🌻#هفت_بهشت_زندگی
👈بهشت اول: آغوش مادریست که با تمام وجود، بغلت کرد و شیرت داد
👈بهشت دوم: دستان پدریست که برای راه رفتنت، با تو کودکی کرد
👈بهشت سوم: خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
👈بهشت چهارم: معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش، هم سن تو شد تا یاد بگیری
👈بهشت پنجم: دوستی ست که روز ازدواجت، در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
👈بهشت ششم: همسرتوست که با تمام وجود در کنار تو معمار زندگی مشترک تان است، گویی دو شاخه از یک ریشه اید
👈بهشت هفتم : فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است
آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم اما، بهشت همین حوالیست
مادرت را بنگر
پدرت را ببین
خواهر یا برادرت را حس کن
به معلمت سر بزن
دوستت را به یاد بیاور
همسرت را در آغوش بگیر
فرزندت را ببوس
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت
🤵آقای همسر
گه گاهی
زن قصه ات را "بانوی من"
صدا کن
گاهی با عجله اسمت را که میگوید
آرام بگو جانم؟
بعد میبینی چه با شرم میگوید
جانت بی بلا باد. ☺️
گاهی بی هیچ دلیلی برایش شکلات بخر
کنارش بنشین و تماشا کن بانویی را که ذوق میکند از همان شکلات ...
باور کن شیرینیش بیشتر به خاطر دستان توست
آقای همسر!
✅بیا یک راز زنانه را برایت فاش کنم 🤩
دخترها بیشتر از هر چیزی سادگی را دوست دارند یک سادگی پر از شوق های کوچک و رنگی، همین...
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید.
سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. دانه دلشمیخواست به چشم بیاید امانمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت.
گاهی خودش را روی زمینهے روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت:
من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید. اما کسی به او توجه نمیکرد. دانه خسته بود از این همه گم بودن وکوچکی خسته بود .
یک روز رو به خدا کرد و گفت: کاش کمی بزرگتر مرا مے آفریدی.
خدا گفت: اما تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی، حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی.
یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی.خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.
رفت تا به حرفهای خدا بیشتر فکر کند.
سالها بعد دانه کوچک سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچ کس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه میآمد...
به طرف گفتند: شما که توی مجلس همش خوابیدی چرا باز اومدی کاندیدای مجلس شدی؟
بغض کرد و گفت؛ آخه عادت کردم اگه جام رو عوض کنم دیگه خوابم نمی بره؟😂😂
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...
*فــرق بین مــادر ♡ پــدر*
"مــــادر" به تو زندگی می دهد🍃
"پــــدر" به تو می آموزد 💐
چگونه این زندگی را احیا کنی
*« به تلاش وادار می کند*
"مــــادر" گریه می کند
وقتی بیمار می شوی
"پــــدر" بیمار می شود
وقتی گریه می کنی *« در خفا »*
"مــــادر" مطمئن می شود
که گرسنه نیستی
"پــــدر" به تو یاد می دهد
که گرسنه نمانی *« درک نمی کنی »*
"مــــادر "چشمه محبت است 🍃
و"پــــدر" چاه حکمت *💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣💫
نمیدانم کجای جهانی و در چه حس و حالی هستی اما
این را میدانم که مشکلت حل می شود
محکم باش با قدرت
و لبخند بزن
بدان اینکار سطح انرژی ات را متفاوت
می کند
لبخندت هدیه تو باشد
امروز به هر آن کس که دیدی
یک لبخند معرکه بزن و دائم بخوان
من روز خارق العاده ای در پیش دارم
بدان
که خدا هوایت را بهشتی می کند
عزیز دل
رفیقِ ندیده
در این لحظه برایت
می خواهم تا جانت لبریز از
نور شود.....🍃
طرح تشویقی مدیر برای غیر فعالا...
با ارسال ده تا پست تو گروه
برنده 10 دقیقه مکالمه رایگان با مدیر شوید( تو پی وی ) 😅
لا تراقب مکانا لم یعد لک، ارحم قلبک قلیلا
به جایی که دیگر از آن تو نیست چشم ندوز! کمی با قلبت مهربان باش.
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی..
نه من آنم كه ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی...
كس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی...
باز كن در كه جز این خانه مرا نیست پناهی
حضرت مولانا