میخواستند با آنها عکس بگیرم. عکس که گرفتم به عکاس گفتم یکی را هم تکی بگیر. این زن گفته است: هر جا میروی برو اما عکسش را بفرست...
حاج ابوطالب، فرمانده کتائب حزبالله در طربیل، میگفت: شما ایرانیها الگویید. یکچند شیوخ از داخل عراق آمده بودند و ریز یا درشت از کمبودها شکایت داشتند و غر میزدند. شما دهها نفر سه روز اول کسی ازتان صدا نشنید، که غذا میخواهیم یا پتو میخواهیم یا جای خواب نداریم...
عادت بسی عراقیها استفادهی راحت از عناوین است. از طرف دیگر باورشان نمیشد که حمید با این عمق از ارتباط با درون اردن و این حجم ایده در بارهی روندهای منطقه طلبه باشد و دکترا نداشته باشد. هماین شد که آن قدر دانسته و نادانسته به او دکتر گفتند که ما هم به او دوکتور حمید میگوییم...
هر عشیرهی عراقی که به طربیل آمده است پرچمش را کنار خیمهاش کوبیده است. دارم فکر میکنم که ما در چادر ایرانیها چه پرچمی باید میکوبیدیم؟ قبیلهی سلمان...
دو دههی پیش آخرین نقطهی چاووش ما به طرف عتبات عراق و شام مرز بستهی خسروی بود؛ که سید علی اکبر ابوترابی سال به سال تا پشت آن میرفت. اکنون آخرین نقطهی چاووش ما به غرب و قدس مرز طربیل است که پشت آن نشستهییم و به دو دههی بعد مینگریم...
به حاج گفتم: به رانندههای اردنی معطل در ازدحام اعتصام صفر مرز طربیل قهوه و صبحانه بدهد تا با دل خوش از ما تا درون اردن بروند. یکچند بیشتر رفیق شویم میشود چیزهای دیگر نیز به آنها داد که تا کرانهی خاوری و باختری رود اردن ببرند...
شام هنوز نیامده است و با سید در مسجد نشستهییم و در بارهی وضعیت فرهنگی عراق صحبت میکنیم. میپرسم: اکو بشباب العراق المسلم الوردی؟ میگوید: داریم، و فصل مفصلی در بارهی مذهبیهای صورتی عراق صحبت میکند...
این روزها همه به چشم میبینیم که ملت ایران از اساس دو پاره است: امت اسماعیل، امت اسرائیل...
چپها؟ ما با کسانی باید پی فتح قدس برویم که طبق حکم شریعت بتوانند وارد مسجد اقصا شوند...
حماس ما را تکفیر میکند؟ ما هم حماس را تکفیر میکنیم؛ تکفیر نسبی اهل سنت. یا ایها الذین آمنوا، آمنوا...
ترکیب آن پنجاه و اندی نفر که موج اول ایرانیها به طرف صفر مرز عراق و اردن در طربیل بودند غریب است: از دستفروش قطار شهری تا رئیس شورای شهر، از جانباز مدافع حرم تا طلبهی حوزهی شرعیه...
طربیل در عربی چه معنا میدهد؟ خرمنکوب. هماین است که خطاب دیگر این منطقه در مرز عراق و اردن با اسم مصغر طریبیل نیز خطا نیست و همآن معنا را میدهد: خرمنکوبک...
سید ناصر صاحب بزرگترین موکب موسم اربعین در مرز چذابهی ایران است. پیام داده بود اگر میخواهید در مرز طربیل عراق موکب بزنم...
وزیر اردنی گفته است: تا هنگامی که به شرکت نفت آرامکو در حجاز متصلیم، قطع صدور نفت عراق به اردن از مرز طربیل تأثیری بر ما ندارد. به ذهنم میرسد: سر مار را باید زد...
سید از شوشتر آمده است تا به طربیل در مرز عراق و اردن برود. میگفت: تا آن افسر که در پایانهی چذابه مهر خروج میزد میگفت: مه را به فلسطین ببر...
پس از بازار کتاب المتنبی، بازار سلاح المریدی دومین بازاری است که در بغداد باید دید؛ یعنی کنار کفش و گوشی و ترشی میز نهادهاند و سلاح و مهمات میفروشند. سید به رانندهی کرایهبر گفت: راستهی لباس نظامیش که جا میشود؟ طرف نگاه معناداری کرد و پرسید: فلسطین میروید؟ و نشانی داد...
سید در آن یکان الاوفیا فرمانده بوده است که سالها پیش در شیخنجار حلب در نخشان بودیم که اینها دیگر چه حزباللهیهایند که از حرکت عصائب انشعاب کردهاند. امروز میگفت: نیم دهه بود که لباس رزم نمیپوشیدم. عصر پیش از حرکت به طربیل از بازار در بغداد لباس نظامی خرید و پوشید...
طربیل استعارهی لطیفی در خود دارد؛ خرمنکوب؛ آن چه دانههای سخت گندم و ساقههای سست کاه را از هم جدا میکند؛ جداکنندهی آنها که سختند و آنها که سستند...
گروه نخست ایرانیها که پا به طریبیل نهاد، جدای جمعی مردمی، حلقهی ایدهپردازی و معناسازی، این حرکت بود؛ گروه بعد مؤسسهی اوج شعبهی عراق بود که با تفنگچیهایش آمد. گروه سوم سویهی رسانهیی سازمان تبلیغات اسلامی، و گروه چهارم مجموعهیی از چند رسانه به همراه دوربین جامجم است؛ نیروی قدس هم که همآن نیسان آبی است...
در عموم شهرک صدر بغداد و خصوص بازار المریدی نباید رو کنی که ایرانی استی هر چند از فروشنده تا کرایهبر یکتکه آمار میگیرند. سید من را طلبهی پاکستانی سیدالقائد معرفی میکرد؛ من از پاکستان خاک پاک ایران را اراده میکردم و او از سیدالقائد، سید علی خامنهیی را و آنها سید مقتدا...
در هیچ مأموریت در ایران و عراق و شام کلاهخود سرم ننهادهام، مگر روی خط آتش میدان تیر نمره که اجباری است. خودهای کاسهیی در بازار بغداد اما خیلی دلبرند و با آن احساس هندوانهبهسر بودن نداری. قیمت؟ بلاش. در ذهنم میآید از چه از این خودها در سازمان رزممان استفاده نمیکنیم...
در شلوغی بازار المریدی سید و مجید از پشت سر میآیند و من پی قلم درشت برای عبرینویسیم. سید میگوید: این جا هر مدرکی که بخواهی یک ساعت بعد حاضر است. به ذهنم میرسد با گذرنامهی عراقی به اردن میتوان رفت. مجید میگوید: فقط به درد عبور از سیطره میخورد؛ استعلام در سامانه ندارد...
نزدیک به یک دههی پیش که در امتداد شریانهای سرخ بیاده از کربلاء به قدس، روی نقشه به غرب و به رطبه و به صفر مرز عراق و اردن رسیدم طربیل برایم جالبتر از طریبیل مصغر بود. این روزها اما کف منطقه، طریبیل با تلفظ عراقی آن را بیشتر دوست دارم؛ به ضم طا و ایستایش روی یا...