راستی فردا با ۱۶۲ تماس بگیرید و از مجریها و بازیگرانی که از وحدت و امنیت کشور دفاع کردن دفاع کنید و درخواست کنید همهی کسانیکه از صف اغتشاشگران دفاع کردن از صدا و سیما برای همیشه حذف بشن و باهاشون برخورد قضایی بشه
#ارسال
#پایان_مماشات
http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت بیست و یک:
مسئولین پذیر باش
وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ... ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...
.
.
تمام شب رو راه رفتم و قرآن گوش دادم ... صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد، بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت ... خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ...
.
.
با هم رفتیم مسجد ... با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم ...
.
نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود ... قیچی باغبونی رو برمیداشتم و میافتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکلهایی درست میکردم که یکی از دیگری وحشتناکتر بود ... هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف میکرد ... سبزه آراییهای زشت من رو نگاه میکرد و نظر میداد ... .
.
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاهها افتاده بودم، اومد زد روی شونهام و گفت ... اینطوری فایده نداره ... باید این بیچارهها رو از دست تو نجات بدم .... .
.
دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر میکنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...
.
.
ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ... دائم دستگاه روی گوشم بود ... قرآن گوش میکردم و کار میکردم ...
.
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود ... نه چیزی کم میشد، نه کاری غلط انجام میشد ... بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام میدادم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت بیست و دوم:
نگاه
از سر کار برمیگشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ میخوابیدم ... .
چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن یه جای مناسب برم خونه اونها ... اما من جرات نمیکردم ... نمیتونستم به کسی اعتماد کنم ... .
.
رفتار مسلمانها برام جالب بود ... داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن ...چنان مراقب بچههاشون بودن که انگار با ارزشترین چیز زندگی اونها هستند ...
رفتارشون با همدیگه، مصافحه کردن و ... هم عجیب بود ... حتی زنهاشون با وجود پوشش با نظرم زیبا و جالب بودند... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ... .
.
مراقب نگاهت باش استنلی ... اینطوری نگاه نکن استنلی... .
و من هر بار به خودم میگفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه ... چرا من نباید به اون خانمها نگاه کنم؟ ... هر چند به مرور زمان، جوابش رو پیدا کردم ... .
.
اونها مثل زنهایی که دیده بودم؛ نبودن ... من فهمیدم زنها با هم فرق میکنند و این تفاوتی بود که مردهای مسلمان به شدت از اون مراقبت میکردند ... و در قبال اون احساس مسئولیت میکردند ... .
هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ... من هم یک بار از همسر حنیف مراقبت کرده بودم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
امروز ۱۰،۴۰۰ صلوات تا الان جمع کل تا الان ۱۳۵,۹۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشر
امشب ۱۹,۷۰۰ صلوات تا الان
جمع کل تا الان ۱۵۵,۶۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بدو بدو
امروز یه ختم صلوات هم نشدهها...
http://eitaa.com/fatemiioon
سلام
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
سالگرد فوت یکی از نوکران اهلبیت عصمت علیهمالسلام خانم ابراهیمی بزرگواره
هر کس میتونه یه فاتحه و صلوات و هر چند تا تونستی آیه قرآن یا زیارت عاشورا قرائت کنید.
ما هم یه روزی میریم باشن کسانیکه برای ما خیرات و مبرات بدن
یاعلی!...
https://eitaa.com/fatemiioon135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ نتیجهگیری: قبل از عمامه پرانی، از رزمیکار نبودن شخص روحانی اطمینان حاصل فرمائید :)))
از نظر من به این میگن آخوند...
احسنت
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
https://eitaa.com/fatemiioon135