💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
بمناسبت فرارسیدن #چهارم_آبان سالگرد شهادت #آرمان_علی_وردی
🌷امام خامنه ای: در دیدار با دانشآموزان در روز ۱۱ آبانماه۱۴۰۱، به شهادت آرمان علیوردی اشاره کرده فرمودند: آن طلبه جوان و متدین و حزباللهی، آرمان عزیز که در تهران زیر شکنجه به شهادت رسید و پیکر او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟ افرادی که این جنایتها را انجام میدهند چهکسانی هستند و از کجا دستور میگیرند؟ البته اینها قطعاً بچهها و جوانهای ما نیستند، باید عاملان این جنایتها شناسایی شوند و هر کسی که ثابت شود در این جنایتها همکاری داشته است، بدون تردید مجازات خواهد شد...
#آرمان_عزیز_شهادت_مبارک
☀️چگونه وحوش اغتشاشگر در پایتخت جمهوری اسلامی، آرمان علی وردی را پس از شکنجه، به شهادت می رساند👇
🔹 #شهید_آرمان_علیوردی👈
#بدون_هیچ_سلاح_و_تجهیزاتی تنها با کوله پشتی مربوط به کتابهای حوزوی خودش به شهرک اکباتان رفت، برای دفاع از امنیت و ناموس مردم، چون او نمیتوانست نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد. در این حین با گروهی برخورد کردند که گویی او را از قبل شناسایی کرده بودند؛ آرمان قصد داشت از کنار آنها عبور کند ولی آنها او را به همین جرم که تیپ و ظاهر بسیجی داشت میگیرند او را به باد کتک!؟. وقتی کوله او را باز میکنند و می فهمند طلبه است، کتکها شدیدتر میشود و او را روی زمین میکشند. از او خواستند به رهبر معظم انقلاب توهین کند👈 مثل داعشیها👌 ولی او قبول نکرد. این چه آزادی بیانی است که نمیتوانند عقیده مخالف را تحمل کنند؟ باور کردنی نیست که شهید آرمان علی وردی تنها به جرم ریش داشتن توسط یک مشت حرامی این طور دوره شود و با شکنجه های دردناک به شهادت رسید. 👈 کشتن آرمان، کاملا حساب شده بود!؟ اول با چاقو به سفید رانش میزنند تا نتواند راه برود، بعد در حین شکنجه کردنش، سر فرصت با بلوکهای سیمانی به سرش می کوبند و او برای دفاع، دستش را روی سر می گذارد😰 اما از شدت ضربات انگشترش هم می شکند. بعد موهایش را می کشند و با چاقو روی صورتش می کشند تا بیشتر زجر بکشد. همزمان همه جور اهانت به مادرش می کنند اما باز هم آرام نمی گیرند سرانحام، با پنجه بوکس گوشت پشت تنش را تکه تکه می کنند 👈 یکی از قاتلان شهید آرمان علی وردی؛ برای اینکه از دیگران عقب نیفتد با ناخنگیر ذره ذره گوشت بدن آرمان را در آن حالت شکنجه و از بین رفتن قوای حسمانی، شروع به کندن می کند. آخر سر هم پیکر نیمه جانش را گوشه ای از خیابان رها کرده و رویش پتو می اندازند تا کسی نتواند پیدایش کند.وقتی بچه های بسیجی او را به بیمارستان میرسانند روح ملکوتی آرمان به سوی حق پرواز می کند و دعوت حق را لبیک گفته و مظلومانه و با بدن پار پاره به شهادت میرسد...
#کتاب_شهدای_امنیت
#ناصرکاوه
#جواد_تاجیک مدیرعامل بهشت زهرای تهران👈آرمان علیوردی یکماه قبل از شهادتش به مزارش سر زده بود و گفته بود من به زودی به اینجا میآیم #مزار_شهید_آرمان یکی از شلوغترین مزارهای شهدای بهشت زهراست
🌟کسانیکه با پز روشنفکری برای بانیان و رضایت دهندگان به این کارها رگ غیرت شآن باد می کند و خونشان به جوش میاد، اگر خودشان هم راضی باشند به این اعمال باشند و با سکوت هم کردند و... در اعمال این قاتلان شریک هستند، شما یک پیام یا یک کلیپ بیاورید که این هایی در این مسائل مربوطه دخالت داشتند به هر طریق و محکوم هم شدند و الان در راس امور قرار گرفتند👈 اظهار ندامت کردند و یا توبه کردند ، خودتان را گول نزنید و در گناه با آنها شریک نشوید
#فراموش_نمی_کنیم ...
فراموش نخواهیم کرد که به بهانه و اسم مفهوم مقدسی چون آزادی، اغتشاشگران، زن، زندگی، آزادی و حامیان داخلی و خارجی شان چه جنایت هایی که نکردید ...
شهید روح الله عجمیان ...
شهید آرمان علی وردی ...
😎دواعش داخلی 👈 ۷۰ نفره به شهید آرمان علی وردی در اکباتان تهران، حمله کردند و او را به عنوان، طلبه بسیجی و پیرو امام خامنه ای، قطعه قطعه کردند.
۱۵ حیوان انسان نما، شهید روح الله عجمیان را در کرج تکه تکه کردند، بدنش را روی آسفالت خیابان کشیدند، لشگر منافقین داخلی، دیگر شهدای امنیت را نیز یا با ماشین زدند، یا با گلوله و یا با شمشیر و قمه زدند و یا از روی پل هوایی به پایین پرت کردند و ...
#اثر_مال_حرام آن قدر زیاد است که؛ حتی به _نوه_ها هم میرسد.
آیةالله جوادی آملی
🇮🇷حالا معلوم میشه چرا یک عده ای مسلمون داخل جمهوری اسلامی در اغتشاشات زن زندگی آزادی، مدافعان امنیت را مثل آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، شکنجه کردند و سپس آنها را تکه تکه کردن و الان هم در قبال کشتار وحشیانه رژیم کودک کش اسرائیل👈 یا ساکت هستند و یا خفه خون گرفته اند، بله پول حرام، لقمه های حرام و قدرت رسانه و فضای مجازی در بستر شبکه های اجتماعی در تحریف و اقعیت ها اثر لقمه حرام و پیروی نکردن از اوامر ولی فقیه است #ناصرکاوه
سید هاشم صفی الدین در سال ۱۹۶۴ در جنوب لبنان در خانواده ای سرشناس در لبنان به دنیا آمد. او در دهه ۱۹۸۰ به همراه خویشاوند خود یعنی سید حسن نصرالله برای تحصیل علوم دینی راهی شهر قم شد. در سال ۱۹۸۳ با دختر محمدعلی الامین از اعضای شورای قانونگذاری شورای اسلامی شیعیان لبنان ازدواج کرد. او تا سال ۱۳۷۲ در ایران و در حوزه علمیه قم حضور داشت. وی پیش از این نیز در حوزه علمیه نجف درس می خواند. با فراخوان سید حسن نصرالله او راهی لبنان شد تا در حزب الله نقشآفرینی کند.
در حزب الله لبنان
او از زمان تأسیس حزب الله لبنان در سال ۱۹۸۲ عضو این گروه شد. و مسئولیت هایی از قبیل
۱. ریس شورای جهاد جزب الله
۲. ریس منطقه بیروت حرب الله
۳. ریس شورای اجرایی حزب الله
۴. یکی از ۷ نفر در شورای تصمیم گیری های حزب الله
را بر عهده داشت
از وی به عنوان نفر دوم حزب الله یاد میشد.
جانشین سید حسن نصرالله
از سال ۲۰۰۶، از وی در کنار نعیم قاسم، به عنوان جانشینهای احتمالی سید حسن نصرالله یاد کردهاند. با ترور سید حسن نصرالله در ۶ مهر ۱۴۰۳ در لبنان به دست اشغالگران صهیونیست، گمانهزنیهایی برای جانشین او مطرح شد. در میان گزینه های مطرح شده، مهمترین و محتملترین کاندید، صفی الدین بود.
ترور و تحریم
صفیالدین از سال ۲۰۰۸ میلادی در فهرست تحریم های ایالات متحده امریکا قرار گرفت
شهادت
سید هاشم صفی الدین در حمله هوایی صهیونیست ها در روز جمعه چهارم اکتبر مطابق با سیزدهم مهرماه 1403 به شهادت رسید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
🍁 شهیــدی ڪہ نه پدرش را دید
و نه پسـرش را ...
پدرش در عملیات والفجر۹ درسلیمانیه عـراق به شهـادت رسید و پیڪر مطهرش حدود ۱۰ سال بعـد برگشت...
سجـاد دو ماه بعـد از شهـادت پـدرش به دنیا آمد و پـدر شهیدش را هرگز ندید...
پسر خـودش نیز
دو مـاه بعد از شهــادتش به دنیا آمد و او هم پدرش را ندید ...
سجـاد در آذرمـاه سال ۹۱ براثر انفجــار درحین خنثی سازی گلـوله های عمل نکرده به فیـض شهادت نائل آمـد .
وقتی بالای سرش رسیدند درحالیکه یک دستش قطع شده بود و غـرق به خـون بود فقط ذڪر
یا حسین(ع) بر لب داشت...
مهربان بود، با صفا بود،
خاکی و بی ادعا بود
و #بی_قرار_شهادت...
📝 فرازی از دستنوشته شهید:
«قافله سالار شهــدا حسین(ع) است
پروردگارا مرا به این قافله برسـان»
امام خامنهای مد ظله العالی:تاریخ مهم است؛ از اهمیت تاریخ نبایستی صرف نظر کرد. تاریخ، عبرت است. ۱۳۷۰/۱۱/۰۸
از کلام حجتالاسلام والمسلمین ابراهیمی:در عیادت از جانبازان حادثه پنجم آبان ماه سال ۱۳۵۷ بعد از اینکه امام خامنهای مد ظله العالی متوجه شدن سه جانباز از چهار جانباز گناباد تشابه فامیلی ابراهیمی دارند فرمودند:
نهضت (در گناباد)،نهضت ابراهیمی است ان شاء الله به پیروزی می رسد.
روایت جانباز۷۰٪ شهید حجت الاسلام باصری از تیراندازی ۵ آبان ۱۳۵۷،جمعه خونین گناباد درکوچه پنجم آبان ماه (حسینیه گناباد)
روز پنجشنبه ۴ آبانماه ۱۳۵۷ بعدازظهر در مسجد جامع جدید برای کشتهشدگان زلزله طبس مجلس ترحیم بود که در پایان مجلس، از مسجد جامع جدید تا مهدیه راهپیمایی شد و در مهدیه بعد از ادای نماز مغرب و عشا به مردم سفارش شد که فردا از ساعت ۹ صبح در محل حسینیه گنابادبرای کشتهشدگان حادثه طبس چهلمین روز مجلس ترحیم برگزار است که صبح جمعه ساعت ۹ که رفتم دیدم نیروهای ژاندارمری و لباس شخصی اطراف حسینیه را محاصره کردند، شخصی امد خود را سرهنگ محمد عمرانی معرفی کرد و گفت که من رئیس شهربانی هستم و اگر راهپیمایی کنید دستور تیر دارم
از دلایلی که رژیم خیلی به مراسم ما حساس شده بود این بود، که از روز اول حادثهِ طبس در کلیهی بخشها و روستاهای گناباد و در تمامی انان سخنرانان علیه شاه صحبت کرده بودند ودر روز تیر اندازی چهلم حادثهی طبس در واقع رژیم ستم شاهی چارهای غیر از به گلوله بستن نداشت . خلاصه در روز چهلم زلزله طبس که مصادف بود با ۵آبان ۱۳۵۷ در حسینه گناباد مجلس ترحیم گرفته بودیم ، سخنران آن روز حجه الاسلام حاج آقای مدنی ناشر الاسلام گنابادی بودند و همچنین حجهالاسلام حاج آقای خطیب شهری و شهید پیش اهنگ دلویی،
همهی آقایان در طول صحبت چند مرتبه اسم امام خمینی را میبردند و جمعیت مرد و زن ۳صلوات میفرستادند .همانطور که قبلاً گفتیم رئیس شهربانی گناباد سید محمد عمرانی که هنوز ۴۸ساعت از ورودش به گناباد نگذشته بود ، نیروی کمکی از ژاندارمری و پاسگاهها و نیروهای ساواکی گرفته و بیشترشان در اطراف حسینیه و میدان مسلح و اماده بودند.
خوب یادم هست که ما را مورد خطاب قرار داده بود و هی قسم یاد میکرد به جدش پیغمبر که امروز دستور اکید دادهاند که اگر راهپیمایی شروع شود همه را به رگبار گلوله ببندید.
ما اصرار داشتیم که باید کما فی السابق راهپیمایی آرام انجام شود، در آخر رئیس شهربانی گفت آقای باصری از شما خواستهاند که به داخل حسینیه برگردید، شاید تصمیم شما عوض شود. هنوز من صورتم را به طرف درب حسینیه برگرداندم که چشمهایم بر اثر اصابت گلوله تار شد و روی زمین افتاده و مرتب شهادتین را بر زبان جاری داشتم،
لازم است بگویم وقتی من صورتم را که به طرف حسینیه برگرداندم علما، روحانیون و مردم در حال بیرون آمدن از حسینیه بودند که بعداً پسر برادرم برای من گفت که اقای سید مهدی ابراهیمی، مهندس حسین ابراهیمی و دانش آموزان حسن ابراهیمی قوژدی هم مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند، او میگوید اینقدر تیر اندازی به اطراف و هوا کردند که من فکر میکردم باید ۱۰۰نفر را مصدوم کرده باشند.
بعد از حادثه مرا به بیمارستان گناباد و از آنجا به تربت حیدریه منتقل کردند.
روز شنبه۶ آبان ۵۷نیز دو هلی کوپتر به بیمارستان تربت حیدریه آمدند و من و بقیهی زخمیها را به بیمارستان مشهد انتقال دادند که هلیکوپترها را آیه ا.. سید حسن قمی فرستاده بودند و از جمله کسانیکه در مشهد به ملاقاتم آمدند میتوان از آقایان آیه ا… قمی، آیه ا…. سید عبد ا… مرعشی، آیه ا…. طبسی، آیه ا… خامنهای، شهید هاشمی نژاد و بسیاری دیگر از روحانیون که به ترتیب از من عیادت کردند .
خیلی جالب بود، روزنامه خراسان در ۷آبان نوشته بود بنا به گزارش خبرنگار ما از گناباد در حادثهِ تیر اندازی در گناباد ۱۰تن کشته و مجروح شدند و از جمله آقای شیخ محمد باصری در بیمارستان امام رضا، بخش سوانح در گذشتند و حال بقیه وخیم است .بر اساس این روزنامه آیه ا… ربانی امانی که در جیرفت تبعید بود و دیگر آیاتی که در مناطق بد آب و هوای ایران تبعید بودند بنا به گزارش روزنامهی خراسان برای بازماندگان ما تلگراف تسلیت زده بودند و باز روزنامهِ خراسان در روز ۹آبان ۱۳۵۷نوشت که در حادثهی تیر اندازی مامورین در گناباد کسی کشته نشده است.
✅داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/280
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 از آنان که
عِند رَبِّهِم یُرزَقوناند
یاد کنیم
با قرائت سوره فاتحه و صلوات
#سیره_شهداء
شناختی؟
باید برای انقلاب، یه جوری کار کنی که نشسته خوابت ببره...
تصویر کمتر دیده شده از
شهید طهرانی مقدم
(پدر موشکی ایران)
جهت شادی روحش صلوات..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک سینه حرف موج زند در دهان ما ...
33.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدافعان خرمشهر مقاومت را چنین روایت می کنند. راویان حاج محمد نوری و سید صالح موسوی
🇮🇷﷽🇵🇸
"کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی"
به ایران امنیت را هدیه کردید؛
شهیدانِ پدافندِ هوایی!🖤
✍️ #اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_شهید
✦🌺❥🥀🕊❥🌺
🔸️اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کردبه خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید..
🌹شهید ابراهیم هادی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..