دو بیت
مرحوم شیخ جعفر مجتهدی گفتند: حضرت ولی عصر (عج) می فرماید: هر کس با این دو بیت شعر به عمویم قمربنی هاشم متوسل بشود، حتماً حاجتش برآورده می شود و سپس شروع کرد به خواندن بیت اول، و حدود نیم ساعت با شدت گریه کردند، آنگاه بیت اول و دوم باز حدود نیم ساعت شدیداً گریستند، آنگاه آن دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
یادم ز وفای اشجع الناس آید وز چشم ترم سوده ی الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری هیآت برادری چو عباس آید
میرمهر ص ۱۱۴ به نقل از لاله ی ملکوت ص ۲۳۶
منبع:کتاب گلواژه های روضه
دست برادر
وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند، فرمود: این چیست؟
بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم. بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد، بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.
مونس المواعظین/ ص ۳۱۷
بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری»
منبع:کتاب گلواژه های روضه
سهم اباالفضل (علیه السّلام)
چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد … .
می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن.
گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج گرفته، تو که این همه پولات را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی … .
آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد … .
حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو باباتو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) …. .
منبع:کتاب گلواژه های روضه
لب تشنه
شیخ جعفر شوشتری می گوید، اگر همه ی شهدا لحظه ی آخر آب از دست پیغمبر خوردند، عباس (علیه السّلام) نخورده، گفته اون آب را نمی خورم، برادرم تو خیمه لبهاش خشکیده … .
منبع:کتاب گلواژه های روضه
فرمود از کربلا چه خبر؟
چقدر تو عزیزی آقا، بعضی نوشتن واقعه کربلا که تمام شد، کاروان رفت مدینه، یک سخنگو داشته، بنا بود، جواب او بده، یکی می گفت: پدرم، یکی عمو، وقتی ام البنین آمد ،مثل کو هی از وقار، فرمود از کربلا چه خبر؟، گفت خانم فزندانتان شهید شدن، مثل این که نشنید، فر مود چه خبر؟ مثل اول شنید ،غضبناک شد، تمام آنها که زیر آسمانند، تمام بچه هام فدای حسین شوند، گفت: از حسین بگو.
یا علمدار حسین یا علمدار حسین
ماه دربار حسین یا علمدار حسین
مرد پیکار حسین یا علمدار حسین
ای وفادار حسین یا علمدار حسین
ای علمدار دلاور به فدای علمت
عاشق کرب و بلاییم و هوای حرمت
بسته ایم دل به صفای حرم محترمت
مانده ایم دیده به امید نگاه و کرمت
ساقی قطع یدین باوفا یار حسین
بهترین جای جهان خاک بین الحرمین
متن نوحه عباس علمدار حسین
يل دريادل زينب العطش برادرم
خيمه را فرا گرفته حال غش برادرم
الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو
دل عالمي رو برده قد و هيبت عمو
نگاه سکينه سخت واسه غيرت عمو
الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو
مشک عباس روي دوشش داره ميره علقمه
زير لب زمزمه داره مددي يا فاطمه
الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عم...
متن نوحه حضرت عباس (س) ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است
ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است (2)
خیمه گه غرق تعب عباس علمدار من است (2)
اومی رود میدان که بهر تشنگان آب آورد با مشک پرآب از فرات اندوه ازدلها برد
باران تیر ونیزه را عباس با جان می خرد میروسپهدار من است عباس علمدار من است (2)
درخیمه بنشینید و بهراو دعا یکسر کنید کم شیون وفریاد برگرد علی اصغر کنید
امن یجیبی خوانده وتقدیم آن مضطر کنید لب تشنه سردار من است عباس علمدار من است (2)
او آب می آرد حرم سیراب سازد کامتان ساقی زخّم باده اش پرمی نماید جامتان
غم می برد ازسینه ها خوش می شود ایامتان درهرمحن یارمن است عباس علمدار من است (2)
اندر وفاداری نباشد کس به دوران مثل او هم در شجاعت کس نمی باشد به میدان مثل او
تشنه وتنها کی کند رزمی نمایان مثل او میرفداکار من است عباس غلمدار من است (2)
انوار روی ماه او خورشید را شرمنده کرد بر ماه افتادش نظر مهتاب را تابنده کرد
با جان نثاری بهر دین اسلام را پاینده کرد دلبر ودلدارمن است عباس علمدار من است (2)
یارب سپهدارحسین تنهاست یاری اش نما ده نصرت عباس من اندر مصاف اشقیا
تنهاست اما می کند مردانه او بر پا لوا الحق وفادارمن است عباس علمدار من است (2)
لرزان سپاه کوفیان از ضربت شمشیراو گرگان کوفه یک به یک هستند درزنجیراو
بر گوش عالم می رسد از کربلا تکبیراو عباس علمدار من است عباس علمدار من است
کشته شد عباس من
خیمه های غمزده دست غم بر سر زنید / کشته شد عباس من(2)
چون من محنت زده قتل او باور کنید / کشته شد عباس من(2)
از غم ساقی همه رخت غم بر تن کنید ناله وشیون همه بر امیر من کنید
لعن ونفرین ای حرم لشکر دشمن کنید جمله از خون جگر دیده ها را تر کنید // کشته شد عباس من
پیکر بی دست او روی خاک افتاده بود / در کنار علقمه تشنه لب جان داده بود
سر به روی دامن مادرم بنهاده بود / محتضر گردیدنم در برش باور کنید// کشته شد عباس من (2)
برسرش خیل ملک ناله وشیون کند / همدمی در شیون وناله اش با من کند
هلهله وشادی از قتل او دشمن کند / یاد خشکیده لب ثانی حیدر کنید //کشته شد عباس من (2)
کس نمی آید دگر در وفا مانند او / قبله جان حسین هست این روی نکو
ای صبا بر عالم از طلعت رویش بگو / شیونی جانسوز در قتل این افسر کنید// کشته شد عباس من
او به پیمان با خدا صادقانه ایستاد / تا که دین ماند بجا جان خود برکف نهاد
تشنه لب شمشیرزد تا دگر از پا فتاد / در عزای میر من دیده ها را ترکنید//کشته شد عباس من (2)
سوگوار از قتل او آسمانها وزمین / هست داغش تا ابد در قلوب مومنین
کرد سودا جان خود بهر طفلانی حزین / جای او احسان همه بر علی اصغر کنید/کشته شد عباس من (
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای
آب از هیبت عباسی تو میلرزد
بی عصا آمدهای حضرت موسی شدهای
به سجود آمدهای یا که عمودت زده اند
یا خجالت زدهای وه که چه زیبا شده ای
یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده ای
منم و داغ تو و این کمر بشکسته
توئی و ضربهای و فرق ز هم وا شده ای
سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی
کمی هم فکر خودت باش ببین تا شده ای
ماندهام با تن پاشیدهات آخر چه کنم؟
ای علمدار حرم مثل معما شده ای
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پای چه کسی پا شده ای
تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ای
(علی اکبر لطیفیان)
علقمه عین محشر کبراست
مشک بر دوش شیر کرار است
نخل ها هر کدام یک سنگر
پشت هر نخل یک کمان دار است
فکر گهواره است در میدان
مشک را بر گرفته چون جانش
آنچنان فکر طفل شش ماهست
اشک بسته است راه چشمانش
آنکه در عرصه ی جدال علیست
هست هوشیار و پای تا سر
چشم بسکه چشمان او بصیرت داشت
چشم زیباش خورد آخر چشم
اشک تا بست راه دیدن را
حرکت تیغ گم شد اندر چشم
دست افتاد و مشک سالم ماند
داشت امید بهر اصغر چشم
مشک شد پاره امیدش ریخت
شد خراب آرزوی او در چشم
تیر ها از کمان رها که شدند
باز شد در تمام پیکر چشم
حرمله تیر را به چله گذاشت
غنچه ی پر شکفته شد بر چشم
ضربه ی آهنی که خورد به سر
بر زمین خورد شیر حیدر چشم
فاطمه گفت یا اخا برگو
گفت ای جان مادر چشم
تا صدایش به گوش شاه رسید
ناگهان رنگ از حسین پرید
خوب شد در کنار پیکر او
مادرش که قد خمیده ندید
در کنار عمود خیمه ی خود
با سر زانویش حسین رسید
روضه شد باز خاک بر دهنم
چه بگویم چه صحنه ها که ندید
آنچنان ناله زد کنار تنش
همه گفتند که حسین برید
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
♮♯♭عباسم و در پی خطر می گردم
♮♯♭دور و بر خیمه تا سحر می گردم
♮♯♭صدبار اگر علقمه را فتح كنم
♮♯♭لب تشنه تر از گذشته بر می گردم
✦✧✯✦✧✯
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو♫♪
تا جاذبه ی سیر ، الی الله برو♫♪
زینب به طنین گام تو دلگرم است♫♪
گاهی جلوی خیمۀ او راه برو♫♪
✦✧✯✦✧✯
♪♩تا پرچم سرخ عشق بردوش من است
♪♩شوق ظفر و صبر، هم آغوش من است
♪♩یک لحظه مرا نمی گذارد آرام
♪♩این نالۀ العطش که در گوش من است
✦✧✯✦✧✯
با یاد اباالفضل دلم آسوده ست♫❀
با او دل ما را سر و سری بوده ست♫❀
در حاشیۀ علقمه گفتم نکند♫❀
یک عمر دو دست در تنم بیهوده ست؟!♫❀
✦✧✯✦✧✯
♪♪♪کس پیش تو دم ز زور و بازو نزد
♪♪♪کو آن که برابر تو زانو نزد
♪♪♪لب تشنه ز علقمه گذشتی آری
♪♪♪دریا که به رودخانه ها رو نزد
شهید علقمه واویلا واویلا
عزیز فاطمه واویلا واویلا
ابوفاضل مدد واویلا واویلا
گل ام البنینم واویلا واویلا
شده قطع الیمین واویلا واویلا
فتاده برزمین واویلا واویلا
برروی آن جبین واویلا واویلا
عمود آهنین واویلا واویلا
علمدار حسین واویلا واویلا
سپهدار حسین واویلا واویلا
ای نازنین برادرم واویلا واویلا
خفته به خون برادرم واویلا واویلا
خیز زجاکن ونظر واویلا واویلا
سکینه گر کند نظر واویلا واویلا
مشک دریده ی تورا واویلا واویلا
رنگ پریده ی مرا واویلا واویلا
جامعه صبر میدرد واویلا واویلا
کنار علقمه محشر به پا شد امید خیمه ها اخر فدا شد ⋄
علم افتاد بر روی زمین و دو دست ساقی از پیکر جدا شد ⋄⋄
برادر غرق خونه برادر نیمه جونه برادر کاکلش اتش فشونه ⋄
یکی تو اسمونا نوحه خونه امون از بی وفایی زمونه ⋄
تویی که از غم زینب هلاکی منم که از غمت قدم کمونه ⋄⋄
برادر روی خاکه برادر سینه چاکه برادر از غم خیمه هلاکه ⋄
داره از نیزه ها بارون می باره زمین از خون ساقی لاله زاره ⋄
خبر بر شاه مظلومون رسونید که ساقی یک تن و دشمن هزاره ⋄⋄
برادرغصه داره برادر بی قراره شده مشک برادر پاره پاره ⋄
برادر خواهرت چشم انتظاره خبر از حال و روز تو نداره ⋄
اگه که بر نگردی خواهرت رو بلا تکلیفی از پا در میاره ⋄⋄
برادر نا امیده به خاک و خون تپیده علم افتاده با دست بریده