eitaa logo
نفوس مطمئنه
523 دنبال‌کننده
954 عکس
620 ویدیو
91 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺نقش سردار شهید آقامهدی زین‌الدین در اطلاعات سپاه سوسنگرد به روایت سردار احمد غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا: خودم در اهواز بودم و دلم سوسنگرد، که تازه از محاصره در ‌ آمده بود مجروحیت از یک طرف، و مسئولیت در سپاه خوزستان، از طرف دیگر زنجیر شدند و دست و پایم را بستند، تا نتوانم در آن روزهای سخت کنار همرزمانم باشم. شنیدن خبر شهادتشان😭 زخم هایی بی مرهم توی دلم گذاشته بود تاب ماندن نداشتم .😞 خیلی اصرار کردم تا آقای شمخانی، راضی شد بروم .ولی شرط گذاشت و گفت : باید مسئولیت عملیات سوسنگرد را قبول کنی.🤔 نیروهای تاثیر گذار جبهه سوسنگرد همگی یا شهید شده بودند یا مجروح وقتی رفتم ،کادر جدیدی روی کار آمده بودند، که باید با کمک هم، جبهه را سر و سامان می‌دادیم. زمانی نگذشت که برایمان نیروی جدید فرستادند.👌 دو پاسدار جوان و قبراق . میگفتند تازه در تهران آموزش اطلاعات دیده اند یکی شان مهدی زین الدین بود💚 مهدی را دادیم به حمید تقوی مسئول اطلاعات سوسنگرد. روزای اول به چشم نیرویی نگاهش میکردیم که از تهران آمده و به جنگ و جبهه توجیه نیست با خودمان گفتیم مهمان چند روزه است و خیلی دوام نمی آورد اما رفتارش نگاهمان را عوض کرد هنوز نیامده لباس عربی پوشید و رفت 🦁شناسایی.😎 آن هم در منطقه ای که دشمن رو در رو عرب زبان بود و هر لحظه احتمال اسارت ،وجود داشت. مهدی نه عربی بلد بود و نه شاید به عمرش دشداشه پوشیده بود اصلاً بار اولش بود که می آمد جبهه. از جسارتش خیلی خوشم اومد. ماموریت ها را با آغوش باز قبول می میکرد🙂 یک بار هم نشد بهانه بیاورد که من تازه آمده‌ام هنوز توجیه نیستم، بگذارید چپ و راستم را بشناسم و بفهمم کجا به کجاست. از روز اول نه نگرانی در چهره‌اش اش بود نه تردید لبخند ملیحی روی صورتش می‌نشست و با لحنی شجاعانه فقط یک کلمه به زبان می‌آورد ،چشم..🙂 گاهی نقطه هایی را برای شناسایی انتخاب می‌کرد که خطرناک بودند جواب منفی می شنید اما یک پا می ایستاد و رضایت مان را می گرفت. واقعیتش انتظار نداشتم اینقدر زود جا بیفتد آمدنش کلاس اطلاعاتی محور را بالا برده بود 👌 زمانی پادر سوسنگرد گذاشت که نیروهای مان از آموزش‌ های تخصصی اطلاعات بی بهره بودند، و از فنون اطلاعاتی مثل گزارش نویسی چیز زیادی نمی دانستند.🤔 مهدی علم اطلاعات و شناسایی را آورده بود توی میدان عمل، گزارش ‌هایی که میداد علمی بودند و میدانی و حساب شده. می‌ شد فهمید که با یک منطقی نوشته شده اند. بعثی‌ ها غرب سوسنگرد را اشغال کرده بودند، درست آن طرف رودخانه. 😡 تصمیم گرفتیم با یک عملیات منطقه را پاکسازی کنیم در شناسایی ها کانالی را پیدا کردیم که تا پشت خط دشمن میرفت، فقط باید گود می شد. کار را با عمق دادن به کانال شروع کردیم شناسایی ها هم، به دقت ادامه داشت. شناسایی های دقیقی که، هم شناخت کاملی از زمین و جغرافیای دشمن به ما نشان دادند هم اطلاعاتی از جبهه بعثی، که پیروزی در عملیات را رقم زد.🌷 گاهی خودم هم با گروههای شناسایی میرفتم که. چند بار هم با حمید و مهدی رفتم.🌻 با همین شناسایی ها بود که فهمیدیم دشمن از سرشب ،هوش یار است و همه جا را زیرنظر دارد، آتش میریزد و نمیشود، به سنگر هایش نزدیک شد .در عوض با روشنایی هوا، نه از آتش بازی خبری هست و نه از شدت در نگهبانی. بیشترشان می روند برای استراحت، و تا آفتاب بالا بیاید توی سنگرها میخوابند. حمید و مهدی بارها شبانه شناسایی رفته بودند ،اما این بار گفتیم صبح بروند. روز روشن، رفته بودند تا سنگرهای بعثی ها، برایمان سند و مدرک هم آورده بودند، که حرف هاشون را باور کنیم وقتی برگشتند گفتند: رفتیم توی سنگر هاشون، 😱 همه گیج و خوابن، اونقدر خسته هستند که ما رفتیم و برگشتیم، هیچی نفهمیدند.🤫 بر پایه همین شناسایی ها ،عملیات امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طراحی شد می خواستیم روز عملیات کنیم تجربه تازه‌ای بود ساعت ۸ صبح حمله شروع شد و ظهر نشده کار دشمن را ساختیم تلفات سنگینی دادند . کمتر کسی توانست جان سالم به در ببرد کلی از تانک ‌ها و نفربرهای هایشان را هم زدیم 🤕 عملیات موفقی بود هم به اهداف از پیش تعیین شده رسیدیم هم تلفات چندانی ندادیم . کلید اصلی این پیروزی شناسایی های کامل و بی نقصی بود که زین‌الدین و تقوی در توانمندی و کارایی اطلاعات محور نشان داده بودند .🥀 شادی روح همه شهدا بویژه شهدای جبهه سوسنگرد فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
خاطرات_شهید 🌹 ●اعجوبه ای بود... قبل از آغاز جنگ به افغانستان رفت و با شوروی جنگید.. از ۱۶سالگی در جبهه بود... در محاصره سوسنگرد شهید 🌹چمران را که تیر خورده بود، نجات داد و ایشان کلت شخصی اش را به عنوان هدیه به او داد... در آذر ۶۰ در عملیات مطلع الفجر وقتی درحال نجات جان مجروحان بود، اسیر دشمن شد... ●در اردوگاه هویت اصلی اش را پنهان کرد و وقتی انبار مهمات اردوگاه آتش گرفت از این فرصت استفاده کرد و با کمک عده ای مقداری اسلحه و مهمات به دست آوردند و آنها در اردوگاه مخفی کردند... ●متأسفانه مدتی بعد قضیه لو رفت و اسلحه ها را پیدا کردند. تعدادی از اسرا را شکنجه کردند تا عاملین اصلی را پیدا کنند... این شهید برای اینکه دیگران را نجات دهد خودش به تنهایی مسئولیت آتش گرفتن و مخفی کردن مهمات را قبول کرد و جان بقیه را نجات داد... ●شکنجه گرهای ویژه ای که از استخبارات بغداد آمده بودند او را به طرز وحشیانه ای شکنجه کردند تا همدستانش را معرفی کند ولی چیزی نگفت و عاقبت پس از تحمل شکنجه های بسیار، مظلومانه به شهادت رسید... نقل می کنند حتی او را با بشکه جوشان قیر شکنجه می کردند ولی او هیچ حرفی نزد... در مرداد ۱۳۸۱ پیکراین شهید بزرگوار به ایران بازگشت.. 📎پ ن : فرمانده گردان شهید مدنےلشگر ۳۱ عاشورا 🌹شهید_خلیل_فاتح فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
🔹 بسیار پرجنب و جوش بود. درنماز آرامش عحیب و خاصی داشت ، روحیه عملیاتی داشت. دشمن در چشمش حقیر بود، از کثرت عده دشمن هراسی به دل راه نمی‌داد. خلاق و ابداع‌کننده بود، با این که آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. 🔸چنان رفتار می‌کرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرح‌های او هیچ حرف و سؤالی نداشتند. هر جا مشکلی پیش می‌آمد فکر می‌کرد و راه حل می‌داد. از آن جمله طرح جامع و جالبش درباره نیروهای حراست مرزی بود. قدرت سازماندهی بالایی داشت. در مدت کوتاهی توانست سپاه سوسنگرد را که دچار به‌هم‌ریختگی شده بود، به یکی از پرجنب و جوش‌ترین مناطق جنگی سپاه مبدل کند. 🔹روزی کنارش نشسته بودم، دیدم دارد طرح‌های عملیاتی می‌نویسد. همان طور که با من درباره مسائل امنیتی و شناسایی صحبت می‌کرد، طرح عملیاتی‌اش را هم نوشت! 🔸از آن همه تمرکز حواس خیلی تعجب کردم. گفتم: چطور بدون آنکه که دوره خاصی ببینی، می‌توانی طرح عملیاتی بنویسی؟ 🔹 گفت: خداوند قدرتی به من داده که اگر تصمیم به کاری برای مقابله با دشمن بگیرم، حتماً آن را با یاری خدا انجام می‌دهم. 🔸آدمی چندبعدی بود؛ هم در مسائل فکری و نظری و فرهنگی صاحب‌نظر بود و هم در مسائل نظامی و استراتژیک. اهل قلم بود و خاطرات و مشاهدات خود را هر شب یادداشت می‌کرد. قدرت بیان خوبی داشت. اهل مشورت بود و قدرت تصمیم‌گیری خوبی در مواقع بحرانی داشت. 🔹 برترین صفت او این بود که وقتی تصمیم می‌گرفت، دیگر دچار شک و تردید نمی‌شد. قرص و محکم کارش را می‌کرد. چون همه جوانب کار را قبلاً سنجیده بود. همین قاطعیت به او صلابت خاصی می‌بخشید. 🔸در عمل توکل داشت نه در حرف، ندیدم زود و بی‌دلیل عصبانی شود. می‌دانست با نیروی زیردستش چگونه برخورد کند. 🔹علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز می‌افتاد، حالت خاصی به او دست می‌داد. بی‌ریا بود. من دقت زیادی در رفتارش کردم، رفتارش با بالادست و پایین دست یکسان بود. 🔸با نیروها و حتی جوان‌ترها خیلی سریع دوست می‌شد. یادم هست به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت!مسابقات دوره‌ای برگزار می‌کرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق می‌شد. 🔹هوای نیروهایش را خیلی داشت؛ اگر نیرویی در جبهه بود، تا آنجا که می‌توانست به پدر و مادر او سرمی‌زد و نیازهایشان را در حد مقدوراتش برآورده می‌کرد. یادم هست یک ماه در جبهه بودم و خانواده‌ام خبری از من نداشتند. روزی مرا کنار کشید و گفت: مگر تو برای خدا به جبهه نیامده‌ای؟ همان خدا سفارش پدر و مادر را هم کرده، برو به آنها سری بزن. حتماً نگران حالت هستند. 🔸نیروهایش را به زور به مرخصی می‌فرستاد. حتی گاهی به کسانی که پول نداشتند، پول می‌داد تا بروند و به خانواده سری بزنند. همین رفتارها باعث محبوبیت فوق‌العاده او در میان نیروهایش شد. به نیروها خودباوری و اتکاء به نفس می‌داد. به افراد مسئولیت می‌داد و همین نیروها را رشد می‌داد. 🔹به تقسیم کار بین نیروها بسیار معتقد بود. بر این باور بود که فرمانده باید وقت و توان و فرصت کافی برای تفکر و طراحی و کارهای بزرگ داشته باشد و نباید خودش را وقف کارهای جزیی کند. باید به نیروها اعتماد کرد و به آنان مسئولیت داد و در عوض از آن‌ها کار خواست. 📎فرماندهٔ سرّی‌ترین قرارگاه سپاه(نصرت) 🌷 ولادت : ۱۳۴۰/۱۰/۱۰ اهواز شهادت : ۱۳۶۷/۴/۴ هویزه ، هورالعظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
💠 دلم برای چمران تنگ شده است ❗️ 🔹‌یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تلفن کردند‌ ‌و گفتند که امام می‌فرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است، بگویید به تهران‌ ‌بیاید.» 🔺‌دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از‌ ‌شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان‌ ‌نقشه‌ها و کالکهای منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی‌ ‌‌داشت و نمی‌توانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او‌ ‌عشق می‌ورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل‌ ‌می‌شد شروع به توضیح و توجیه نقشه‌ها کرد. 🔹امام با فراست خاصی که داشتند متوجه‌ ‌ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر‌ ‌عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «می‌گویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام‌ ‌امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمی‌کنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی‌ ‌ فرمودند: «می‌گویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت. 🔺پس‌ ‌از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم‌ ‌بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او‌ ‌فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را‌ ‌نمی‌شنید. بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج‌ ‌احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشته‌اید، آقای‌ ‌چمران با پای زخمی که نمی‌تواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز ‌کنید. ‌ 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه۲۰۳. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
راوی: همسر فاتح سوسنگرد قبل از شروع مراسم علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از بخواهد، اجابتش حتمی است. گفتم: چه آرزویی داری؟ در حالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم بخواهید... از این جمله تنم لرزید... چنین آرزویی برای یک در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم... هنگام جاری شدن هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. ●مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد... نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همگی به فیض شهادت نائل شدند... راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده 🌷 فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
🌷سردارشهیدحبیب شریفی؛ یک روزپس ازسقوط سوسنگرد؛ درتاریخ۷مهر۵۹ درجاده سوسنگرد-اهواز به اتفاق همسرش خانم خدیجه میرشکار درحال انتقال نیرو ومهمات در محاصرهٔ نیروهای بعثی قرارگرفت ماشین آنها با دوشکا به رگباربسته شد و او وهمسرش به شدت مجروح و به اسارت نیروهای دشمن در آمدند او با وجودمجروحیت شدید و تحملِ شکنجهٔ وحشیانهٔ بعثی ها؛ لب به سخن باز نکرد و سرانجام در تاریخ *۸ مهر ۱۳۵۹* شربت شهادت نوشید و از آن ساعت تاکنون هیچ خبری از پیکرپاکش به دست نیامد و همچنان جاویدالأثر است؛ معلم شهیدحبیب شریفی عضوسپاه نبود؛لکن به سبب لیاقت و شجاعتی که داشت؛مسئولین وقت اورا از آموزش وپرورش به عنوان اولین فرمانده سپاه سوسنگردمنصوب کردند √خانم خدیجه میرشکار همسرحبیب و دونفر از همراهان شهید پس ازدوسال باتعدادی اسیرعراقی مبادله شدند و به میهن اسلامی بازگشتند...! *«ما ملت امام حسینیم»* فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
🌹۲۶ آبان ماه ۱۳۵۹ روز شکست حصر سوسنگرد و یادآور رشادت‌های دلاورمردان یک ملت در دفاع از مرز و بوم ایران اسلامی است. عملیات آزادسازی سوسنگرد پس از فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه سوسنگرد تا فردا بایستی آزاد شود و تدبیر و مدیریت بی‌بدیل مقام معظم رهبری که آن زمان عضو شورای عالی دفاع بودند، انجام شد که با فرماندهی مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با رشادت‌های بزرگمردانی چون شهید مصطفی چمران و پایمردی رزمندگان اسلام و نیرو‌های مردمی به پیروزی رسید. 📆۲۶ آبان سالروز حماسه شکست حصر سوسنگرد بامدیریت امام خامنه ای گرامیباد.🌹 فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
آقا مرتضی آوینی می‌گفت: «مَشک رنج‌های انقلاب را به دندان کشیده‌ایم، دست و پا داده‌ایم، اما آن را رها نکرده‌ایم...» ما نیز تا زنده ایم آن مشک را رها نخواهیم کرد حتی به اشک! به خون، به سر...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نذر لاله ها 🌷کجا رفت تاثیر سوز دعا... 🌷کجایند مردان بی ادعا.... 🔰بانوای حاج صادق آهنگران فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
13950826_18535_32k.mp3
1.37M
اشعار و سرود حماسی مجید صابری در محضر رهبر انقلاب در دیدار مردم اصفهان در بیت رهبری (1395/08/26) بمناسبت سالگرد حماسه ۲۵ آبان ۶۱ - تشییع با شکوه ۳۷۰ شهید در شهر شهیدان, اصفهان
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊 قسمت ما می شد، ای کاش .... 🍃♦️۲۵ آبان روز حماسه ایثار مردم اصفهان گرامی باد ♦️تشییع ۳۷۰ شهید عملیات محرم در سال ۱۳۶۱ از میدان امام اصفهان تا گلستان شهدا
🔥إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوص🔥 سورة الصف، الآية ٤ ✌خدا آن مؤمنان را که در راه او در صف جهاد با کافران، مانند بنیان و سدّی آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می‌دارد.✌
مرد اونیه که نیمه‌های شب ترکش‌های موشک می خوره تا آب تو دل مردم کشورش تکون نخوره! مرد یعنی شهیدحاج قاسم سلیمانی..♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ • عج
شهید آوینی: عاشقان عاشق بلایند . در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟ یاد کنیم شهید عزیزمان، شهید آرمان علی وردی را با صلوات بر محمد و آل محمد 🌹
شهید جلال افشار شهید سمت راست بالا شهید نیک نژادی شهید سمت راست پایین شهید تورجی زاده شهید سمت چپ
🌹امام على(ع)فرمودند: ♦️إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّه‏ُ لِخاصَّةِ أَوليائِهِ وَهُوَ لِباسُ التَّقوى وَدِرعُ اللّه‏ِ الحَصينَةِ وَجُنَّتُهُ الوَثيقَةُ؛ ♦️براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست. 📚نهج‏ البلاغه، خطبه‏۲۷