banavayekarevan_32267.mp3
4.6M
🎵نوای پر شور جبههها
🌴 با نوای ڪاروان
بار بندید همرهـان
این قافله عزمِ کربُبلا دارد ...
#حاج_صادق_آهنگران
دوران دفاع مقدس
مردانگی به شناسنامه نیست ؛
همّت بلند و غیرت را
در نگاهش ببین ...
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
هدایت شده از سرباز منتظر
میهمان جلسه هفته آینده شهید عزیز روحانی آقا حسین فاطمی هستند.
برا شادی روحشان صلواتی هدیه بفرمایید.
بزودی مستندی از ایشان در گروه ارسال خواهد شد.
هدایت شده از سرباز منتظر
17.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی وسطِ میدانِ تکلیف باشه
بداند که شهدا به او سر میزنند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نفوس مطمئنه
@fatemi48
لازم نیست حتما به دنبال شهادت باشیم؛ عمل به وظیفه، اثرات وضعی دارد که ممکن است منجر به شهادت شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
17.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مستند
#شهید_حسین_فاطمی
شهدا شرمنده ایم .....
شادی روح شهدا صلوات
#هیئتمنتظران_رهروان_امام_و_شهدا
https://eitaa.com/fatemi48
هدایت شده از منبرک فاطمی
✨﷽✨
آستين خالى فرمانده!
🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرماندههای ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعهی اصفهان هم هر چند روز یکبار سر میزد بهش. بعد هم با هلیکوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس میفهمید من پدرش هستم، دست میانداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم میگفتم: چه میدونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده.
🌷تو جبهه همدیگر را میدیدیم. وقتی برمیگشتیم شهر، کمتر. همانجا هم دو_سه روز یکبار باید میرفتم میدیدمش. نمیدیدمش، روزم شب نمیشد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده.
🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه میکردم. او حرف میزد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بیدست؟! یک نگه میکرد به من، یک نگاه به دستش، میخندید. میپرسم: درد داری؟ میگوید: نه زیاد. _میخوای مسکن بهت بدم؟ _نه. میگم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم میگویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمیآد.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی
راوى: پدر گرامی شهید
#منبرک_فاطمی
🆔 @fatemi222
🔰 داعشی ها محاصره اش کردن،
تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید،
تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد.
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید...
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...
اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
✅میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد.
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم...
👌امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم...
🙏شهیدرضااسماعیلی
شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون
♦️شادی روح پاکش صلوات
https://eitaa.com/fatemi48
✋تفکر چمران"
🌷وقتی کنسروها رو پخش میکرد، گفت: دکتر چمران گفته قوطی خالیِ کنسروها رو دور نریزین و سالم نگه دارید... بعد هم خود دکترچمران اومد با کلی شمع... توی هر قوطی یه شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفته... شب شمعها رو روشن کردیم و قوطیها رو فرستادیم رویِ اروند... عراقی ها هم فکر کردند غواصه که حرکت میکنه؛ تا صبح آتیش میریختند رویِ قوطی ها و مهمات هدر می دادند.
ادامه از شهید چمران
👇👇