eitaa logo
منبرک فاطمی
6.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
969 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️امرمعروف و نهی منکر ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز @a_f_133 🔺فهرست + تبلیغات شما و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
سپاه کفر یزید با « اکبر » بودن یا « اصغر » بودن شما کاری نداشت با « علی » بودنتان کار داشت.
🔴 یادی کنیم از علی‌اکبران جبهه انقلاب؛ از رعنا جوانانی که امیدواریم ثمره این جانبازی و مظلومیتشون در راه انقلاب؛ همنشینی با حضرت علی‌اکبر باشد... 🔹تقدیم به روح شهدای امنیت؛ به‌خصوص شهید آرمان علی‌وردی و روح‌الله عجمیان صلوات بفرستید...🥀 https://eitaa.com/fatemi222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️سه ذکر حسینی 🔸اول: هر وقت نام حسین علیه السلام را شنیدی، سه مرتبه بگو: صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ 🔸دوم: هر وقت نام یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام را شنیدی بگو: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيماً 🔸سوم: مرتب بگو: لعن الله قاتليك يا ابا عبدالله
🔴 چرا توسل به ائمه؟ چرا مستقیم از خود خدا نخوایم ؟ 🔻آیات مؤید توسل 🔻 اشتباه علمای وهابی چیست که شیعه را مشرک می‌دانند ؟ 🔻تایید توسل در علمای اهل سنت 🔻مناظره عالم شیعه و پادشاه سعودی درباره توسل 🔻 مگر خدا نمی‌توانست..... ؟ اصلاحیه در یکی از اسلایدها: عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر است (قسمت ۶)
سلام شب عاشورا 1⃣👈احکام احکام سقط جنین https://eitaa.com/ahkam31/1264 احکام نماز جمعه https://eitaa.com/ahkam31/1268 2⃣👈امام حسین علیه السلام https://eitaa.com/fatemi222/7818 3⃣👈اشعار روضه https://eitaa.com/fatemi8/579
🔸 امام زمان(ع) کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی رها می‌کند 📌 آخرین گام رهایی–ج۸ 🔘 دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا؛ ارتباط قلبی با خدا که اجباری نمی‌شود! 🔘 دعوای دین سر بردگیِ غیرخدا است؛ یعنی تو نباید اسیر و بردۀ کسی بشوی، باید رها باشی 🔘 خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند 🔹 ادامۀ متن در @panahian_text
علمدار حسین.mp3
2.33M
السلام علیک یا ابالفضل العباس 🏴 روضه های محرم 🚩 علیه السلام شب و روز 🔺روضه جانسوز ابوالفضل العباس علیه السلام شب نهم محرم 💎
😭انواع اشک در قرآن😭 ❤️❤️🖤🖤❤️🖤🖤❤️ 1⃣ اشک خوف 🖤 إِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَٰنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ [ ﺧﺪﺍﻱِ ] ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﺪ ، ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﺎﻥ ﻭ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ .(مریم ٥٨) 2⃣ اشک شوق 🖤 وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ ، ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺣﻖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﻟﺒﺮﻳﺰ ﺍﺯ ﺍﺷﻚ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.(مائده٨٣) 3⃣ اشک حسرت 🖤 وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻧﺒﺮﺩ ] ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺮﻛﺒﻲ ﻛﻨﻲ ، ﮔﻔﺘﻲ :ﺑﺮ ﻣﺮﻛﺒﻲ ﺩﺳﺘﺮﺳﻲ ﻧﺪﺍﺭم ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮم ، ﻫﻴﭻ ﻣﺆﺍﺧﺬﻩ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺸﻲ ﻧﻴﺴﺖ ; ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻏﺼﻪ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺸﺎﻥ ﺍﺷﻚ ﻣﻰ ﺭﻳﺨﺖ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ﺗﺎ [ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ] ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻛﻨﻨﺪ .(توبه٩٢) 4⃣ اشک تمساح(خدعه) 📛 وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ ﻭﺷﺒﺎنگاه(برادران یوسف) ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ .(یوسف١٦) ◾️جهت شب عاشورا👇 https://eitaa.com/fatemi222/9681
🌱 🔴رساندن آذوقه به خانواده و ترجیح دادن آنان به یاری امام، او را از فیض شهادت و سعادت ابدی محروم‌کرد. ♦️طرماح، برادر حجر بن عدی و از نوادگان حاتم طائی بود. او از چهره‌های مشهور دوران صدر اسلام وشخصیتی نامی و بزرگوار، شجاع ، سخنور و شاعر و از شیعیان و یاران امیرالمؤمنین(ع) به شمار می‌رفت و در جنگ‌های آن حضرت حاضر بود. ♦️وی بعضا از سوی امام علی(ع)به مأموریت‌های مخفیانه می‌رفت. در آستانه جنگ صفین بین معاویه و حضرت علی(ع) نامه‌هایی رد و بدل می‌شد. قاصد یکی از این نامه‌ها طرِماح بود که به شام رفت و با معاویه گفتگو کرد. طرماح در دیدار با معاویه با حالتی بسیار شجاعانه، معاویه را در دربار خودش تحقیر کرد و سپس اینگونه گفت: سلام بر تو ای پادشاه !. و در جواب معاویه که پرسید چرا من را امیرالمؤمنین نخواندی؟ گفت: مؤمنین ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟ ♦️معاویه از او درباره یاران امام سوال کرد و طِرماح پاسخ داد:«زمانی که آنان را ترک کردم علی(ع) در میانشان مانند ماه شب چهارده، در بین ستارگان بود، او اگر فرمان دهد، اطاعتش می‌کنند و اگر نهی و منعشان کند، دوری می‌جویند.» وی در مناظره با معاویه چنان با زیبایى و ظرافت و فصاحت و بلاغت سخن گفت كه معاویه پس از رفتن طرماح به اطرافیانش گفت: اگر من همه دارائى و اموال دنيايى خودم را به يكى از شما مى دادم، نمى توانستيد يك صدم آنچه را كه اين اعرابى طرمّاح از رسالت امامش انجام وظيفه كرد را انجام دهيد. به خدا قسم كه دنيا بر من تنگ شد.. ♦️سالها گذشت و طرماح شجاع و سخنور، در آستانه قیام امام حسین(ع) از کوفه مخفیانه خارج شد تا به امام بپیوندد. او در میــــانه ی راه کربلا، در منزلگاه «عذیب الهجانات»، با سه سوار همراهش به امام حسین علیه السلام پیوستند و بعد از آن که دانست عزم امام(ع) برای جهاد و شهادت، جدی است، از امام حسین(ع) اجازه گرفت تا به سرعت، نزد خانواده ی خود برود و ضمن تامین آذوقه ی آنها، فورا با یاران قبیله اش به کربلا بازگردد. امام(ع) نیز اجازه داده و به او فرمودند: زود برگرد... ♦️طرماح بنا به قول و وعده ای که داده بود با سرعت به سمت قبیله اش رفت و پس از رسيدن به موطن خود (اجاء) بلافاصله براي پيوستن به امام حسين (ع) به سوي ایشان بازگشت، اما هنگامي که به نزدیکی کربلا رسيد به وي اطلاع دادند اباعبداللَّه الحسين(ع) و يارانش همگي به شهادت رسیده و اهل بيت او به اسارت برده شده ‏اند. وي با دنيايي از حزن و اندوه ناچار به ديار خود بازگشت و ديگر نتوانست از امام زمانش حضرت سيدالشهدا عليه السلام حمايت نمايد. 🔰طرماح مرد بزرگ و شیعه ی راستینی بود و نسبت به امامش نیز معرفت خوبی داشت و خیرخواه صادقی برای آن حضرت بود تا آنجا که چند بار مورد دعای امام حسین(ع) واقع شد، امّا رساندن آذوقه به خانواده و ترجیح دادن آنان به یاری امام، او را از فیض شهادت و سعادت ابدی محروم‌کرد. ◾️جهت شب عاشورا👇 https://eitaa.com/fatemi222/9681
※ مجموعه داستان ۱ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی ※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت. ✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند. پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» ✘ امام (ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.» اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود. ــــــــــــــــــ  پ. ن  : داشتم به خودم فکر می‌کردم: از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان می‌رساند، تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود ! یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم، و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ... امروز می‌فهمم رحم خدا را و منّت امام را، که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم! ※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد! ۱توضیح عبیدلله حر https://eitaa.com/fatemi222/9696
مجموعه داستان ۲ |ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز دوم | عبدالله بن مطیع پرده اول : ※ وقتی امام(علیه‌السّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد. آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه می‌روم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد. اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟ عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک می‌شوند. پرده دوم: امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد. عبدالله به امام حسین علیه‌السّلام گفت: ‌ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟ امام (علیه‌السّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است. عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند. هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند». ـــــــــــــــــــــــ پ. ن : ※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید ! و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت می‌کرد! گویی او امام بود و حسین علیه‌السلام مأموم. ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت! و دغدغه‌ای بالاتر از پر آب شدنش! داشتم با خودم فکر می‌کردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجره‌ی فهم خودش می‌بیند، از پنجره‌ی آرزوها و دغدغه‌هایش. دارم یکی یکی ورق می‌زنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را ! همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را ! همان " فقط تو و دیگر هیچ " را! ✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را می‌دیدم، همان را می‌خواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود. چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمی‌شناختمش! 🆔 @fatemi222