پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ابو حمزه ثمالی
شب ۱۸ ماه مبارک رمضان مسجد امام موسی کاظم علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/1558052864C0380cba867
📎مراسم شبهای قدر مسجد امام موسی کاظم علیه السلام پردیسان به شرح زیر میباشد.
✅ساعت ۱۲:۳۰قرائت قرآن
✅ساعت ۱بامداد سخنرانی
✅۱:۳۰مداحی و سینه زنی
✅۱:۵۰دعای جوشن کبیر و قرآن به سر
💐پایان مراسم ساعت ۴بامداد خواهد بود.
👌درپایان مراسم سحری غذای گرم مهمان سفره اهل بیت علیهم السلام مهمان هستیم.
🔰فضای حیاط برای خواهران با فرش و موکت مفروش خواهد شد و آماده استفاده خواهد بود.
🔰لطفا کتاب دعای جوشن کبیر همراه خودتان بیارید .
✍برای همدیگر دعا کنیم. و ان شاءالله شب قدر خوبی داشته باشیم.
باتشکر
کانال مسجد
https://eitaa.com/joinchat/1558052864C0380cba867
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستورالعمل استاد فاطمی نیا برای شبهای قدر
جوشن کبیر با خط درشت.pdf
حجم:
408.8K
جوشن کبیر با خط درشت.
اونایی کتابشو ندارن میتونن اینو ببینن
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | #جهاد_تا_شهادت
روایت ویژه رهبر انقلاب از شهادتطلبی حضرت امیرالمومنین علیهالسلام
همسر شهید نواب صفوی :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن داد میزنند!
وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات💐