eitaa logo
نفوس مطمئنه
526 دنبال‌کننده
987 عکس
648 ویدیو
92 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
26 مرداد ؛ روز آزادمردانی که آزادی را در اسارت یافتند ...
بارها می‌دیدم ابراهیم، با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد. آن‌ها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آن‌ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلا چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت: تا حالا هیچ جلسه‌ی مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه‌ی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد. ابراهیم یکی یکی بچه‌ها را جذب ورزش می‌کرد، بعد هم آن‌ها را به مسجد و هیئت می‌کشاند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین (ع). ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ فهرست مباحث نفوس مطمئنه https://eitaa.com/fatemi48/42
🌹خواهر شهید عجمیان:روح الله وقتی میگفت میخوام برم سوریه میگفتیم اگر رفتیم اسیر داعش شدی چی ؟ 🥀ای کاش رفته بود اسیر داعشی‌ها شده بود ولی با این وضع به دست هموطنانش شهید نمیشد بعضی وقتا به زمین میگم تو چرا نامردی کردی چرا با برادر من اینکارو کردی ...
؛ نماز خونین 🩸 🎙مرحوم حجت‌ الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی 🌴🌴🌴🌴🌴 زمان ، حزب بعث عراق مامور شده بود یک شب من و چند نفر دیگر از اسرا را با شکنجه دادن، به شهادت برساند و حسابی ما را کتک زدند. علاوه بر اینکه جای سالمی توی بدن ما نمانده بود بدنمان هم پر از خون شده بود. که دو نفر از رزمنده ها زیر شکنجه به شهادت رسیدند.😭 از شدت درد از هوش رفتم... وقتی به هوش آمدم که دیگر ما را نمی‌زنند. و خبری از آنها نبود. احتمال دادم سپیده زده و وقت است ، نمازم را خواندم. دوباره از هوش رفتم اما این بار با صدای اذان به هوش آمدم؛ تازه فهمیدم نمازم را زودتر از وقتش خواندم دوباره نماز صبح را در حالی که در خون خودم غلطان بودم. به نقل از حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 🌹🌹🌹🌹🌹 فهرست مباحث نفوس مطمئنه https://eitaa.com/fatemi48/42 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ گروه اول، کسانی که در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد برمی‌آیند تا ما را در راهی که هستیم، بی‌هدف نشان دهند و گروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی می‌کنند برای به‌دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج‌سواری کنند». 🗣شهید حسین امیدواری
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله دفاع مقدس وقتی جعبه مهمات باز کردم فقط گریه کردم....😭
بهش گفتم ، آق ابراهیم چرا جبهه رو ول نمی کنی بیایی دیدار امام خمینی! برگشت گفت ، ما رهبری را برای تماشا نمی‌ خواهیم ، ما رهبری را برای اطاعت می‌ خواهیم..... 🌹 شهید ابراهیم هادی 🌹
هدایت شده از منبرک فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 اگه میخواید بدونید حضرت رقیه (س) تو خرابه‌ها چی کشیده ماجرای وداع دختران با پدرشون رو ببینید... 🆔 @fatemi222
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 «چه کربلا نرفته‌ها، که کربلایی شدن...» ♦️بی قراری شهید فخری زاده برای سفر کربلا 🔷 می‌دونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده، کربلا نرفته بود؟! 🔸 ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیت‌های امنیتی که داشت نمی‌تونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود. 🔸یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین(ع) نرفتم یه بار برم و بیام.. 🔸 حاج قاسم بهش گفته بود: محال نیست، اما من موافق نیستم. 🔸 چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!! 👌 روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده ... https://eitaa.com/fatemi48
💌 🌱اگر دو چیز را رعایت بکنی، خدا شهادت را نصیبت می کند. یکی پر تلاش باش و دوم مخلص این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا ابد مدیون سردار بی ادعا هستیم. اینگونه در بیابان دویدی تا ما در امنیت بریم زیارت سیدالشهدا... 🥀
💠 رعایت حلال و حرام خدا ➖ خاطره‌ای از شهید محمودکاوه🌷 🔹به خاطر دارم زمانی را که شهیدکاوه بر اثر جراحت شدیدی که در درگیری های کردستان برایش پیش آمده بود مدت‌ها در بیمارستانی در مشهد تخت مداوا بود. روزی به ملاقات او رفتم. از آنجا که مدت مدیدی روی تخت بستری بود، قرار شد محمود را به زیارت امام رضا(ع) ببرم؛البته زیارتی از راه دور، چون اوضاع جسمانی خوبی نداشت. ▫️یک روز هم پیشنهاد دادم برای تغییر آب و هوا و رفع خستگی به اتفاق به طُرقبه، منطقه ییلاقی و تفریحی مشهد برویم، قبول کرد. 🔸با آنجا که رفتیم روی نیمکت پارک نشستیم. من بستنی‌ای خریدم و مشغول خوردن آن شدیم. در این اثنا، از شانس ما دختر و پسر جوانی هم آمدند و نشستند روی نیمکت روبروی ما و شروع کردند به شوخی و خنده و حرکات زننده! آقا محمود یک نیم نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت و بی توجه به آنها مشغول صرف بستنی بودیم که دیدم رفته رفته صدای قهقهه آنها بیشتر شد. ▪️ کاوه به آرامی به من گفت: جواد پاشو بریم، به ما نیامده بستنی بخوریم، من رو ببر بیمارستان اونجا راحت ترم. سرش رو انداخت پایین و بلند شد در حالی که در چهره اش آثار ناراحتی دیده می‌شد. 🔺خیلی روی مسئله محرم و نامحرم، و لقمه حلال و حرام حساس بود و روی آن تاکید ویژه داشت. به کوچکترین مسئله ایی در این موارد واکنش نشان می‌داد. در خانواده ای مذهبی و معتقد پرورش یافته بود، تربیت اسلامی که شهید کاوه در خانواده اش آموخته بود اجازه کوچکترین حرف و یا عمل خلاف عرف و شرع را به او نمی‌داد و آنها خیلی قبل تر از پیروزی انقلاب و در زمان شاه پایبند به این اصول بودند. ─ (راوی: جواد نظام پور-همرزم شهیدکاوه) ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌷۱۱ شهریور ۱۳۶۵ - سالروز عروج سردار دلیر سپاه اسلام شهید محمود کاوه، فرمانده لشگر ویژه شهدا