِ دشمنش خراب ، آقا گویی آن خانۀ مجلل کرد شعرها در مَذَمّتِ دنیا عیش او را به غم مبدل کرد😭 متوکل که منقلب گردید در خود احساس روسیاهی کرد لااقل در میان آن مجلس از امام آمد عذرخواهی کرد😭 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 الا لعنت الله علی القوم الظالمین
تشکر از استاد مجیدی جهت ارسال مطالب فوق👆