eitaa logo
تکلیف بزرگ
571 دنبال‌کننده
665 عکس
703 ویدیو
186 فایل
🔸ارتباط @ste_gonabad5 جهت #روشنگری واجب فراموش شده.و #مطالبه گری فهرست کلی: https://eitaa.com/fatemi5/2772
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت این سخن را سه مرتبه با صدای بلند تکرار کردند و تمام کسانی که آنجا بودند این سخن را شنیدند. پس از آن پیامبر به مروه رفتند و دستهایشان را در کنار گوش خود قرار داد و با صدای بلند سه بار آن‌جمله را تکرار کرد و در این نقطه هم رسالت خود را به گوش همه رساند. وَ رَمَاهُ‏ أَبُو جَهْلٍ قَبَّحَهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَشَجَ‏ بَيْنَ عَيْنَيْهِ : ابوجهل که در همان نزدیکی بود در پاسخ به پیامبر سنگی به سوی ایشان پرتاب کرد که سنگ به پیشانی پیامبر اصابت نمود و مابین دو چشم او شکست. مشرکین هم که جرأت این کار را نداشتند با دیدن این بی احترامی فضا را آزاد دیده و به پیروی از ابوجهل به طرف پیامبر سنگ پرتاب کردند. پیامبر به دامنه کوه پناه بردند. مشرکان هم در تعقیب و جستجوی او اصرار و پافشاری نمودند. علی (ع) خبر این حادثه را شنید و نسبت به پیامبر بسیار نگران شد و به سرعت به منزل‌خدیجه رفت و خبر این واقعه را به حضرت خدیجه رساندند.
خدیجه گفت: چه بر سر محمد آمده است؟ فرمود: نمی‌دانم، ولی همین قدر می‌دانم که مشرکان به طرف او سنگ پرتاب کردند، نمی‌دانم زنده است یا نه، ظرف آبی به من بده و خودت مقداری هیس (ترکیبی از خرما بدون هسته و کره) بردار تا به جستجوی او بپردازیم؛ زیرا او اکنون تشنه و گرسنه است. علی (ع) ‌ و خدیجه (س) به راه افتادند و به پای کوه رسیدند، علی (ع) به خدیجه (س) گفت: تو از جلوی‌کوه برو و من از پشت آن، تا او را بیابیم. علی (ع) شروع به صدا زدن پیامبر کرد و گفت: ای رسول خدا... جانم به فدایت، تو در کجای کوه هستی تا تو را ببینم؟ خدیجه هم پیامبر (ص) ‌ را صدا می‌زد، پیامبر فرمود: کیست که در حق من، نبی مصطفی‌دلسوزی می‌کند... کیست در حق من نبی مرتضی همدردی می‌کند... کیست که در حق من ابوالقاسم دلسوزی می‌کند؟ در این لحظه که پیامبر از خستگی اذیت و آزار و ستمی که از قوم خویش دیده بود و در رنج بود، جبرئیل بر او فرود آمد، رسول اکرم (ص) ‌ به او نگاه کرد، گریست و گفت: می‌بینی قوم من با من چه کردند؟
تکذیبم کردند، راندند و مرا از خود دور کردند!! جبرئیل گفت: ای محمد! دستت را به من بده، دستش را گرفت و او را روی کوه نشاند. اسماعیل نگهبان آسمان دنیا بر پیامبر فرود آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا (ص)، خداوند به من امر کرد که از تو اطاعت کنم، آیا مرا دستور می‌دهی که نور ستارگان را بیفکنم تا مردم سوزانده شوند؟ فرشته خورشید جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، آیا به من امر می‌کنی که خورشید را بر سر آنها بگیرم تا آنها سوزانده شوند؟ فرشته زمین جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، خداوند به من دستور داده که از تو اطاعت کنم، آیا به من امر می‌کنی که به زمین دستور دهم آنها را همان طور که پشت به زمین هستند در خود ببلعد؟
فرشته کوه پیش آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، خداوند به من دستور داده که تو را اطاعت کنم، آیا مرا امر می‌کنی که به کوه‌ها دستور دهم آنها را زیر و رو کند تا نابود شوند؟ فرشته دریاها جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، پروردگارم به من دستور داد که از تو اطاعت کنم، آیا به من دستور می‌دهی که به دریاها فرمان دهم تا آنها را غرق کند؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَاعَتِي قَالُوا نَعَمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَادَى أَنِّي لَمْ أُبْعَثْ عَذَاباً إِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ دَعُونِي وَ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ رسول اکرم (ص) فرمود: آیا همه به فرمان من درآمدید؟ گفتند: بلی.. رسول خدا (ص) سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: من برای عذاب برگزیده نشدم بلکه رحمت برای جهانیان برانگیخته شدم.
با وجود اینکه به پیامبر اذیت و آزار فراوان رسیده و از خود پیامبر روایت شده که هیچ پیامبری به اندازه من مورد اذیت و آزار قرار نگرفته و نیز تصرف و مالکیت او مورد تائید قرار گرفته و به او گفته شده که می‌تواند دشمنانش را نابود کند و اثری از وجود برای آنها باقی نماند پیامبر هرگز چنین اقداماتی انجام دهد. اینجاست که درمی یابیم انسان مؤمن به مجرد اینکه صاحب قدرتی شد نباید اعمالش بر اساس نفسش باشد، بلکه خواست او در همه احوال باید رحمت باشد؛ رحمتی‌که سرچشمه سعادت در دنیا و آخرت است. وَ الدِّمَاءُ تَسِيلُ مِنْ وَجْهِهِ عَلَى الْأَرْضِ وَ هُوَ يَمْسَحُهَا وَ يَرُدُّهَا خون از صورت پیامبر بر روی زمین روان شد. حضرت آن خون را با دست پاک کردند که چیزی روی زمین نماند. قَالَتْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي دَعِ الدَّمْعَ يَقَعْ عَلَى الْأَرْضِ حضرت خدیجه فرمودند: پدر و مادرم به فدای شما اشکتان را رها کنید که بر روی زمین بریزد. قَالَ أَخْشَى أَنْ يَغْضَبَ رَبُّ الْأَرْضِ عَلَى مَنْ عَلَيْهَا
حضرت فرمودند: می ترسم خداوند بر اهل زمین غضبناک شود. رسول خدا مانند باران بود. باران وقتی می بارد بر همه انسان ها می بارد . رحمتش همه عالم را فرا میگیرد. ما هم باید یاد بگیریم مانندحضرت باران باشیم. لازمه جهانی شدن باران شدن است. باران همه دنیا را فرا میگیرد . اگر می خواهید به پیامبر اکرم و دین اسلام خدمتی کنید ، باید مانند حضرت باران شویم. مانند مرحوم ابوترابی که با یک حرکت خود توانست تمام زندان های اسرا را در دوران اسارت پوشش دهد و به همه رزمندگان سرکشی کند و کار فرهنگی عظیمی را در زندان های عراق به راه انداخت که شاید امروز در ایران چنین کاری تا به حال انجام نشده باشد. از صليب سرخ يك ماشينى عراق و بغداد و اردوگاه اسرا مى‏آيد. سراغ آقای ابوترابى مى‏روند. سؤالشان اين است كه آيا در اردوگاه صدام شكنجه هست؟ ايشان هم طفره مى‏رود. وقتى اين صليب سرخى‏ها رفتند، سرهنگ آمد گفت: سيد! به ابوترابى گفت. خدا رحمتش كند.
گفت: من خودم شكنجه‏گر تو بودم. من خودم ميخ در سر تو گذاشتم كوبيدم. من خودم تو را شكنجه دادم. چرا نگفتى؟ گفت: خواستم بگويم، اما بصيرت داشتم. بحث امشب هم بصيرت است. گفت: چيست؟ گفت: قرآن يك آيه داريم. آيه‏اش اين است. اين آيه بايد تابلو شود. همه‏ى آيات بايد تابلو شود. آيه اين است. «لَنْ» يعنى خدا قرار نداده، «لَن يَجْعَلَ اللَّهُ» خدا قرار نداده، «لِلْكافِرينَ» خدا قرار نداده «لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلًا» (نسا/ 141) يعنى خدا اجازه نمى‏دهد كفار بر مؤمنين «سبيل» يعنى راه داشته باشند. يعنى خدا اجازه نمى‏دهد كه كفار بر مسلمان‏ها راه نفوذ داشته باشند. يعنى ما بايد سياست‏گذارى‏مان، اقتصادمان، ملاقات‏هايمان طورى باشد كه كفار سوار ما نشوند. مى‏گفت: من خواستم بگويم شكنجه هست نترسيدم. چون اگر مى‏ترسيدم اصلًا جبهه نمى‏آمدم. من كه جبهه آمدم يعنى نمى‏ترسم. حالا هم اسير شدم، ده سال است اسير هستم. نمى‏ترسم! اما ديدم اگر بگويم:
اگر بگويم: شكنجه هست، صليب سرخى‏ها مسيحى هستند. عراق مسلمان است. صليب سرخى‏ها روى عراق دكمه‏ى فشار پيدا مى‏كنند. يعنى اين يك نقطه‏ى ضعف را مى‏گيرند. من نمى‏خواهم. ولو خودم سرم سوراخ شد، ولى نمى‏خواهم مسيحيت بر مسلمان‏ها «سبيل» راه فشار داشته باشد. اين را چه كسى مى‏گويد؟ ابوترابى به سرهنگ مى‏گويد. مى‏گويد: نترسيدم. تو من را شكنجه كردى، من هم نمى‏ترسم. مى‏خواستم بگويم اما اين قرآن جلوى من را گرفت. اينكه مى‏گويند: قرآن نور است معنايش اين است. ما همينطور با قرآن بازى كرديم. روى كيف عروس و بالاى سر مسافر، «بك يا الله» نمى‏دانم تجويد و تواشيح و سرگرم پوست قرآن مى‏شويم. روح قرآن اين است. وقتى مى‏گويد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلًا» سرهنگ مى‏پوكد. مى‏پوكد! مى‏گويد: خجالت مى‏كشم بگويم: مسلمان هستم. خجالت مى‏كشم بگويم: قرآن كتاب من است. خجالت مى‏كشم
خجالت مى‏كشم بگويم: قرآن كتاب من است. خجالت مى‏كشم از تو سيدى كه اينطور آيات قرآن در روحت فرو رفته و من تو سيد را شكنجه كردم. از مسلمانى خودم خجالت مى‏كشم. بعد مى‏گويد: سيد، مى‏شود من عامل نفوذى تو باشم؟ به تو مى‏زنم كه مرا از تو جدا نكنند. چون من شكنجه‏گر تو هستم. ولى هر كارى بگويى برايت مى‏كنم. سيد مى‏گويد: باشد تو من را بزن، ولى من را اردوگاه‏ها ببر. و این شخص ایشان را در تمام اردوگاه ها می برد. همه برکات این حرکت عظیم فقط و فقط به خاطر این بود که سید ابوترابی مانند رسول خدا شده بود. باران رحمتش همه را میگرفت. رفتار سازی خوب، با این تشریحی که از مأموریت رسول خدا و راهبرد تبلیغی ایشان گفتیم شاید سؤال کنید که ما این وسط چه کاره ایم ؟؟
و در واقع ما باید چه کاری انجام دهیم با توجه به اینکه گفتید رسول خدا خیلی به ما امید دارند و حتی امت مسلمانِ آخرالزمان را بهترین امت معرفی کردند و هرکدام از مؤمنین این زمان را برابر با پنجاه مؤمن زمان خود معرفی کردند . بین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) شباهتهای زیادی وجود دارد اما یک شباهت بسیار مهم که به بحث ما مرتبط است این است که همانطور که، رسالت و مأموریت رسول مکرم اسلام جهانی بود، قیام امام زمان و رسالت ایشان هم جهانی است. بنابراین مهمترین رسالت و وظیفه ما در این حیطه تعریف می شود :
سلام علیکم لطفا👇 کلیک کنید اجرتان با خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم
بسم الله الرحمن الرحیم- 🔻وسوسه‌ی نفس🔻 ✍️ گاهی اوقات انجامِ بعضی گناهان، در نگاه اوّل، برای انسان بسیار سخت و نشدنی به نظر میرسه.😳 👌 هرجور که آدم حساب میکنه٬ می‌بینه نمی‌تونه، یا امکان نداره، همچین گناهی رو انجام بده.😨😱 👈 ولی آدمی، کم کم او رو متقاعد و رام میکنه، 😐 و انسان مثل مومی در دستِ نفسِ امّاره، شکل می‌گیره.😐 📖 قرآن کریم، داستانِ کُشتنِ هابیل توسط برادرش قابیل رو اینطوری تعریف میکنه: 🕋 فطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ. (مائده/۳۰) 💢 ﺳﺮﻛﺶ، پس از وسوسه‌های پی در پی، به تدریج ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺼﻤّﻢ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﺮﺩ. 💢 در نتیجه ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪ. "فَطَوَّعَتْ"👈 "طوع" در زبان عربی، به معنی رام شدن چیزی است. 👌 همه میدونیم که رام کردنِ چیزی، یک‌دفعه‌ای و در یک لحظه صورت نمیگیره، بلکه به صورت تدریجی و پس از کشمکشهایی صورت میگیره. 😔فطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ.😔 😱😨 یعنی کشتنِ برادر کار خیلی سختی بود، امّا نفسِ قابیل، آرام آرام این کارِ وحشی و سنگین رو، برای او رام و اهلی کرد.😰 ☝️ یعنی انسان، با وسوسه، تلقین و تزئین، انسان رو رام و خام میکنه، و به می‌کشونه. اون هم سرِ فرصت و به مرورِ زمان. 😔... انسان هم، درست مثل 👹، آدم رو بصورت تدریجی و گام به گام 👣 میکشونه سمت . ↙️ اوّل که نگاه میکنه میگه عمراً من یه همچین خلافی رو بکنم،💪 امّا رو حسابِ "کنجکاوی" یا هر چیز دیگه‌ای، پلّه‌ی اوّل رو میره، و کم کم همینطوری میره جلو، تا پلّه‌ی آخر.😔 ↙️ اوّل میگه بابا اینا برا تو فیلماست که طرف از خونه فرار میکنه، من سرم بره یه همچین کاری نمیکنم،💪 اصلاً نمیتونم.😱 بعد که دعواش میشه میگه بذار یخورده خونواده رو ترسشون بدم، ببینم چی میشه؟ یه ساعت فرار میکنه،👈 بعد یه شب و...👈 بعد به پُست آدمهای ناباب میخوره و...😔 👈 تمام ‌این دختر فراری‌ها رو بری ازشون سوال کنی، اصلاً فکر نمیکردن یه روز فراری بشن.😔 جوونهای کراکی و شیشه‌ای هم همینطور😔 ↙️ اوّل که میره عکسهای پروفایل دیگران رو ببینه، فکر نمیکنه که بتونه با این طرف چت کنه و کار رو به جاهای باریک بکشونه.😱 میگه بذار یه سلام بدم ببینم چی میشه؟ جواب سلام رو که گرفت،👈 بعد میگه بذار این شوخی رو بکنم یا این تیکه رو بندازم ببینم چی میشه؟ شوخی رو که کرد و چراغ سبزِ طرف مقابل و دید،👈 بعد یواش یواش شوخی‌های بیشتر و...😔 ⚠️خیلی مراقب وسوسه‌های نفس باشیم.⚠️ https://eitaa.com/fatemi5/1862