🔻خروجیهای حوزه علمیه:
🔸۳ هزار و ۸۹۰ شهید
🔸۳ هزار جانباز
🔸۳۰۰ آزاده
🔸۹۳ شهید روحانی مفقود الاثر
🔸۱۵۶ شهید روحانی ترور
🔸۳۰ شهید مجتهد مسلّم
🔸۷۰ شهید روحانی غواص
🔸۵۶۷ شهید در عملیات کربلای ۵
🔸و به لحاظ جمعیت،۶ برابر دیگر اقشار جامعه، رزمنده، شهید، جانباز و آزاده تقدیم اسلام و میهن کرده است
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای خوشایند هیچ کس جهنم نروید...
شهید #احمد_کاظمی
#سیره_ شهدا
«نماز اول وقت را رها نکنید.»
🔹 ایشان قبل از انقلاب هرجایی که بودند و اذان میشنیدند، خودشان اذان میگفتند و همانجا نماز میخواندند.
◇ بعضی از وقتها در مراسمات عروسی که تازه در تالارها انجام میشد، آقا سید میدانست که نباید آنجا برود، ولی برای اینکه جو را عوض کند،
آنجا میرفت و با صدای بسیار زیبایشان شروع میکردند، اذان گفتن و جو را عوض میکردند و آنقدر این اذان زیبا بود که همه لذت میبردند و گوش میدادند.
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی
ملاقات با امام زمان عج...
شهید مدافع حرم #اسماعیل_خانزاده
بعد از شهادتش دست نوشته ای از شهید پیدا می کنند که نوشته بود :
خدایا ! اگر خلقت تو نمی داند ، تو میدانی که من در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در شب یازدهم ماه مبارک رمضان توفیق ملاقات با حضرت حجت ابن الحسن #امام_زمان (عج) را داشتهام .
و در وصیت نامه ملکوتی این شهید فراز های آسمانی هست که می فرماید ؛
خدایا خسته ام، شکسته ام، دیگر آرزویی ندارم جز شهادت. احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست. از عالم و عالمیان میگریزم و به سوی تو می آیم. تو مرا در رحمت خود سکنی ده 🤲🏼
#شهید_اسماعیل_خانزاده
می گفت :
آرزو دارید
یک شهـید با شما حرف بزند
من با شما حرف میزنم...
پیام من و شهـدا به شما این است :
رهـبر عزیز انقلاب را
تنهـا نگذارید . . .
#شهید_مهدی_اسحاقیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰امام خامنه ای(مدظله العالی)
💢شهید باكری در آغاز جنگ یك جوان دانشجو است كه تازه فارغالتّحصیل شده؛ شما نگاه كنید در عملیّات بیتالمقدّس، در عملیّات خیبر، قبل آن در عملیّات فتحالمبین، این جوان یك فرماندهی زبدهی نظامی است كه میتواند یك لشكر را، در بعضی جاها یك قرارگاه را حركت بدهد و هدایت كند و كار كند. اینها معجزهی انقلاب است.
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"
⭕️ نماز پشت به قبله با لباس نجس
به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب
حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند
گفتم باشه
دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با
این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی
شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل
معرفی کرد .
گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی
گفت نماز می خواندمنگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه .
گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز
عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا
باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات..
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در
اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح
نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت….. تمام وجودم لرزید.
بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان
فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پبشنهاد یک
معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !
من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و
تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی
را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس
خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟!
خاطرات سردارشهیدحسین همدانی
﹏﹏⃟🇮🇷⚘﹏﹏
در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلیکوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه میکردند.
علت را پرسیدم، گفتند: وقت #نماز است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همینجا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم.
خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح میدانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم.
شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همینجا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلیکوپتر نشست. با آب قمقمهای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم.
... وقتی طلبههای شیراز از آیتالله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را...
#شهید_علی_صیادشیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
سالگردشهادت_اسماعیل_اسدی
...برای تاکس ثبت نام کرده بودم وبه بقال محل و تمام بچه های محل سپرده بودم که اگرآمدند تحقیقات همگی با هم بگن این بدبخت و فلک زده است و چیزی برای خوردن هم ندارد. همزمان مادر اسماعیل برایش می رود خواستگاری وخانواده دختر میگن ما باید یک تحقیقات محلی انجام بدهبم. مادرش قبول کرد ولی یادش رفت به اسماعیل بگه... آنها هم بعد یه مدت کمی آمدند تحقیقات. بچه های محل هم اشتباهی خیال کردن از تاکسیرانی آمده اند. هر کدام شان یه حرفی زده بودند. یکی گفته بود بابا این آنقدر بدبخت است که خرجش را هم ما می دهیم. آن یکی گفته بود پول اتوبوس و ماشینش را ما می دهیم. از همه بدتر بقال محل گفته بود که این بدبخت جای خواب نداره و شبها هم میاید مغازه ما می خوابد. خلاصه سرت را درد نیاورم خواستگاری به هم خورد و وقتی هم که تاکسیرانی برای تحقیقات آمدند، بچه ها برای اینکه درست کنند آنقدر از وضع مالی اسماعیل خوب تعریف کردند که به اسماعیل هم تاکسی هم ندادند. از اینجا مانده و از آنجا رانده شده بود اسماعیل. نه زن گرفت و نه تاکسی بهش دادند.
#کتاب_گلخندهای_آسمانی
#ناصرکاوه
ماجرای خواستگاری شهید اسماعیل اسدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه شهدا را نگه دارید
من کوچکتر از اونی هستم که پیامی برای ملت ایران داشته باشم ولی یک پیام اینه که راه این شهدا را نگه دارم و نگذارم اسلحه آن بر زمین بیفتد.
رزمنده نوجوان بسیجی،
شهید رضا امینی 🌷
از-آخر-مجلس-شهدا-را-چیدند-.mp3
5.44M
📢 صوت | از آخر مجلس شهدا را چیدند ...
ا🌷🌷😔😔
وضو گرفته سینهام
حًَیَّ عَلـیٰ خیال تـــو ...
شهید محمدابراهیم همت🌷
نماز اول وقت ،
سفارش یاران آسمانی
#حی_علی_خیرالعمل
#التماس_دعا
هدایت شده از منبرک فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان
🔸 اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الی اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین.
🔸 خدایا، مرا در این ماه به برکت های سحرهایش آگاه کن و دلم را با روشنایی انوارش روشنی بخش و تمام اعضایم را به پیروی آثارش بگمار، به نور خودت ای روشنی بخش دلهای عارفان.
با توضیحات حجت الاسلام فاطمی
🍃🌹🍃
@fatemi222
#از_بین_لالهها....
🌷هر روز رأس ساعت معین می رفتیم دیدگاه تا هرچه را که میدیدیم ثبت کرده و آنها را با روزهای قبل مقایسه کنیم.... یک روز همینطور که شش دانگ حواسم به کار بود، کاوه پرده سنگر را کنار زد و آمد تو، سلام کرد، کنارش ایستادم. شروع کرد به دوربین کشیدن روی مواضع دشمن، کمی که گذشت یکدفعه دیدم دوربین را روی یک نقطه ثابت نگه داشت. دیدم صورتش سرخ شده، فهمیدم چشمش به جنازه شهدایی افتاده که بالای ارتفاع ۲۵۱۹ جا مانده بودند.
🌷دشمن آنها را کنار هم ردیف کرده بود تا هم با احساسات ما بازی کند و هم روحیهمان را ضعیف کند. آنجا اولین جایی بود که نتوانستیم شهدایمان را بیاوریم. چند لحظه گذشت، محمود چشمش را از چشمی دوربین برداشت، قطرههای اشک روی گونهاش میغلتید. محزون گفت: «کی میشود برویم و شهدا را بیاوریم، اینها را که میبینم از زندگی بیزار میشوم.» هنوز یادم هست در آخرین تماس بیسیمی گفت: «از بین لالهها صحبت میکنم....»
📚 کتاب "مهر تا مهر"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه شب های جبهه شب قدر بود
#شب_قدر
شب قدر به سبک شهدا توبه کنیم ...
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم…
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم…
از این که مرگ را فراموش کردم…
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم…
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم…
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند…
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم…
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم…
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم…
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم …
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید....
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند…
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود…
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم…
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند…
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم…
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم…
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم…
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم…
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم…
توبه نامه ی شهید ۱۳ ساله علیرضا محمودی پارسا
شهیدی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود
شادی روح امام عزیز و شهدای گرامی صلوات
ارسالی از راوی محترم آقای حامد آزادی
هدایت شده از منبرک فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_ماه_رمضان
🔰 دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان
🔸 اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الی مَرْضاتِکَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین.
🔸 خدایا، در این ماه برای من به سوی خشنودی ات دلیلی قرار ده و برای شیطان راهی به سوی من قرار مده و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده، ای برآورنده حاجات خواهندگان.
🔹چهار راهکار دوری از شیطان
🌸🍃🌸🍃
📚ویژه نامه ماه مبارک در لینک زیر
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/fatemi222/12485
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». مجید هم جواب داده «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه»
روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجامجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر میخورد بعد از یک مدت بیهوش میشود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یکبند شوخی میکرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد
#شهید_مجید_قربانخانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
راحت بخواب کوفه! که از بین نخل ها
دیگر صدای ناله ی حیدر نمیرسد 💔
شهادت مظلومانــــه امام علی (علیه
السلام) را تسلیت عرض میکنیم🥀
🏴آجَرَکَاللهیَاصَاحِبَالزَّمانفِیمُصیبَتِجَدِّک
#ماه_رمضان
#شب_قدر
#امام_زمان
🍃🌹🍃
@fatemi222
زندگے به سبک شهـــــدا
ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار ماه رمضان را میکشید که اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید....
او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر میدانست و سفارش میکرد که به ایتام رسیدگی کنیم، از بچههای کشافه میخواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانوادههای مستضعفی که میشناخت میداد، با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش میداد و هم انجام کار گروهی و در واقع میخواست همه را در این امر مستحب شریک کند...
شهیـد احمـــــد محمد مشلـــــب