eitaa logo
نفوس مطمئنه
519 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
667 ویدیو
93 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید عارف(فاطمی) 🌸رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 🌸داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 🌸روایتگری شهدا https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود. خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود. یک روز رئیس بیمارستان _دکتر عارفی_ که بعد‌ها به خارج از کشور متواری شد، برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد، اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم، رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود، اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم. وقتی هم که مدرسه می‌رفت، چند بار به خاطر حجاب اسلامی‌اش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود، اما خم به ابرو نمی‌آورد، هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی‌رفت و در اکثر راهپیمایی‌ها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت می‌کرد.
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم فوق‌العاده و غرور آفرین را باید روزی صدبار دید و لذت برد. اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان حیرت انگیز از اخلاص شهید زین الدین..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اگه مسئول مملکت بودم هر روز صبح این کلیپ رو می‌دیدم و بعد میرفتم سرکار ✅داستان‌های شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
🔸بُرش‌هایی از زندگی جوان‌ترین رایزن فرهنگی نظام؛ شهید صادق گنجی 🌼 |بچه‌دار نمیشد و غصه‌دار بود. یه روز تنها و ناراحت توی خونه دراز کشیده بود که پلکاش روی هم رفت. يه مرد سبزپوش رو دید که دو نانِ محلی به دست؛ سمتش اومد و گفت: مرضيه! چرا اينقدر گريه می‌كنی؟بيا این دو تا نون رو از من بگير. مرضیه رفت نون‌ها رو گرفت و پرسید: آقا شما که هستید؟ فرمود: من علی بن ابيطالب(ع) هستم. کمی بعد از این خواب، صادق متولد شد. 🌼 |اهل برازجان بوشهر بودند، اما بخاطر شغل پدر، توی فسای فارس سکونت داشتند که صادق بدنیا اومد. پدر اسمشو گذاشت اردشیر. ولی بعدها که طلبه شد، به پیشنهاد استاد اخلاقش، اسمش شد صادق. 🌼 |هميشه می‌گفت: دنيا سرای فانیه، ولی از همين سرای فانی بايد درست استفاده كرد. نابغه بود به تمام معنا. وقتی رایزن فرهنگی ما در پاکستان شد، خیلی زود زبان اردو رو یاد گرفت. با همه هم ارتباط می‌گرفت؛ هنرمند، ادیب، سیاسیون، شیعه، سنی و... اونقدر محبوب شد که آوازه‌ش تا هندوستان رفت 🌼 |توی یکی از سخنرانیاش گفت: مدارک مهمی از بعضی گروه‌های انحرافی دارم که وقتی برگردم ایران افشا می‌کنم... جریانات سعودی انگلیسی هم سرمایه‌گذاری کرده بودند روی تفرقه بین شیعه و سنی. اما صادق با روشنگریاش همه رو خنثی، و بین مسلمین وحدت ایجاد می‌کرد. شاید علت اینکه روز تودیع و اتمام ماموریتش در پاکستان ترور شد، این باشه که می‌ترسیدند صادق روزی مسئول مهمی در ایران بشه و نقشه‌هاشون رو نقش برآب کنه... 🔸۲۸ آذر؛ سالروز شهادت صادق گنجی گرامی‌باد _
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴درد دل جانباز بسیجی با امام خامنه ای: یک چیزی بگویید تا دلمان آرام شود، شما خیلی زجر میکشید، حرفتان را گوش نميدهند... 🕊شادی روحشان صلوات 🇮🇷
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷ببينيد| روایت اشک‌آلود رهبرمعظم انقلاب از فرمانده و همکار شهید خوش‌لفظ درباره «راهكار رسيدن به شهادت» ➕شعرخوانی آقای اسفندقه تقدیم به شهید علی خوش‌لفظ در حضور رهبرمعظم انقلاب 🕊شادی روح بلندش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یاد یلدای ۶۵ بخیر،‌ که چه آرام آمدی و چه بی‌خبر رفتی
یکی از مدافعان حرم به حاج قاسم گفته بود: جنگ سوریه تمام شد ولی ما شهید نشدیم، حاج قاسم پاسخ داده بودند در آینده ای نزدیک فتنه هایی پیش رو دارید که کل شهدا آرزوی حضور به جای شما رو داشته باشند آن روز من نیستم اما شما پشت آقا رو خالی نکنید .. ✅داستان‌های شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
📝خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد، هیچ‏کس از غم‏ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ‏کس از راز و نیازهای شبانه‏ ام نفهمد، هیچ‏کس اشک‏های سوزانم را در نیمه‏ های شب نبیند.. هیچ‏کس به من محبت نکند، هیچ‏کس به من توجه نکند..! جز خدا کسی را نداشته باشم،جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم. جز خدا انیسی نداشته باشم جز خدا به کسی پناه نبرم.. ✍🏻شهید دکتر مصطفی چمران ‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️خاطره‌ای که سردار سلیمانی در دوران حیاتشان اجازه انتشار آن را نداده بود ♦️مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.  ♦️بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. ♦️آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  ♦️سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. ✅داستان‌های شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280