فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«خدایا!».. فریاد یک فلسطینی در مقابل پیکر شهیدی از خانواده اش در قتل جبلیه.
#شهیدسیّدمرتضیٰآوینی:
زمانه عجیبی است. امام گذشته را عاشق اند
اما امام حاضر را نه میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند
اما امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند.
📚 برگرفته از کتاب روایت فتح
تسویه با بی نمازها
قبل از عملیات والفجر هشت در موقعیت ام النوشه بودیم. یک روز، بعد از نماز جماعت صبح، فرمانده گردان، شهید حاج عبدالله نوریان با یک عصبانیت و جدیت خاصی وارد محوطه گردان شد، با صدای بلند و بی مقدمه میگفت: «چرا نماز صبحها قضا میشود؟ چرا به نمازهای جماعت اهمیت داده نمیشود؟»
معلوم بود از این موضوع خیلی ناراحت هستند به حدی که گفت: هرکسی که برای نماز به جبهه نیامده، میتواند بیاید و تسویه اش را بگیرد و از گردان تخریب برود. یک دفعه پیرمردی گفت: حاج آقا حالا اشکال ندارد، یک صلوات بفرستید. حل میشه حاج عبدالله با این حرف عصبانیتر شد و گفت صلواتِ چی؟ حاجی به حدی ناراحت بود که هیچ کس جرات نکرد صلوات بفرستد.
ایشان هم با جدیت بحث نماز و معنویت و اهمیت توجه به مسائل شرعی را تشریح کرد. کسی هم بعد از آن، حرفی نزد تا صحبتهای حاجی تمام شد.
خاطرهای از شهید نوریان از زبان حاج ذبیحالله کریمی
🔴 الله اکبر
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد
🔹خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به فیض عظیم شهادت رسید!!!
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت؛ قرآن کریم را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🔸حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" همصحبت میشدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.
حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
شهید حسین لشگری
https://eitaa.com/fatemi48/280
💌#خاطرهشهید
خاطره ای از🌷 شهید عبدالرسول زرین 🌷
بار آخر که اومد اصفهان رفت خمس مالش رو داد. وقتی برگشت خوشحال بودو می گفت: های که راحت شدم... سفارش همیشگی اش شده بود: نماز اول وقت نماز جماعت؛مسجد رفتن. بعد از شهادت به خواب همسرش اومده و گفته بود: خوش بحال خودم که مسجد میرفتم...
📚منبع : کتاب ستاره هایآسمانی، صفحه ۲۷
https://eitaa.com/fatemi48/280
28.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی بهشت می وزد از کربلای تو...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین...
🌹شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
💠شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
#شهید_زینالدین_🇮🇷
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی
اگــر ڪسی
صداۍرهبــر خود را نشنود
به طور یقین
صداۍ #امام_زمـان(عج)
خود را هم نمےشنود...
و امروز خط قرمــز باید
توجه تمام
و اطاعت از ولےخود،
رهبرۍنظام باشد...
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻هر چه که هست در همان یک ساعت باقی مانده به صبح است
صبح پیروزی نزدیک است
🌺 رهبر انقلاب اسلامی امامخامنهای مدظلهالعالی: ما شک نداریم «إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ» وعده الهی حق است «وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُون» اینهایی که یقین به وعدهی الهی ندارند با منفی بافیهای خودشان شما را باید متزلزل نکنند، سست نکنند و انشاءاللّه پیروزی نهایی و نچندان دیر با مردم فلسطین و فلسطین خواهد بود.
#داستان #نماز_شهیدان
🧡 آمده بود اصفهان. یک و نیم نصفه شب بود که زنگ زد و از خواب بیدارمان کرد. گفت: اومدیم بازرسی.
گفتم: قدم رو چشم. ولی کاش قبلاً می گفتید که تشریف می یارین.
💛 گفت: نه خیر، ما بی خبر می ریم بازرسی. اگه می گفتیم که شما آماده می شدید. برای بازرسی از وضع سربازها اومدیم.
💜 سریع لباس پوشیدم و راه افتادم. یک تیم کامل بازرسی آورده بود.
شروع کردند؛ تا صبح. ول کن نبود.
❤️ از آسایشگاه سربازها شروع کرد؛ چه طوری خوابیده اند، تختشان چه جوری است، برای #نماز_صبح بیدار می شوند یا نه، وضع غذا چه طوری است. خلاصه همه چیز.
📒 یادگاران، جلد 11 کتاب شهید علی صیاد شیرازی ، ص 49.
#پیام_رسان_فرهنگ_نماز_باشیم
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظه اش از بین میره و بعداز 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظه اش کامل بر می گرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان... 😭😭😭.
هر زمین خوردنی آسیب نیست، درد داره ولی نتیجه خوبی داره، ،*
این جانباز اواخر جنگ از ناحيه سر مجروح می شود و تمام حافظه اش را از دست میده، حتى نام و نشانىاش را .
٣٠ سال هم در يك آسايشگاه روان درمانى بسترى ميشه تا اینکه يك روز از پله هاى آسايشگاه با سر به پايين پرت میشه و سرش به نبش پله اصابت مى كنه و بعداسمش بخاطرش مياد. توسط بخش نيكوكارى دنبال خانواده اش می گرده و در نهايت درشهرى از توابع كردستان خانواده اش را پيدا مى كنند.
با برادرش تماس مى گيرند، و حالا دراين فیلم لحظه ورود این جانباز را به منزل و ملاقات با مادر و خانوادهاش راببینید....
حال دل پدر و مادر شهدا ، جانبازان ، مفقودین و آزادگان که چگونه روزگار گذراندند فقط خدا میداند و بس....