روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند در یک لحظه جدایی قلب مرا شکستند
آنجا غریب و تنها بودم میان اعدا دیدم که عمه ام را به تازیانه بستند
من اینچنین جدایی هرگز ندیده بودم همه نعش و عزدار هر دو به خون نشستند
امام سجاد طفل صغیر می دید گریه می کرد ، آب می آوردند وضو بگیرد گریه می کرد ، اگر اسیری می دید احترامش می کرد ، اگر می دید گوسفندی را ذبح می کنند گریه می کرد ، می فرمود : آبش دادید یا نه ؟ آری آقا ، ما مسلمانیم با گریه می فرمود :عده ای هم در کربلا می گفتند ما مسلمانیم ولی بابای من لب تشنه کشتند .
هر وقت یاد شهر شام می افتاد گریه می کرد . آقا چرا اینقدر گریه می کنی ؟ ( آقا شرح می داد ) می فرمود : اول صبح بود وارد شهر شام شدیم ما را عصر رساندند به مجلس یزید ، آقا خیلی راه نیست چرا اینطور ؟
فرمود : ما را سر هر کوچه و بازار نگ می داشتند تا این مردم ما را نظاره کنند ما را از محله یهودیان بردند آن ها به ما سنگ می زدند عزیزان پیغمبر را وارد مجلس نا محرم کردند ، ما را خرابه های شام جای دادند
تو این خرابه یکی از خواهران من آنقدر گریه کرد ، سراغ بابا را گرفت خواهر چشم انتظار من با لبان تشنه و شکم گرسنه جان داد .
لاله سرخ شهادت تن تب دار من است چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است
حافظ خون و پیام شهدای ره دین لب گویای من و دیده خونبار من است
داغ یک دشت شهید و غم یک خیل اسیر این همه بار گران بر تن تب دار من است
دشمنم بسته به زنجیر و ولی غافل از آن که بر انداختن ریشه او کار من است
پای در سلسله و دست به دامان وصال دشمن از بی خردی در پی آزار من است
پرچم نهضت خونین شهیدان امروز گر چه بر دوش من و عمه افکار من است
صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق سخت بیمارم وا و باز پرستار من است
خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد اشک طفلان ز غمش شمع شب تار من است
ازغم اکبر و اصغر جگرم می سوزد آه از این غم که خداوند خبر دار من است
روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند در یک لحظه جدایی قلب مرا شکستند
آنجا غریب و تنها بودم میان اعدا دیدم که عمه ام را به تازیانه بستند
من اینچنین جدایی هرگز ندیده بودم همه نعش و عزدار هر دو به خون نشستند
امام سجاد طفل صغیر می دید گریه می کرد ، آب می آوردند وضو بگیرد گریه می کرد ، اگر اسیری می دید احترامش می کرد ، اگر می دید گوسفندی را ذبح می کنند گریه می کرد ، می فرمود : آبش دادید یا نه ؟ آری آقا ، ما مسلمانیم با گریه می فرمود :عده ای هم در کربلا می گفتند ما مسلمانیم ولی بابای من لب تشنه کشتند .
هر وقت یاد شهر شام می افتاد گریه می کرد . آقا چرا اینقدر گریه می کنی ؟ ( آقا شرح می داد ) می فرمود : اول صبح بود وارد شهر شام شدیم ما را عصر رساندند به مجلس یزید ، آقا خیلی راه نیست چرا اینطور ؟
فرمود : ما را سر هر کوچه و بازار نگ می داشتند تا این مردم ما را نظاره کنند ما را از محله یهودیان بردند آن ها به ما سنگ می زدند عزیزان پیغمبر را وارد مجلس نا محرم کردند ، ما را خرابه های شام جای دادند
تو این خرابه یکی از خواهران من آنقدر گریه کرد ، سراغ بابا را گرفت خواهر چشم انتظار من با لبان تشنه و شکم گرسنه جان داد .
لاله سرخ شهادت تن تب دار من است چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است
حافظ خون و پیام شهدای ره دین لب گویای من و دیده خونبار من است
داغ یک دشت شهید و غم یک خیل اسیر این همه بار گران بر تن تب دار من است
دشمنم بسته به زنجیر و ولی غافل از آن که بر انداختن ریشه او کار من است
پای در سلسله و دست به دامان وصال دشمن از بی خردی در پی آزار من است
پرچم نهضت خونین شهیدان امروز گر چه بر دوش من و عمه افکار من است
صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق سخت بیمارم وا و باز پرستار من است
خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد اشک طفلان ز غمش شمع شب تار من است
ازغم اکبر و اصغر جگرم می سوزد آه از این غم که خداوند خبر دار من است
شامیان اشک عزیزان خدا را دیدند
جای همدردی بر آل علی خندیدند
عوض رخت سیه جامۀ نو پوشیدند
همه در پای سر خون خدا رقصیدند
کینۀ کهنۀ خود را به علی نو کردند
سر هر کوچه بنیفاطمه را هو کردند
سر مصباحِ خدا راهبر قافله بود
خنده وعشرت و شادی وکف و هلهله بود
سنگ بر فرقِ سر و برکف پا آبله بود
سر اصغر روی نی، روبروی حرمله بود
کودکان با نَفَسِ سوخته فریاد زدند
ناله بر زخمِ تن سیدِ سجاد زدند
شام در چشم بنیفاطمه شام آمده بود
سنگها بر سرشان از لب بام آمده بود
دختر فاطمه در محضر عام آمده بود
همره دختر زهرا سه امام آمده بود
نالهها بود که از سینه رها میکردند
هر سه بر زینب مظلومه دعا میکردند
شام ما را به سوی بزم شراب آوردند
بهر دلجویی اطفال طناب آوردند
ساغر مِی عوض ظرف گلاب آوردند
ستم و محنت و اندوه و عذاب آوردند
زجرها در ملأ عام به ما میدادند
دستهدسته همه دشنام به ما میدادند
پسر هند شرر بر جگرت زد دیدی
زخمها بر روی زخم دگرت زد دیدی
خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی
خیزران بر لب خشک پدرت زد دیدی
تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند
خواهرت را ز چه باید به کنیزی ببرند
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند . دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا 1
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود
🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ای وای... ای وای...
من نمیدونم چی به آقا گذشته
🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
🔸ساز با ناله ی ذریه زهرا نزنید
یا صاحب الزمان
🔸سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
🔸مرد باشید، دگر سنگ به زن ها نزنید
امان از اون شبی که...
ما رو دم دروازه شام نگه داشتند...
شهر رو آذین بندی کردن...
گفتن خارجی ها میخواهند وارد بشن
تا وارد شهر شام شدیم ..
هرکس هر چی بدست داشت...
به ما میزد...
یکی با سنگ میزد...
یکی خاکستر میریخت...
یکی خارجی میگفت...
ای وای ای وای .....
🔸به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید
🔸دختران را به کنار سر بابا نزنید
یا صاحب الزمان منو ببخشید...
🔸علی و فاطمه در بین شما ایستادند
خدا لعنتشون کنه...
🔸پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
-
دريا به ديده تر من گريه ميکند
آتش زسوز حنجر من گريه ميکند
سنگي که ميزنند به فرقم زنان شام
برزخم تازه سر من گريه ميکند
از حلقه هاي سلسه خون ميچکد چو اشک
زنجير هم به پيکر من گريه ميکند
وقتي زدند خنده به اشکم زنان شام
ديدم سه ساله خواهر من گريه ميکند
ده مرتبه: بِعليّ بنِ الحسين
يه کودک سه چهار ساله بود توکربلا امام باقر.چه صحنه هاي دلخراشي رو ديد.
ياد دارم که کربلا بودم
از غريبي چه ناله ها کردم
جسم جدم ميان مقتل بود
با رقيه چه گريه ها کردم
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِموُسي بنِ جَعفَر ٍ
خادم حرم امام رضا ميگفت.وقتي ماها يه حاجتي رو ازآقا طلب ميکنيم غذاي خودمونو ميديدم به يکي از زوار.
اومدم توصحن.لباس خادمي حضرت بتنم بودوظرف غذا تودستم .ديدم يه پيرزني داره ميره داخل حرم.دويدم ولي بهش نرسيدم.نگاه کردم سمت در.
ديدم يه آقايي با بچه اش داره ميره بيرون ازحرم.به دلم افتاد غذاروبدم به بچه اش.خودمو رسوندم بهش.سلام کردم.جواب داد.
گفتم اين غذاي امام رضاست.مال شما.همونجا روزمين نشست.بلند بلند گريه ميکرد.گفتم چي شده.گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه ميخوندم.
بچم گفت من گرسنمه.گفتم صبرکن ميريم هتل غذا ميخوريم.ديدم خيلي بي تابي ميکنه گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم.اينجاهم خونه امام رضاست.از امام رضابخواه.
بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا ميخوام.الان شما غذاي حضرتو آوردي دادي به اين بچه.
يا امام رضا.تو ولي نعمت مايي.ما سرسفره تو مهمونيم آقا.نکنه دست رد به سينه من گنهکاربزني قربونت برم.
ده مرتبه: بِعليِّ بنِ مُوسي
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ
اي يادگار فاطمه مارا توياد کن
آقا بيا وشيعه خود را توشاد کن
ازما که گوييا به تو خيري نمي رسد
پس خود به لب دعاي فرج را زياد کن
عالم پر است از ستم و ظلم دشمنان
دنياي خسته را تو پراز عدل و داد کن
آقا تورا قسم به اسيري عمه ات
فکري به انتقام ز آل زياد کن
سوال کردن ازآقا اون چه مصيبتيه که شما صبح وشام براش خون گريه ميکني؟ .مصيبت جدغريبتون حسينه.فرمود اگه حسينم بود براين مصيبت خون
گريه ميکرد.فرمود مصيبت عموتون عباسه.فرمود اگه عباسم بود خون گريه ميکرد.پس چه مصيبتيه آقاجون.فرمود مصيبت اسيري عمه مون زينبه.
يا الله.سادات منو ببخش.شب عليه.وقتي ميخواست بي بي بره زيارت قبر پيغمبر علي مقابل حسن و حسين دوطرف زينب راه مي افتادن.اميرالمومنين
دوان دوان ميرفت مشعل ها را خاموش ميکرد.سوال کردن آقاجان چرا اين کارو ميکنين فرمود نميخوام چشم نامحرم به جمال دخترم زينب بيفته.يا علي آقاجان
کجا بودي کربلا ببيني .. ...واي واي ...امشب هر چي ميخوايي از امام زمان بخواه. دوان دوان خودشو رسوند تو گودي قتلگاه.يه نگاه کرد.پاهاي
زينب ديگه رمق نداره.نشست .استادمون ميفرمود ايني که شنيدين زينب شمشير شکسته رو کنار زد نه نه .
دونه دونه شمشير و نيزه شکسته هارو از تو بدن حسين بيرون کشيد.يا الله .يا بقيه الله منو ببخش آقا .راوي ميگه ديدم زينب لب هارو گذاشت به رگ هاي بريده اباعبدالله
يا حسين .....يا حسين ..
ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.
التماس دعای مخصوص از دوستان خودم دارم
#شب_یازدهم_محرم
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#شام_غریبان
متن روضه 1
🔸عالم همه محزون و پریشان حسین است
🔸شام است ولی شام غریبان حسین است
شام غریبان حسینه...
شب یتیمی بچه های حسینه...
شب بی برادری زینبه...
امشب مصیبت خیلی سنگینه...
امشب زمین و آسمان برا حسین گریه میکنند...
دیگه روضه خون نمیخواهی...
زیر لب آروم آروم بگو...
وای غریب حسین...
وای مظلوم حسین...
@roze14
🔸از خـون جگـر لالـه فشـانید کـه امشب
🔸در مقتل خون، فاطمه مهمان حسین است
امشب مادرش فاطمه میاد کربلا...
🔸زینب نگهش بر قـد خمگشتۀ زهرا
🔸زهرا نگهش بـر تن عریان حسین است
هی به بدن بی سر حسینش نگاه میکنه...
ناله میزنه...
اشک میریزه...
@roze14
میگه وای غریب مادر حسین...
وای مظلوم مادر حسین...
🔸اگر کشتند چرا آبت ندادند
🔸چرا زآن دُرّ نایابت ندادند
حسین جان...
🔸اگر کشتند چرا خاکت نکردند
🔸کفن بر جسم صد چاکت نکردند
خواهرها.. امشب با مادرش زهرا هم ناله شید...
با زینب کبری هم ناله شید...
خدا میدونه امشب زینب کبری چه حالی داره...
🔸امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
الله اکبر...
در نصف روز...
جلو چشماش...
همه عزيزانش رو سر بریدند...
🔸چه خون شد دل زینب
خدا به داد دل زینب برسه...
چه حالی داره وقتی میبینه...
یه طرف بدن بی سر حسینش...
توی گودی قتلگاه...
یه طرف دستهای قلم شده عباسش..
کنار شط فرات...
یک طرف بدن قطعه قطعه علی اکبر...
یه طرف بدن فرزندانش غرقه در خون روی زمین کربلا...
یه طرف دیگه هم خیمه های سوخته و...بچه های یتیم سیلی خورده...
@roze14
خدایا چکار کنه زینب...
با اينهمه مصیبت...
🔸چه خون شد دل زینب
این زن و بچه های یتیم رو جمع کرده... داخل یه خیمه ی نیم سوخته...
هم پرستار امام سجاده...
هم زن و بچه های یتیم رو آروم میکنه...
مجسم کن...
هر کدوم از این بچه ها یه زبانحالی دارند...
اما... همه درد دل هاشون رو به زینب میگن...
یکی میگه عمه جان زینب بابام حسین کجاست...
وقتی میرفت خیلی تشنه بود...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یکی میگه خانوم جان زینب...
عمو جانم عباس کجاست..
یکی میگه زینب، ببین گهواره علی اصغر خالیه...
امان... امان...
یکی جای تازیانه ها رو نشون میده...
یکی صورت سیلی خورده اش رو نشون میده...
یکی ميگه عمه جان زینب نبودی ببینی من آتیش گرفته بودم...
🔸امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
چی کشید زینب...
از یک طرف مصیبت برادر...
از طرفی هم مصیبت اسارت...
امام سجاد فرمودند...
شام غریبان, اونقدر مصیبت برا عمه ام زینب سنگین بود...
دیدم عمه جانم نماز شبش رو نشسته خواند...
(رايتها تلک الليله تصلي من جلوس)
منبع: فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفي. ص 641.
زبان حال خانوم زینب کبری است...
🔸سه غم آمد به جانم هر سه یکبار
🔸غریبی و اسیری و غم یار
آخ... برادر خوبم حسین...
🔸غریبی و اسیری چاره داره
🔸ولی آخر کشد ما را غم یار
الا لعنت الله علی القوم الضالمین
-
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود
خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را
اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند
خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت